اینِس بوره (دانشگاه منچستر)
نقش فرهنگ در مواجهه با اپیدمیها
ترجمه: مهدی عباسی
مبارزه با ابولا مستلزم تغییر فرهنگ در غرب ـ مانند غرب آفریقا ــ است (پایوت و میلیبند، 2015)
1. مقدمه
جنبههای فرهنگی تأثیر زیادی در فرایندهای تشخیص علائم امراض، زدن برچسب بیماری روی افراد، جستوجوی کمک و ساختار سیستمهای بهداشتی دارند (Angel& Thoits,1987). بهطور مثال، تصمیم افراد درخصوص توجه کردن یا نادیده گرفتنِ تغییرات جسمی یا روانی، تفسیر یا ارزیابیِ آنها از این تغییرات و نحوه عمل آنها در برابر علائم این تغییرات، متأثر از فرهنگ است (Angel& Thoits,1987). ازاینرو، اقداماتی که درزمینه بهداشت عمومی صورت میگیرد، باید شرایط فرهنگی ـ مانند پیمانها و مفروضات اجتماعی ـ را در نظر بگیرند (Napier et al., 2014) و باید در سطح اجتماعی قرار بگیرند تا بر درک عمیقِ زمینههای فردی، مشارکت و تناسب اقدامات صورتگرفته بیفزاید (Shaikh& Hatcher, 2005).
بااینحال، تحقیقات کیفیِ ضروری در چارچوب بهداشت عمومی و اقداماتی که اغلب مبتنی بر فرضیات فرهنگ و کنشهای فرهنگی باشند، وجود ندارد (; Al-Busaidi, 2007 2008; Hewlett& Amola, 2003Bond& Brough,). این امر ممکن است به بیاثر و حتی زیانبخشبودنِ واکنشهای بهداشت عمومی منجر شود (; Feyisetan et al.,2016 1997; Lenters et al., 2013; Mull& Mull, 1988 Fairhead,). هرچند شیوع بیماریهای همهگیر مانند اچ.آی.وی/ایدز به افزایش آگاهی فرهنگی منجر شده است، مواجهه با اپیدمیهای اخیر نشان میدهد که همچنان درسهای زیادی هست که ما هنوز نیاموختهایم و باید بیاموزیم (Orrego et al., 2018).
این جستار اپیدمی اچ.آی.وی/ایدز در آفریقای جنوبی را بهعنوان نمونه در نظر میگیرد و درسهایی را بررسی میکند که از این نمونه میتوان درخصوص فرهنگ گرفت. از این منظر، بهصورت خلاصه بعضی از راههای تأثیرگذاری فرهنگ را در مواجهه با اپیدمیها نشان میدهد و رویکردهای گوناگونِ درنظرگرفتنِ این تأثیرگذاریها را ارزیابی میکند. سپس، بحث خود را با پرداختن به درسهایی که از مواجهه با ایدز آموختهایم و نیز کاربست این درسها در مواجهه با شیوه ابولا در آفریقای غربی در سال 2014 توسعه میدهد و استدلال میکند که در مواجهه بینالمللی، اغلب، فرهنگ به عاملی خطرآفرین تبدیل شده، چراکه ابعاد ساختاری و زیربنایی نادیده گرفته شده است.
هرچند تعریفهای بسیار فراوانی از فرهنگ ارائه شده است (Bond& Brough, 2007)، این جستار، با درنظرگرفتن اهداف نگارش آن، پیچیدگیِ مفهوم فرهنگ را با استفاده یک تعریف مشخص، محدود نساخته است. بااینحال، پذیرفتهایم که فرهنگ به شیوه زندگیِ گروهی از مردم و عناصر مشترک آن با سایر منابع هویت، مانند سن، جنس، جنسیت، نژاد و قومیت، دین، سبک زندگی و شغل اطلاق میشود (Bond& Brough, 2007).
2. درسهایی که از همهگیریِ اچ.آی.وی آموختیم
نشان داده شده است که فرهنگ بر «شیوههای گوناگونِ تأثیرگذاریِ اچ.آی.وی/ایدز بر مردم آفریقا» تأثیر گذاشته است (Airhihenbuwa& Webster, 2004, p. 5). این امر، تاحدودی ناشی از آن است که جنسیت امری برساخته اجتماع است و فرهنگ و باورها و ارزشهای فرهنگیِ نهفته، میتوانند بر هنجاری جنسیتی، تعریف جهتگیریهای جنسیتی و بدنامسازیِ گروههای معیّن تأثیر بگذارند (MacPhail& Campbell, 2001 ; Airhihenbuwa& Webster, 2004). بهطور مثال، ننگِ اجتماعیِ ناشی از خرید ابزارهای پیشگیری جنسی، سلطه مردان یا دیدگاههای فرهنگیِ نهفته درخصوص باروری میتواند بر پیشگیری از اچ.آی.وی تأثیر بگذارد و به تحمیل مسئولیت سنگین اچ.آی.وی بر زنان منجر شود (Gebre et al., 2013; Rwafa, 2016; WHO, 2007, 2009 ; Leclerc-Madlala et al., 2009; Sarkar, 2008; Verga, 1997; UNAIDS, 2018).
اقدامات بهداشت عمومی برای متوقف ساختنِ شیوع اچ.آی.وی/ایدز، این جنبههای فرهنگی را در نظر نمیگرفت، تا اینکه یونسکو دریافت که رویکرد صرفاً پزشکی، بهتنهایی برای مقابله با مسئلهای چندوجهی مانند اچ.آی.وی/ایدز کافی نیست (2001). باوجوداین، انگیزه اصلیِ این تغییر دیدگاه، نیاز به مداخلات مؤثرتر مثل تغییر رفتار بود (UNESCO, 2001) و بدینترتیب، به نظر میرسید که احترام به فرهنگهای محلی صرفاً مسئلهای جانبی بود. این امر، با کمبود متعارفِ مرتبط با شناخت فرهنگ در تحقیقات مربوط به بهداشت عمومی مطابقت دارد (Bond & Brough, 2007).
خوشبختانه، مدلهایی که رویکردی گستردهتر را امکانپذیر میسازند، توسعه داده شدهاند و مثلاً PEN-3 فقط بر بافتارها و زمینههایی که مانع تغییر رفتار فردی میشوند، متمرکز نمیشود، بلکه بر جنبههای مثبتِ فرهنگ نیز پای میفشارد (Airhihenbuwa& Webster, 2004 ; Iwelunmor et al., 2014). PEN-3 نشان داده است که در درکِ ننگِ ناشی از اچ.آی.وی و تمایلنداشتن به استفاده از وسایل پیشگیری در روشی کلنگرانه و جامع، مناسب است (Orrego et al., 2018; Airhihenbuwa et al., 2009). الف) تغییر دیدگاه به سمت یک رهیافت فرهنگی و آگاهی از مولفههای خاص اجتماعی ـ اقتصادی در بافتار یک جامعه را میتوان درس مهمی دانست که از مواجهه با اچ.آی.وی/ایدز گرفته شده است (Leclerc-Madlala et al., 2009). بااینحال، چنانکه در ادامه نشان خواهیم داد، آگاهی فرهنگی در مواجهه با بیماریها، ازجمله پژوهش کیفی، رویکردهای اجتماعی، اشخاص صاحب صلاحیتهای فرهنگیِ کاربستِ راهبردهای مناسب فرهنگی و آگاهی فرهنگی در ارتباطات بهداشت و سلامت، هنوز به حد مطلوب نرسیده است (Jenkins, 2004 ; Hewlett& Amola, 2003; Kreuter& McClure, 2004).
برخی از درسهای مشخصی که آموختهایم، عبارتاند از: ب) ضرورت پرهیز از توجه و تمرکز صِرف بر گروههای پُرخطر (Kippax et al., 2003)؛ ج) حمایت از رهیافتهای اجتماعی و نهادهای جمعی بهجای تمرکز بر سطوح فردی (Airhihenbuwa& Webster, 2004; Airhihenbuwa et al., 2009; Kippax et al., 2013) و د) مقابله با فشار اجتماعی و آسیبپذیریِ کمتر درکشده (MacPhail& Campbell, 2001). این درسها از مبارزه با ننگ اجتماعی که مثلاً مانع خرید وسایل پیشگیری از ایدز توسط افراد میشود، حمایت میکند (Sarkar, 2008; MacPhail& Campbell, 2001). این امر، شامل اذعان به این امر است که همگان در برابر اچ.آی.وی آسیبپذیرند و این بیماری، صرفاً بیماری همجنسگرایان نیست (Chan, 2015). این شناخت، در افزایش اثربخشیِ مداخلات نهادهای جمعی و کاهش فشار اجتماعی مهم است (Kippax et al., 2013; Versteeg& Murray, 2008; MacPhail& Campbell, 2011). تمرکز بر رهیافتهای اجتماعی، ازطریقِ استفاده بیشتر از کارکنان بخش عمومیِ بهداشت و درمان، و سیستمهای حمایت اجتماعی و ابتکارهایی که توده مردم از خود بروز میدهند، امکانپذیر است، حال آنکه ضرورت مشارکت رهبران جامعه، اغلب، فرایندی چالشبرانگیز است (Simoni et al., 2011; Lehmann& Sanders, 2007; Altman, 1994; UNESCO, 2001).
برخی از رویکردهای فرهنگی، اثربخشیِ مداخلات مرتبط با اچ.آی.وی/ایدز را افزایش میدهند، اما از این رویکردها انتقاد شده است که پیچیدگی ذات فرهنگ را بیش از حد سادهسازی میکنند و در تفسیری نادرست، آن را منسجم و ایستا نشان میدهند (Sovran, 2013). این نقد زمانی منطقی است که مثلاً از ماتریسِ فرهنگیِ «رسِج» (Rathje) استفاده شود. این ماتریس نشان میدهد که تأثیر فرهنگ بر افراد حتمی و قطعی نیست و افراد تمایل دارند به اینکه به بیش از یک گروه تعلق داشته باشند (2009). این برداشت از فرهنگ، ذات پویا و انعطافپذیرِ فرهنگ را نشان میدهد و بهطور تلویحی از ضرورت ارزیابی متمایز و جداگانه گروهها حکایت میکند که ازطریقِ آن، افراد در یافتن راههایی برای رویکردهای اجتماعیِ مؤثر ـ مثلاً از طریقِ روایتهای مشترک ـ مشارکت میکنند (Rathje, 2009 ; Trickett& Pequegnat, 2005).
همچنین، برداشتی از فرهنگ وجود دارد که آن را عامل مشترکِ اچ.آی.وی/ایدز در آفریقای جنوب صحرا میداند، هرچند که هیچ مدرک تجربیای برای اثبات این رابطه بین فرهنگ و اچ.آی.وی/ایدز وجود ندارد (Sovran, 2003). برخلاف این همبستگی بین نابرابری جنسیتی و شیوع اچ.آی.وی (Richardson et al., 2014) فرضیههایی مانند اینکه ریشه اچ.آی.وی/ایدز در «فرهنگ جنسی» در کشورهای آفریقایی است، بر پژوهشهای تجربی مبتنی نیستند (Sovran, 2003). بنابراین، درس دیگری که میتوان آموخت این است: هـ) آگاهی از پیچیدگی فرهنگ و استفاده دقیق از اصطلاح فرهنگ درخصوص بیماریها.
این امر از آن روی مهم است که تأکید بیش از حد بر نقش فرهنگ و ادعای تردیدپذیرِ علیتِ فرهنگی میتواند به تأثیرهای منفی، مانند سرزنش و انگزنی به جوامع بهدلیلِ نرخ بالای شیوع بیماری در آنها، یا بدنام و بیآبروکردنِ گروههای خاص منجر شود (Sovran, 2013). بدینترتیب، تمرکز بر عوامل گستردهترِ اجتماعی و ساختاری بهعنوان عوامل تعیینکننده بیماری (مانند فقر یا دسترسی به بهداشت و درمان) با استقبال بیشتری مثلا از سوی کسانی چون سُوران (2013) مواجه شده است. هرچند میتوان استدلال کرد که مفروضات پذیرفتهشده و توافقهای اجتماعی (Napier et al., 2014)، بنیاد مؤلفههای اجتماعی و ساختاری مانند برابری جنسیتی را شکل میدهند، ارزیابی پیامدهای نابرابریهای جهانی درزمینه ثروت و فرصت، و تأثیر آن بر بهداشت و سلامت، همچنان مهم است. بنابراین، رهیافتی که اچ.آی.وی/ایدز را از منظر رابطهای پویا بین اقتصاد سیاسی و فرهنگی مینگرد ـ رهیافتی که شوپف (1991) ارائه کرده است ـ منطقی به نظر میرسد.
3. کاربست درسهایی که از مقابله با ابولا در سال 2014 آموخته شده است
درطیِ شیوع ابولا در غرب آفریقا در سال 2014، بیشترِ اقدامات حوزه عمومیِ بهداشت و درمان، درسهایی را که میشد در رابطه با فرهنگ و نقش آن در ماجرای شیوع اچ.آی.وی/ایدز گرفت، نادیده گرفتند. هرچند ابولا به دلایل مختلف، بیماریای استثنایی بود (مثل نیاز به ایزولهکردن بیمار و دفن درگذشتگان براساسِ مقررات پزشکی)، برخی نویسندگان مدعیاند که بین اچ.آی.وی/ایدز و ابولا شباهت چشمگیری مثلاً از منظرِ ننگ و داغ اجتماعی و ایجاد تبعیض وجود دارد (Chan, 2015 , p. 1). به همین ترتیب، هرچند بعدها بر اهمیت فرهنگ اذعان شد، نادیدهگرفتنِ جنبههای فرهنگی در آغاز، به اقدامات نامؤثر و حتی مسئلهساز در حوزه بهداشت و درمان انجامید (Fairhead, 2016). در این بخش، درسهایی را که در بخشهای قبلی نشان دادیم از اچ.آی.وی/ایدز گرفته شده است، به اپیدمی ابولا تعمیم خواهیم داد و از این منظر تجزیه و تحلیل خواهیم کرد.
الف) آگاهی کلی از اهمیت جنبههای فرهنگی وجود داشته، اما توصیههای انسانشناسان عمدتاً نادیده گرفته شده است. «کارگبو»، عضو وزارت سلامت و بهداشت عمومی در سیرالئونِ دوران ابولا، توضیح میدهد که تیمهایی که نخستین واکنشها را نسبت به این بیماری نشان دادند، آن را صرفاً موضوعی بهداشتی میدانستند و از فرهنگ پیچیده آگاهی نداشتند (Kargbo, 2016). درنتیجه، ازآنجاکه برخی از اقدامات اساسی نادیده گرفته شده بود، عدهای از مردم، مانع دفن بستگان خود به روشهای بهداشتی میشدند (Fairhead, 2016). بنابراین، مداخلات بهداشتی، نهتنها ناکارآمد و نامؤثر بودند، بلکه گاهی حتی مضر بودند و اغلب نیازهای عملی را در این حوزه برآورده نمیساختند (Abramowitz et al., 2015).
همچنین سازمانهایی مانند سازمان جهانیِ بهداشت، تلاش کردند در دفن ایمنِ درگذشتگان، ملاحظات فرهنگی را در نظر بگیرند، بااینحال، اینکه آنها چگونه توانستند در اجرای پروتکلهایشان موفق شوند، همچنان مبهم باقی مانده است (Coltart et al., 2017). در بیشترِ موارد، فرهنگ عمدتاً، معادل رفتار تلقی میشد (مثل رفتارهای بهداشتی و آیینهای مرتبط با مرگ)، و در حالی که از نیروهای ساختاری غفلت میشد، رویکردهای فردی به سرزنش قربانی منجر میشد (Bond& Brough, 2007; Fairhead, 2016; Napier et al., 2014 Abramowitz et al., 2015). مثلاً، «فِیرهد» (Fairhead) استدلال میکند که این بیماری و نیز واکنش انسانی به آن، همسازی اجتماعی را بر سر فرهنگ، هنجارها، سیاست و منابع به هم ریخته و آشفته کرده است (Fairhead, 2016). تجربه حمله به صلیب سرخ گینه، این آشفتگی را نشان میداد؛ این حملات نه به دلیل اینکه آنها مسائل فرهنگی را درک نمیکردند، بلکه به دلیل نبود اعتماد سیاسی صورت میگرفت (Fairhead, 2016 Wilkinson& Fairhead, 2017;). این امر نشان میدهد که بحث درباره اچ.آی.وی از منظر فرهنگی، «نباید به نادیده گرفتهشدنِ ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی و کمرنگ کردن این واقعیت منجر شود که نیروهای جهانی بر اپیدمیها در آفریقا تأثیر میگذارد» (Jones, 2014).
ب) انگ اجتماعی و نهاد جمعی عواملی حیاتی در مقابله با ابولا در سال 2014 بودند. درحالیکه جنبشهای تودهایِ موفقِ بسیاری برای متوقفساختنِ همهگیری در اجتماعات محلیای که امکان اندکی برای رساندن صدای خود به تصمیمگیران داشتند، وجود داشت، استدلال شده است که حرکتهای ایدئولوژیک در مدیریت بهداشت جهانی، مانع حرکتها و اقدامات جمعی شده است (Sastry& Dutta, 2017). روایتهای رسانهای، صرفاً پزشکان بینالمللی را بهعنوان یگانه قهرمانان این عرصه جلوه میداد و به همین ترتیب، اقدامات روزمره محلی در مواجهه با بیماریها و همهگیریها، در این روایتهای رسانهای بازتاب نمییافت (Sastry& Dutta, 2017). چند رهیافت فرهنگی وجود دارد که به جای سطح فردی بر سطح جمعی متمرکز شده است. مثلاً، کارگبو تصمیم گرفت همه مردگان را فارغ از علت مرگشان، به روش بهداشتی دفن کند (2016). از زمانی که او رهبران اجتماعات محلی را در اجرای این روش درگیر کرد و کوشید سنتهای مهم محلی را تخریب نکند، این روش دفن بهتر پذیرفته شد و انگ اجتماعی کاهش یافت (Kargbo, 2016). به طور کلی، مشارکت اجتماعات محلی و درک ساختار اجتماعی، در آغاز نادیده گرفته شده بود، اما راهبردهایی که رویکرد اجتماعی داشتند و ارزشها و هنجارهای فرهنگی را در نظر میگرفتند، در کنترل بیماری مؤثرتر و منسجمتر عمل میکردند (Coltart et al., 2017; Kershaw, 2018).
با توجه به آگاهی از پیچیدگی فرهنگ و استفاده دقیق از اصطلاح فرهنگ درخصوص بیماریها، درسهایی که در این زمینه آموخته شد، بهدشواری بهکار بسته شد. در برخی سازمانها، آگاهی اندکی از فرهنگ و سیستم پیچیده آن وجود داشت. مثلاً، مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریها، از اصطلاح «فرهنگ آفریقایی» استفاده کردند و زنی را بهعنوان یک کارشناس فرهنگی به خدمت گرفتند که در رواندا بزرگ شده بود، اما با این کار، تفاوتهای فرهنگیِ بنیادینِ موجود در قاره آفریقا را نادیده گرفتند (Sastry& Lovari, 2017).
چنانکه پیشتر گفته شد، فرهنگ عمدتاً در قالب رفتار پرخطر نگریسته میشد و جنبههای مثبتی مانند فرهنگ مراقبت و نگهداری، با تأیید گسترده مواجه نمیشد (Abramowitz et al., 2015; Sastry& Dutta, 2017). استدلال شده است که تبیینهای فرهنگی پوشش خبرهای احساسی را تحریک میکرد. این خبرها ترس و وحشت از آفریقا را بهعنوان یک قاره محرکِ بیماری تقویت کرد و به انسانیتزدایی از آفریقاییها بهعنوان حاملان اپیدمی منجر شد؛ استفاده از اصطلاح «گوشت حیوانات شکاری» برای آفریقاییها (bushmeat) یا سایر اصطلاحات منطبق با پیشداوریهای دوران استعمار، مثالی از این امر است (Fairhead, 2016; Benton& Dionne, 2015; Sastry& Dutta, 2017).
مثل مورد اچ.آی.وی/ایدز، در این مورد نیز یک «دیگریسازیِ» وجود داشت که بر افراد تأثیر میگذاشت و به انگ اجتماعی، فاصله عاطفی و ارائهنشدن درمان منجر میشود (Monson, 2017; Abdelmoneim, 2016). هرچند استفاده از فرهنگ برای چنین دیگریسازیهایی هنوز یک مسئله است، مسلّم است که یک رویکرد جهانی میتواند به نادیده گرفتهشدنِ تفاوتهای بنیادین (در تجربه و تفسیر) و ناسازگاری با مقتضیات محیط منجر شود (Fairhead, 2016 , p. 25). این امر بر نیاز به آگاهی از پیچیدگیهای فرهنگی تأکید میکند که شامل جنبههای عینیِ منفی و مثبت و نیز بافتار زیرساختی و پویاییهای بین آنها است (Schoepf, 1991; Airhihenbuwa et al., 2009). چنین رویکردی انعطافپذیریِ کنشهای فرهنگیِ اجتماعاتِ متأثر از همهگیری ابولا را تأیید خواهد کرد (Sastry& Dutta, 2017; Abramowitz et al., 2015).
4. نتیجه
این جستار کاربست محدود درسهای مرتبط با نقش فرهنگ در مواجهه با همهگیریها و نیز پیچیدگی مفهوم فرهنگ را نشان میدهد. درسهایی که در ماجرای اپیدمی اچ.آی.وی/ایدز آموخته شده است، بر نیاز به آگاهی فرهنگی و فعالیتهای اجتماعی تأکید میکند. بااینحال، در مواجهه با ابولا در سال 2014، مواجهه بینالمللی، در آغاز، از منظر توجه به جنبههای فرهنگی ـ قطعنظر از رفتار و رویکردهای اجتماعی که استثنایی بر قاعده بود ـ ناکام ماندند. غفلت از فرهنگ در اقدامات بهداشت و درمان عمومی، اثربخشی این اقدامات را کاهش میدهد و ممکن است به خشونت بینجامد (Fairhead, 2016).
در عین حال، اگر فرهنگ بهعنوان یک برچسب در نظر گرفته شود، میتواند تعصب را تشدید کند و فروکاستنِ فرهنگ به رفتار، موجب غفلت از دیدگاههای جهانیِ زیربنایی و نیز عوامل ساختاری میشود (Bond& Brough, 2007). از این روی، درک پیچیدگیِ فرهنگ برای خودداری از «دیگریسازی» بدون غفلت از شناخت و تصدیق تفاوتها، ضروری است (Fairhead,2016).
اما این امر صرفاً زمانی ممکن است که فرهنگ فرایندی پویا، شامل منافع و موانع در نظر گرفته شود (Bond& Brough, 2007; Sovran, 2013). هرچند پژوهشهای انسانشناختی درخصوص جنبههای فرهنگ لازم است، این خطر وجود دارد که فرهنگ بهمثابه امری ایستا و منسجم نگریسته شود (Sovran, 2013). بنابراین، برای متصل ساختن تلاشهای مواجهه با بیماریها به تجربه زیسته مردم محلی، فرهنگِ گوشکردن و رویکردهای اجتماعی مهم است (Abramowitz et al., 2015; Sastry& Dutta, 2017). در مورد ابولا، فقدان دانش فرهنگی و زمینهای وجود داشت و صرفاً مشارکت موفق اجتماعات به غلبه بر موانع فرهنگی یاری رساند (Coltart et al., 2017).
علاوه بر این، به جای این پرسش که بیماریها چه تأثیری بر بهداشت و سلامت عمومی میگذارند، باید تأکید بیشتری بر این پرسش صورت پذیرد که فرهنگ چه اهمیتی برای افراد موردنظر ما دارد و بیماریها چه تأثیری بر فرهنگ میگذارند (Bond& Brough, 2007; Komesaroff& Kerridge, 2014). این امر تلویحاً بر نیاز به کشف تأثیر فرهنگ سازمانی و فرهنگ انسانی بر افراد آسیبدیده اشاره دارد، مانند پویشِ بریتانیاییِ پیشگیری از اچ.آی.وی که ترس را در افرادی که با اچ.آی.وی زندگی میکنند، افزایش داد (Kershaw, 2018). ازاینرو، اهمیت حیاتیِ فرهنگ در درک افراد، رفتارهای بهداشتیِ آنها و نیز اقدامات بهداشت و درمان عمومی و تأثیر متقابل همه این جنبهها، باید در مواجهه با اپیدمیهای آینده مطمحنظر قرار گیرد.
نظر شما :