گزیده کتاب (۱)

به‌سوی دانشگاه فضیلتمند

نویسنده: جان نیکسن؛ مترجم: امیرحسین خداپرست
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۱۳:۴۵ کد : ۱۷۴۷۷ خلاصه کتاب
گزیده کتاب به سوی دانشگاه فضیلتمند * نویسنده: جان نیکسن * مترجم: امیرحسین خداپرست * ناشر: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی * قطع: رقعی * سال انتشار: ۱۳۹۸ * نوبت چاپ: اول * تعداد صفحات: ۲۸۷ * قیمت: ۳۹۰.۰۰۰ ریال * گزیده‌نویسی: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی * تعداد صفحات گزیده: ۳۳ صفحه
به‌سوی دانشگاه فضیلتمند

طرح مســـئله

   زمانه‌ی حاضر که مؤلف کتاب «زمانه‌ی پردردسر»اش می‌نامد، دوران وجوب و اضطرار پرسش از نسبت ما با وضع و حال موجود است. امروزه، غالب ارزش‌های استوار دوران قدیم، یا رو به انحطاط دارند یا اینکه به طور تام و تمام از زیست‌جهان ما به موزه‌‌های «سنت» تبعید شده‌‌‌اند. در این میانه، انسان معاصر ناگزیر از مبادرت به ایجاد پیوندی ایجابی و نو با زندگی و بالاتر از آن «زندگی فضیلتمندانه» است. این بحران انسان قرن بیست و یکمی در تمام شئون و وجوه زندگی او هویداست و رسالت او در غلبه بر این بحران نیز ماهیتی عمومی و فراگیر دارد. در این میان با نظر به پیشرفت‌‌های مفهومی و عمیق دانش جامعه شناسی در دهه‌‌های اخیر، پژوهش‌های جامعه‌شناختی در بررسی مسئله گسست از بحران حاضر جهان نقشی روشنگر و امیدبخش داشته‌‌‌اند. کوشش مؤلف کتاب «دانشگاه فضیلتمند» با چنین رویکردی صورت گرفته است. وانگهی در تار و پود پژوهش‌های جامعه شناختی مؤلف، مضامین فلسفی نیز تنیده شده است و حتی می‌توان به پیروی از براین گپاول گفت که استدلال‌های نیکسن در این کتاب، مقوم به شالوده‌های فلسفی است.

آنچه به عنوان مسئله‌ی حیاتی در جابه‌جای کتاب بدان اشاره می‌شود پرسش از جایگاه دانشگاه فارغ از مناسبات بازاری غیرانسانی مسلط بر آن است. در جهان امروز که به‌طرزی حادّ مقهور و سرگشته ماشین سرمایه گشته است، دانشگاه نیز به مقام یک ماشین تولید نیروی کار متخصص تقلیل یافته است. امروزه دانشگاه بیش از هرچیز با معیارهای اقتصادی و میزان کارآفرینی و زرق وبرق‌های تبلیغاتی قضاوت می‌شود؛ مع‌الوصف، پرسش دوباره از نقش دانشگاه در احیای فضایل انسانی و اهمیتی انکارنشدنی دارد. مؤلف ابتدا مفهوم و ضرورت جامعه مدنی را در غلبه بر بحران‌های معاصر فرا روی ما نهاده و می‌پرسد دانشگاه چه نسبتی با این پدیده دارد و در تناسب با جامعه مدنی، نهاد دانشگاه چه‌گونه می‌تواند تعریف شود و تعریف نو چه امکاناتی را می‌تواند به روی ما بگشاید. در ادامه مؤلف خود را در برابر مواضع ایدئولوژیک عقیم‌کننده‌ای قرار می‌دهد امروزه رواج دارند و هر فعالیتی را در جهت دستیابی به نهاد فضیلتمند بی‌وجه می‌شمارند. مؤلف در پرسش از امکان «ایستادن و اندیشیدن» در عصر حاضر به آراء آرنت مراجعه می‌کند، در مقام مدافع از خرد و سنت فکری متافیزیکی اصیل به دفع این مواضع مخالف می‌پردازد تا تمام تمهیدات لازم برای مطرح کردن پرسش اصلی، یعنی چگونگی حرکت «به سوی دانشگاه فضیلتمند» صورت پذیرفته باشد.

مسائل مطروح در کتاب دانشگاه فضیلتمند به اقتضای وحدت موضوعی کتاب جملگی به پرسش بنیادین «امکان حفظ و احیای فضیلت در جهان امروز، و به طور مشخص، در نهاد دانشگاه و مبانی کار اخلاقی دانشگاهی در جهت رهبری جامعه مدنی و تربیت انسان‌های فضیلتمند» باز میگردند. با این در طی فصول این کتاب پرسش‌هایی به نحوی شبکه‌ای در انتهای هر بخش آمده است که به تعین‌بخشی و ایضاح مصادیق در خصوص محتوای کتاب کمک می‌رسانند. پرسش‌هایی نظیر: چگونگی به رسمیت شناختن دیگری از رهگذر رویکرد خودآئیینی، اینکه چگونه اعتماد به آموزش عالی را ترمیم کنیم، چگونه در هندسه‌ی کار دانشگاه، فضایل چهارگانه‌ی صداقت، اصالت، احترام و بزرگ‌منشی را بارنمایی کنیم، رابطه‌ی استاد و دانشجو باید بر چه اصولی باید استوار باشد و...

پیشــــگفتار

«جهان لجام گسیخته» و «جامعه مدنی» دو کلیدواژه‌ی این کتاب‌‌‌اند. این کتاب از سر دغدغه‌ی مؤلف در جهت ایضاح نقش اساسی دانشگاه در رهبری جامعه مدنی به طبع رسیده است. این نقش اساسی با نظر به شرایط امروزی جهان و نابسامانی‌ها و معضلات جامعه‌شناختی-فلسفی زندگی امروز بشر به طور اعم و همچنین چالش‌‌های درونی خود دانشگاه مثلا شیوع مناسبات بازاری در ساحت علم به طور اخص، اهمیت دوچندانی یافته است. آنچه مؤلف در این میانه برای تفوق بر مشکلات و معضلات پیشنهاد می‌کند رویکرد فضیلتگرایانه در فعالیت‌‌های دانشگاهی است. بر همین اساس نیکسن، در سه فصل آغازین کتاب به تعیین موقعیت دانشگاه و توضیح وجوه کار و فرهنگ دانشگاهی پرداخته شده است و در چهار فصل بعدی تصویری از چهار فضیلت بنیادین را فرامی‌نهد، که هر یک از این چهار فضیلت، به نوبه خود، مولود و مولد دو فضیلت فرعی‌‌‌اند: صداقت(دقت و خلوص)، احترام(توجه و درستکاری)، اصالت(شجاعت و شفقت) و بزرگ‌منشی(خودآیینی و دغدغه). در نهایت، دو فصل پایانی نیز به شروط ارتباطی و نهادی لازم برای رشد تخصص دانشگاهی اختصاص دارند.

فصل اول: دانشگاه‌‌ها و جامعه مدنی

در این فصل ابتدا اهمیت جامعه مدنی و نیاز به آن تببین می‌شود، سپس به فهم جایگاه دانشگاه به مثابه مکانی کلیدی در جامعه مدنی می‌پردازد.

در این فصل، مؤلف ابتدا تصویری از عصر امروز و موقعیت جامعه بشری ارائه می‌دهد. نیکسن در توصیف شرایط جهان در قرن بیست یکم از تعبیر «زمانه پردردسر» استفاده می‌کند. زمانه‌ای که در آن مناسبات و معانی کهنه فروپاشیده یا واژگون شده‌‌‌اند و نیاز به بازاندیشی به عاملیت و اراده سیاسی و فعالیت جمعی است. در این جامعه سلسه مراتب‌‌های از پیش مقرر شده دیگر در نظم اجتماعی موضوعیت ندارند، ثبات و یکپارچگی اجتماعی از بین رفته و تحولات به سرعت غیرقابل مهاری پیش می‌روند اما از سویی فرصت‌‌های نامحدود برای انسان‌ها ایجاد شده است، با اینحال در برابر این امکان‌های بی‌شمار نوعی ناامنی وجودشناختی عمیق نیز پدید آمده. در این میانه نقش «فضای مدنی» به مثابه فضای رهایی بخش جدید پررنگ می‌شود. و دانشگاه‌‌ها وظیفه رهبری جامعه مدنی را بر دوش دارند. دانشگاه‌‌ها باید نقش رهبری حیاتی خود را نه تنها در سنجش تغییر و ترسیم نقشه آن بلکه در درک و فهم همه لوازم‌‌‌ ان بازی کند. از سویی نگارنده به این پیچیدگی دیالکتیکی نیز واقف است که دانشگاه در مقام ناظر به تحولات، خود نیز درگیر این تحولات و بخشی از این تغییرات است. فعالان دانشگاهی در حال صورت بندی مفهومی دوباره نقش متغیر خود‌‌‌اند. آنان حرفه‌ای در حال تحول را شکل می‌دهند، حرفه‌ای در حال حرکت در جهانی با افق‌‌های متغیر. تغییر فرایندی خطی و یکسویه نیست که از خط مشی دولت از طریق تجدید سازمان در گستره بخش‌‌ها و بازسازی نهاد‌‌ها شروع شود و به هماهنگی مجدد حرفه‌ای برسد؛ تغییر فرآیندی پویا است که اساس فرآیند اساس فرآیند‌‌های مربوط به شکل‌دهی به خط مشی در سطح دولت، بخش و تک‌تک مؤسسات بازپخش می‌شود. این فرآیند از جهات بسیاری به شدت سوءمدیریت داشته است و این سوءمدیریت به ضرر کل این بخش و فعالان دانشگاهی بوده است. تغییر باید از درون برآید و متضمن ادراکی تجدید شده از هدفمندی و تعهد حرفه‌ای باشد. یعنی تغییر از درون به برون. با این حال برای اینکه چنین اتفاقی بیفتد لازم است فعالان دانشگاهی نه تنها حرفه‌ای درحال تحول، بلکه حرفه‌ی یادگیری را به‌وجود آورند.

فصل دوم: دانشگاه‌ها به منزله فضاهای یادگیری

این فصل به فرهنگ نهادی دانشگاهی نگاهی دقیق‌تر می اندازد و می‌پرسد اگر دانشگاه‌‌ها مکان یادگیری شمرده شوند، ممکن است چه جاهایی به نظر برسند.

عبارت «جهان عنان‌گسیخته» اولین‌بار در این فصل مطرح می‌شود و در فصل‌‌های آتی در کار می‌آید. نیکسن با نظر به تحلیل‌های بک و بک گرنسهیم که معطوف به «فردگرایی نهادینه» است از استعاره‌ای که این دو به کار برده‌‌‌اند بهره می‌برد. استعاره «جهان عنان گسیخته» از آن رو مطرح شده که در جهان امروز با افول روایت‌‌های جامعه‌پذیری خاص مواجهیم و این معضل در مواجهه با فرایند غیرخطی، گشوده، پر از تردید و مستمر فردی‌سازی به نحو عنان گسیخته‌ای تجربه می‌شود. در این جهان صورت اجتماعی زندگی خود فرد از ناسازگاری‌ها، ویرانه‌‌های سنت‌‌ها و مزخرفات جانبی آکنده می‌شود. این زندگی ناآرام ومهاجرتی مانند یک زندگی در سفر است. در این زندگی، فردی‌سازی و سنت‌زدایی توأم با جهانی‌شدن حالات در حال ظهور ساخت و ارتباط نهادی را تعیین می‌کنند.

مؤلف در کنار پذیرش امکان‌ها و مزایای زیستن در این جهان، بدین نکته صحه می‌گذارد که در سطح و روال سازمانی با فزاینده‌ترین تهاجم‌‌های تفاوت فرهنگی و ایدئولوژیک تاکنون مواجهیم. به رغم آزادی‌‌های جدید، این نظم در حال ظهور در بخش دانشگاهی بیشتر زیانبار بوده است. آزادی‌های جدید با خود سلسله مراتب‌‌های جدید و مناطق ممنوع جدید آورده‌‌‌اند که همان طور که پژوهش‌‌های تازه نشان میدهد، محل کار در آموزش عالی را لایه لایه و تجریه کرده است.

با این تفاصیل، حرفه یادگیری آن گونه که در این فصل از آن بحث می‌شود نمی‌تواند از جهان عنان گسیخته که خود را درون آن می‌یابد بگریزد و یا سوار موج‌‌ها بشود. حرفه‌ی یادگیری باید که حرفه‌ی ارزش‌‌ها باشد. حرفه‌ای که ارزش‌های به شدت متکثر را به رسمیت بشناسد و به آن‌ها احترام بگذارد و به آن‌ها نقادانه متعهد بشود. بنابراین باید دانشگاه را نه فقط فضاهای مدنی و فضاهای یادگیری، بلکه فضاهایی مشورتی دید که در آن‌ها افراد از موقف تفاوت و فاصله‌گیری به سوی فهم مشترک و اهداف مشترک پیش می‌روند. اذعان به چنین ارزش‌هایی البته به مفهوم برگرفتن یک موضع ارزشی تثبیت شده دیگر نیست، بلکه پای فشردن بر نیاز به فضاهایی مشورتی است که در آن‌ها افراد بتوانند یاد بگیرند ورای تفاوت‌‌هایشان سخن بگویند، فارغ از این‌که این تفاوت‌‌ها ممکن است تا چه حد شدید و قیاس‌ناپذیر به نظر برسند. این البته ادعایی بزرگ است که در فصل آینده هم بررسی و از آن دفاع خواهد شد.

فصل سوم: دانشگاه‌‌ها به منزله فضاهای مشورتی

این فصل بر دانشگاه به عنوان فضایی مشورتی تمرکز می‌کند که در آن افرادی که در فضاهای دیگر اهداف متقابلی دارند، میتوانند با نظر به هدفی مشترک کار کنند، به علاوه، چارچوب‌‌های بافتی و گفتمانی متفاوت برای فهم جایگاه دانشگاه به دست می‌دهد.

نویسنده در این فصل جهت ایضاح موضع اخلاقی خود، ابتدا به کتاب «سگ‌‌های پوشالی» از گری می‌پردازد. گری در کتاب خود روایتی واقعی را از کشتار یک خانواده‌ی سیاهپوست در آمریکای سال 1899 که در این کتاب آمده است مستقیما نقل می‌کند. او به این واقعه‌ی هولناک استناد کرده و دو خصلت «قساوت» و «حق به جانبی» را از خصیصه‌‌های سرشتی نوع انسان می‌شمارد. در ادامه به مغاک نوعی بدبینیِ نیست انگارانه و نسبیت انگاری راه میبرد، او با تکیه بر ایدئولوژی مبتنی بر تکامل باوری، انسان را موجودی بالذات شرور و بیمار می‌داند که هیچ گریز و گزیری از شرارت و در عین حال توجیه شرارت‌‌های خود_در مقام «خودفریبی»_ندارد. نیکسن در برابر این تصویر سیاه که گری پیش روی ما می‌نهد، ضمن پذیرش سندیت و واقعیت تلخ آن، مفهومی نجات‌بخش را خلال آراء‌‌هانا آرنت بیرون می‌کشد که آن «تفکر بازنماینده» است. به میانجی تفکر بازنماینده می‌توانیم به منظر افراد دیگر ورود کنیم و با مسائل از منظر آن‌ها روبه رو بشویم. فکر را در چارچوب هدفمند زندگی آزموده با عمل مرتبط کنیم. نیکسن می‌گوید که پافشاری آرنت بر اهل فکر بودن به منزله شرط لازم برای عاملیت اخلاقی در جهان کنونی باید معتبر شناخته شود. «تفکر بازنماینده» به ما این امکان را میدهد که فضایی بوجود بیاوریم که در آن میتوان «ایستاد و اندیشید» به عبارتی، اندیشیدن خود می‌تواند عملی متضمن عاملیت اخلاقی باشد که با آن در برابر سوق‌یافتن به سوی رذالت مقاومت می‌کنیم. با تفکر بازنماینده می‌توان جامعه را حفظ و از ارزش‌‌های ارتباط مدنی حمایت کرد. در ادامه مثالی که نیکسن به نقل از آرنت از کتاب «محاکمات آیشمن» می‌آورد بسیار راهگشاست. او استدلال می‌کند که در جنگ جهانی دوم، آیشمن صرفا چرخ دنده‌ای در ماشین فاشیسم بود. تسلیم‌شدن بی‌چون و چرای او و دیگران به رژیم فاشیستی بود که فجایع هولوکاست را ممکن ساخت. طبق این تحلیل، انفعال و پیش پا افتادگی اعمال او ضرورت اخلاقی تعهد فکورانه را برجسته می‌کند.

دانشگاه‌‌ها فضایی ایجاد میکنند که در آن افرادی با پس زمینه‌‌ها و باورهای بسیار متفاوت قادرند بر اهل فکر بودن به منزله شرط لازم برای عاملیت اخلاقی خود و دیگران تاکید کنند. وجود دانشگاه بیش از هر چیز برای آن است که محرومان و به حاشیه رانده شدگان صدایی داشته باشند. دانشگاه وجود دارند تا آزادی انسان را بیشتر کنند.

فصل چهارم: صداقت (دقت و خلوص)

این فصل متضمن این استدلال است که صداقت به پرورش تمایل به دقت در مورد باورها و خلوص در اظهار این باورهاست.

در ابتدای فصل، نویسنده به اشارت، ماجرای تجاهل سقراط را پیش مینهد. نیکسن با آوردن آراء ویلا درباره ی نسبت میان تفکر سقراطی و فضیلت، «توهم زدایی» را وسیله‌ی مهمی برای رهایی از مفروضات کاذب و بیرون جستن از جزم اندیشی‌‌ها در باره ی «امر خوب» میداند. به اعتقاد ویلا و نیکسن هردو، «حکمت سلبی سقراطی»_ که بر استدلال ابتنا دارد_ابزاری ضروری برای آزادی مدنی و تحقق عدالت اجتماعی و رهایی از بیماریهای اجتماعی است. برای تحقق دموکراسی گریزی از استدلال سقراطی نداریم. در عین حال باید توجه داشت که گرچه هرگز نمی‌توانیم ادعا کنیم که می‌دانیم خیر حقیقی چیست اما ناتوانی انسانی‌مان در فراچنگ آوردن آن را هم نمیتوانیم فرض بگیریم. زندگی فضیلتمندانه درست در این نقطه‌ی تلاقی سقراط-ارسطو و در بطن این تنش معرفت شناختی قرار دارد. به کمک فضایل میکوشیم تا در جهان به شدت متکثر امروز ضمن حفظ نسبت خود با جهان، فاصله‌ی انتقادی خود را نیز حفظ کنیم.

در ادامه، فضیلت به مثابه تمایل معرفی میشود. جهت‌گیری‌‌ها، مواضع نگرشی، و واکنش‌‌هایی از سر عادت و مرتبط با شیوه‌‌های خاص زندگی. آن‌ها به خودی خود مستلزم داوری دائمی برای تضمین تناسب تمایل‌‌های ما با شیوه زندگی انتخاب شده‌مان و نیز انعکاس مناسب آن اعمال ما. به این علت داوری برای عمل درست محوریت پیدا می‌کند. از این رو بحث «حد وسطی» فضیلت مطرح می‌شود.

یکی از خانواده‌‌های فضیلت که با شیوه زندگی دانشگاهی مرتبط است با مفهوم صداقت پیوند دارد. صدق و فضیلت‌‌های مربوط به صدق با اعتماد پیوند دارند. صادقانه عمل‌کردن هم داشتن آگاهی از ملاکی است که صحت با آن سنجیده می‌شود و هم عمل‌کردن با هنجار‌‌های موقت و قابل مناقشه جامعه‌ای است که فرد در آن عاملی اخلاقی است. با این حساب صدق شرط بقای اجتماعی است.

پس از توضیح و تنویر مفهوم صداقت و پیش نهادن آراء مختلف در نقد این مفهوم، نویسنده از دو فضیلت «دقت» و «خلوص» صحبت به میان می‌آورد. دقت یکی از وسایل بسیار کمی است که عاملان اخلاقی را برای تضمین صدق باورهایشان یاری می‌دهد. این ارتباط بین آنچه با حسن نیت صادق میشماریم و آنچه در واقع صادق است در جامعه‌ی به شدت مصرف‌زده‌ی ما در معرض خطر است، یعنی در جایی که اقناع به پایین‌ترین مخرج مشترک کامروایی و رضایت خاطر فوری پرتاب می‌شود. دومین فضیلت اساسی مربوط به صدق خلوص است: خلوص تمایل به اطمینان یافتن از این است که سخن ما بیانگر چیزی است که واقعا به آن ایمان داریم. خصم آشکار این مفهوم دروغ است. وانگهی، این دوفضیلت مطروح حاضر و آماده نیسند آن‌ها از طریق فعالیت‌هایی به دست می‌آیند که دانشگاه‌‌ها به طور سنتی میزبان‌شان بوده‌‌‌اند. تدریس، پژوهش و تحقیق و همکاری دانشگاهی. فضیلت‌‌های مربوط به صدق در درون و از خلال این فعالیت‌‌های متفاوت با هم جمع می‌شوند. تدریس خوب مستلزم هم دقت و هم خلوص است. به همین منوال است تحقیق و پژوهش خوب.

در انتهای فصل چهارم و همچنین سه فصل آتی، فضیلت طرح شده‌ی فصل در سه شاخه‌ی تدریس و پژوهش و همکاری دانشگاهی بررسی می‌شود.

صداقت در تدریس: استدلالی مطرح می‌شود که گاهی «بدفهمی زبانی» مولفه کلیدی در چیزی است موسوم به «قدرت استادی». در بدفهمی تبانی ای وجود دارد که مدرسان به وسیله آن با ارضای عطش دانشجویان برای فرهمندی، قدرت به دست می‌آورند. بر این اساس، بخش بزرگی از تدریس به القای واژگانی تخصصی به دانشجویان مربوط میشود که ممکن است در بافت‌‌های دیگر معانی متفاوت یا وسیع‌تری داشته باشند. بخشی از کار تدریس در دانشگاه ‌‌‌انتقال معانی تخصصی به اصطلاحاتی است که در زبان مشترک مرزهای معناشناختی وسیع‌تری دارند. دانشجویان نه فقط در یافتن معنای این کلمات تخصصی بلکه در مرتبط کردن آن با فهم‌‌های معمولشان به کمک نیاز دارند.

صداقت در پژوهش و تحقیق: امروزه پژوهش دانشگاهی از طریق حمایت فزاینده مالی بیرون از دانشگاه، به شدت سیاست محور شده است. نویسنده در این بخش به بیان دغدغه‌ی خود می‌پردازد که آن برگشتن به مفهوم خودآیینی دانشگاه است.

صداقت و همکاری دانشگاهی: نحوه ارتباط کارکنان دانشگاهی با یکدیگر به ناگزیر تحت تاثیر محیط کارشان در مؤسسات است محیط‌‌های کاری که ساختار قدرت زیربنایی نهاد را می‌پوشانند تمیز بین باورهای صادق و «امور باورشکل» را بسی دشوارتر می‌کنند. فقدان شفافیت هر تلاشی را اطمینان‌یافتن از دقت باور را بی‌نهایت دشوار می‌کند. به همین شکل احتمالش کم است که محیط‌‌های کاری به امور اجرایی امتیاز می‌دهند ما را تشویق کنند زمان را صرف فکر کردن بر سر تمایز بین باورهای صادق و امور باورشکل کنیم و کارایی و ناکارایی شان را به میزان تناسبشان با اهداف تعیین شده از سوی نهاد بستگی دارد.

سخن آخر این‌که، صداقت به پرورش تمایل به دقت در مورد باورهایی که داریم و خلوص در اظهار این باورها مربوط است. کار دانشکاهی یکی از وسایلی است که با آن چنین تمایلاتی میتوانند در خود ما و دیگران پرورش یابند.

فصل پنجم: احترام(توجه و درستکاری)

این فصل با گره گشایی برخی رشته‌‌های معناشناختی احترام آغاز و با تبیین وجوب به رسمیت شناختن دیگران، نقش فضیلت احترام را در ایجاد یکپارچگی میان اقسام کار دانشگاهی بررسی می‌کند.

احترام را چنین معنا کرده‌اند: ملاحظه‌ی لازم در خصوص احساسات، آرزوها، حقوق‌‌ها، یا سنت‌‌های دیگران.

این فصل با گره‌گشایی از برخی رشته‌‌های معناشناختی مرتبط با مفهوم احترام آغاز می‌شود: جایگاه، منزلت، به رسمیت شناختن، حرمت، کرامت، و مانند این‌ها. در این فصل بین عزت نفس و احترام متقابل تمایز گذاشته می‌شود. احترام وجوه متفاوتی دارد. جایگاه، منزلت، به رسمیت شناختن، حرمت، کرامت که هر یک از این وجوه جهت‌گیری‌‌هایی متفاوت نسبت به عزت نفس و احترام متقابل دارد. سخن گفتن از فضیلت‌‌های مربوط به احترام به شدت مسئله ساز است زیرا وجوه گوناگون احترام از حیث جهت‌گیری ارزشی‌شان به شدت متفاوتند.

گفته می‌شود که وجوه گوناگون احترام به لحاظ ارزشی به شدت متفاوت‌اند. مثلا جهت‌گیری حاکم در نظام‌‌های ارزش غرب پساروشنگری «هراس آزادی‌خواهانه از وابستگی افراد بالغ» بوده است. در قلمرو عمومی، «وابستگی» شرم‌آور به نظر می‌آید. وابستگی در صورتی‌که روا شمرده شود، به زندگی عاشقانه و والد-فرزندی تبعید می‌شود. حتی در اینجا هم وابستگی از نظر اخلاقی پرسش برانگیز تلقی میشود. زیرا «بزرگ‌شدن» را روز به روز بیشتر با «مستقل شدن» یکی تلقی می‌کنند. در وجه اجتماعی نیز دولت نماد مادر می‌شود و هر فرد وابسته به منزله‌ی نوزادی شیرخواره دیده می‌شود. وجه ممیز لیبرالیسم دیدگاهش درباره انسانی است که از مادر جدا شده و تبدیل به شهروند می‌شود. این ترس و شرم از وابستگی می‌تواند در ادامه، فرد را به سمت پرهیز از اظهار نیاز و طلب کمک بکشاند. در اینجا تنش و تعارضی میان دو وجه احترام پیش می‌آید. از یک سو عزت نفس بر شرم از کمک طلبیدن استوار است و از سوی دیگر احترام متقابل بر اذعان نیاز. نگارنده با استناد بر آراء سنت مفهوم «خودآئینی» را پیش می‌نهد. خودآیینی به طور کلی به معنای پذیرش «دیگری بودن» فرد مقابل در عین احساس یگانگی و همگونی است.

نیکسن در ادامه این فصل به وجوهی چون: به رسمیت شناختن و توجه و درستکاری با تکیه بر آراء اندیشمندان معاصر می‌پردازد. توجه در واقع به معنای «گرامی داشتن همه چیز» است. جدیت در توجهی است که به آنچه در دیگری متمایز یا متفاوت است نشان می‌دهیم. این تمایل نیازمند قابلیت اکتسابی برای شنیدن و نگریستن و تفسیر همدلانه چیزی است که می‌شنویم و می‌بینیم. آنجا که روابط استاد-دانشجو یا همکاری دانشگاهی متزلزل می‌شود، ناکامی یکی از طرفین در اعمال این قابلیت ناگزیر علت عمده این تزلزل است. حتی وقتی خواست یا تقاضایی برای توصیه مطرح می‌شود. فضیلت درستکاری نیز رابطه‌ای مستقیم با توجه دارد. درستکاری در واقع ادای دینی است در قبال توجه دیگران به ما. پیش فرض درستکاری من توجه شماست و توجه شما دعوت من به درستکاری است. این هردو مؤلفه‌ای ضروری اعتمادی بلندمدت‌اند که برای تداوم متقابل اساسی است.

مانند فضیلت‌‌های مربوط به صدق، فضیلت‌‌های مربوط به احترام به فعالیت‌های گوناگون سازنده کار دانشگاهی وحدتی اخلاقی می‌بخشند که در آن تدریس، پژوهش و همکاری دانشگاهی همگی لازم می‌آورند که فعالان به توجعه و درستگاری متمایل باشند.

احترام در تدریس: توجه استاد به دانشجو به معنای آن است که ارزش برابرشان را به رسمیت بشناسیم. معنایش لزوما این نیست که با آنان یکسان رفتار کنیم، زیرا به رسمیت شناختن نیازها و استعدادهای تعلیمی و متفاوت گرایش‌‌ها و علایق متفاوت، خط مشی‌‌ها برنامه‌‌های متفاوت زندگی در به رسمیت شناختن ارزش برابر نهفته است.

احترام در پژوهش: احترام در پژوهش نیز بدین معناست که به موضوع توجه کنیم: موضوع را جدی بگیریم، نه این‌که پیش فرض‌‌های خودمان را بر آن تحمیل کنیم، این نکته به طور خاص در مورد پژوهش تجربی متضمن آزمودنی‌‌های انسانی و حیوانی صادق است، اما در مورد صورت‌‌هایی از تحقیق نیز صادق است که بر شواهد مستند یا استدلال فلسفی تمرکز دارند.

احترام در همکاری دانشگاهی: درنهایت شاید روشن‌ترین جلوه‌گاه فضیلت احترام در مؤلفه همکاری دانشگاهی باشد. کیفیت روابط دانشگاهی به شدت به فضیلت‌‌های توجه و درستکاری وابسته است. شاغلان دانشگاهی به دشت با هم متفاوت‌‌‌اند. اولویت‌‌های متفاوت، خط مشی‌‌های متفاوت قرارداهای متفاوت، تفاوتها در مقام و حجم کار و چشم‌‌‌انداز‌‌های متفاوت. مفهوم همکاری دانشگاهی البته می‌تواند نقش پوشاندن این تفاوت‌‌ها را داشته باشد، به‌ویژه به میزانی که این تفاوت‌‌ها نشان دهنده‌ی تمایز‌‌ها در قدرت کارکنان دانشگاهی‌‌‌اند.

باید توجه داشت که احترام گذاشتن در بافت کنونی دشوار است؛ چون همانطور که‌‌ هابرماس میگوید: «زبان فراگیر بازار همه روابط بین شخصی را تحت محدودیت‌‌های جهت‌گیری خودمحورانه به سوی ترجیح‌‌های خود قرار داده است.»‌‌ هابرماس پیش‌تر می‌رود و استدلال می‌کند چون «پیوند اجتماعی» از «به رسمیت شناختن متقابل» ساخته می‌شود، «نمی‌توان آن را با مفاد قرارداد، انتخاب عقلانی و سود حداکثری به تنهایی توضیح داد» ما باید راه‌‌هایی برای دعوی پیوند اجتماعی مبتنی بر به‌رسمیت شناختن متقابل ارزش برابری دانشگاهی بیابیم.    

فصل ششم: اصالت(شجاعت و شفقت)

این فصل به فضیلت اصالت می‌پردازد، این فضیلت با هویت فردی پیوندی وثیق دارد و امری است درباره بدل شدن به خود و با این کار قادر ساختن دیگران به بدل‌شدن به خودشان.

اصالت امری درباره بدل‌شدن به خود، و با این کار قادر‌ساختن دیگران به بدل‌شدن به خودشان است. اصالت برای آنچه ما به منزله یادگیری می‌فهمیم محوری است. نه آشنایی با خرد پذیرفته، بلکه تعهد به معرفت به منزله فعالیتی انباشتی و عمومی. از طریق عمل مشترک یادگیری است که ما مبارزه‌مان را به سوی اصلت تدوام می‌بخشیم. ما فقط با هم میتوانیم اصیل باشیم یا در واقع صداقت و احترام بورزیم. به همین علت است که فعالیت‌‌های دانشگاهی و فضایلی که آن‌ها را تداوم می‌بخشند چنین مهم هستند و به همین علت است که ما در مقام کارکنان دانشگاهی در انجام‌دادن پژوهش، تحقیق و تدریس، و از طریق آن، عاملیت اخلاقی پیشه می‌کنیم. عاملیت همواره درباره رشد خود ما در مقام عامل در نسبت با رشد دیگران در مقام عامل است. عاملیت به ضرورت رابطه‌ی متقابل است.

شاید بزرگ‌منشی بیشترین جلوه سرشت ژانوس‌وار عاملیت اخلاقی باشند. چرخشی درونی به سوی خود در مقام عامل و چرخشی بیرونی آن به سوی دیگری در مقام عامل. از نظر ریشه شناسی لغوی بزرگ منشی به معنای بزرگی نفس است که بیانگرِ به فکر دیگران‌بودن است. (سخاوت هم دو سویگی ریشه شناختی مشابهی دارد و به  gens-gentisبه معنای «طایفه» برمیگردد، ولی از حیث مفهوم نهفته میزبانی برای افراد خارج از طایفه، فراطایفه‌ای است.) این استعاره مناسب به نظر میرسد(به فکر جهان، دیگران، جهان-شهر بودن).

شجاعت می‌تواند حاکی از انواع متفاوتی از عاملیت باشد. برای نمونه، شاید ما آن را با اعمال متضمن شهامت جسمانی مرتبط کنیم که عامل با آن به فردی ایثارگری تبدیل میشود: عصیانگر، وطن‌پرست، یا مبارز نستوهی که در سنگر یا در خاکی غریب در دفاع از وطن یا آرمانی میمیرد. از این نظر شجاعت با سایر فضیلت‌‌های مطروح متفاوت است. شجاعت فی نفسه تمایل نیست. من نمی‌توانم شروع به شجاع بودن کنم. من شجاعت را در لحظات حساس، وقتی خودانگیخته عمل میکنم، کشف میکنم. شجاعت قدری شبیه به مرگ است، ما فقط می‌توانیم خود را برای لحظه‌ای آماده کنیم که معمولا پیش‌بینی‌اش نمی‌کنیم و در آن شجاعت لازم است. فضیلت شفقت نیز سه عنصر شناختی یا لازمه شناختی دارد. نخست این باور که «رنج جدی است نه سطحی»، این باور با یا ارزیابی متضمن این تشخیص است «که موقعیت برای شکوفایی شخص مورد نظر مهم است.» دوم این باور است که شخص شایسته رنج نیست. این مفهوم نیز البته انعطاف پذیر است. و سوم این باور است که «امکانات شخصی که این عاطفه را تجربه می‌کند مشابه امکانات شخص رنج کشیده است» به طور کلی همین عنصر شناختی سوم است که متضمن پروراندن تمایلی فضیلتمندانه در طول زمان است. در حالی که گاه ممکن است شفقت «بی اختیار» یا خودانگیخته از ما ساطع بشود.

اصالت و تدریس: تدریس ریشه‌ای عمیق در مفهوم اصالت دارد. دانشجویان از مدرسانشان انتظار دارند که با مرجعیت یادگیری خودشان درس بدهند. چنین تدریسی نیازمند شجاعت است، زیرا متضمن نه فقط انتقال واقعیت‌‌ها یا تکرار طوطی‌وار اندیشه‌‌های دیگر افراد، بلکه انتقال منحصر به فرد خود مدرس در انتقال این واقعیت‌‌ها و اندیشه‌‌هاست.

شجاعت تدریس در قابلیت و آمادگی مدرس برای اعتراف قرار دارد. تدریس نمیتواند به تسهیل‌گری فروکاسته شود، فارغ از اینکه تضمین کردن اینکه تدریس واقعا تسهیل‌کننده یادگیری است تا چه اندازه مهم است.

فصل هفتم: بزرگ‌منشی(خودآیینی و دغدغه)

میدانیم که کار دانشگاهی به ضرورت متضمن مشی بزرگ منشانه ای است که به روی دیدگاه و فهم‌‌ها و روابط جدید گشوده باشد، این فصل سعی در تبیین این معنا دارد.

فرض حیاتی زیربنای بحث در این کتاب این بوده است که اگر بنا است دانشگاه‌‌ها نقششان را برای رهبری جامعه مدنی در جامعه به خوبی محقق کنند، گونه‌ای احیا ضروری است. فرض کلیدی دیگر این است که ما کارکنان دانشگاهی می‌توانیم با اعاده مبانی اخلاقی تخصصی دانشگاهی‌مان، در این احیا سهمی چشمگیر داشته باشیم.  ما نیاز داریم زبانی را احیا کنیم که دوباره بر بعد اخلاقی تأکید می‌کند. صورت‌بندی روشن‌تر از تمایل‌‌های فضیلتمندانه نهفته در کار دانشگاهی یکی از راه آغازین این وظیفه است. (وظیفه‌ای که لزوم احیای رابطه، هدفمندی اخلاقی و پیوند اجتماعی‌داشتن به منزله محور مفهوم تخصص دانشگاهی در آن بنیادین است.)

فضیلت بزرگ‌منشی دو تفاوت مهم با سه فضیلت دیگر که در فصول پیشین مطرح شد دارد. اول این‌که فضیلتی است که بُعد جهان شمول دارد. رابطه، هدفمندی و پیوند داشتن اکنون بدون شک و به قطع و یقین در جهانی واجد تفاوت‌‌های بنیادین و متکثر جای دارند. دو دیگر اینکه بزرگ‌منشی فضیلتی است بیشتر برون‌گرا و اجتماعی.

بزرگ‌منشی به معنای اخلاق پذیرا‌بودن است. اخلاق کاملا با تجربه پذیرا بودن هم گستره است. بزرگ‌منشی به وجوه سخاوتمندانه، فداکارانه، مهربانانه، خیرخواهانه ماهیت انسان اشاره دارد. عمل را بزرگ‌منشانه خواندن بیانگر نزدیک‌شدن عامل به دیگران از روی سخاوت، دگرخواهی، مهربانی و خیرخواهی است. غایت قصوای بزرگ‌منشی، به تعبیری «همه چیز را عزیز داشتن» است. کار دانشگاهی متضمن چنین رویکردی است. به سوی صورت‌‌های فهم جدید، به سوی دیدگاه‌‌های متفاوت، به سوی دانشجویان، همکاران، روابط جدید، به سوی رسانه‌‌های جدید و راه‌‌های جدید گفتن هرآنچه لازم است که بگوییم. به بیان ساده بدون بزرگ منشی هیچ رابطه‌ی دانشگاهی شکل نمی‌گیرد.

با این حال برای فعالی سخاوتمند، فداکار، مهربان، و خیرخواه بودن لازم است از هویت حرفه‌ای درکی قوی داشته باشیم درکی از خویشتن حرفه‌ای مان به منزله خویشتنی آرام، مجموع و استوار و هدفمند.

بزرگ‌منشی همچنین جلوه‌ای جهان وطنانه پیدا می‌کند. در عصر امروز  مقابله با پدیده‌ی «جهانی‌شدن» بی وجه است. «جهانی‌شدن» همه امور را به سوی تکثر عمیق میراند. به واسطه‌ی جهانی شدن در عصر امروز «امر غریب» و ناشناخته همه جا هست. لذا بر همه‌ی ما فرض است که بیش از هر زمان دیگری به دنبال فضیلت بزرگ‌منشی باشیم چراکه در جهان تفاوتها بزرگ‌منشی بیشترین اهمیت را دارد و ذیل این فضیلت باید به خودآیینی از همه بیشتر توجه شود. خودآیینی منفعت شخصی نیست. بر عکس خودآیینی به معنای داشتن قابلیت کار کردن در مقام عاملی آزاد در جهان امور انسانی است.

دغدغه‌مندی دومین فضیلت مرتبط با بزرگ‌منشی است.دغدغه یعنی نزدیک‌کردن خود به دیگری. پیش فرض دغدغه خویشتنی استوار و خودآیین است که نزدیک‌شدن از جانب اوست.

بزرگ‌منشی بیشتر از هرچیز باید در تدریس اساتید متبلور شود. بزرگ‌منشی در تنویر شأن استاد در برابر دانشجو است. یک استاد وظیفه دارد همواره محرک و مشوق دانشجویان به سوی بحث و استدلال و ریاضت باشد، و بنا بر ایجاب فضیلت بزرگ‌منشی، این روحیه باید ایجابی و یک سویه باشد، بدون در نظر گرفتن این‌که دانشجو چه شرایطی می‌تواند داشته باشد. بنابراین یک استاد حق ندارد دانشجویان را با توصیفاتی نظیر«برانگیزاننده نیستند»، «مهارت‌‌های پایه ندارند»، «قدرت استدلال ندارند» رها کند و خود را از امر آموزش فعال معذور دارد.

در امر پژوهش نیز مسئله‌ی اذعان به مساهمت تک تک افراد حاضر در فرایند پژوهش و نتایج آن هنوز مسئله‌ای بغرنج است. همکاری دانشگاهی نیز از جمله به معنای فهم دل‌مشغولی‌‌ها و آرمان‌های حرفه ای همکاران دانشگاهی‌مان است.

فصل هشتم: روابط فضیلتمند

در این فصل به این پرسش میپردازیم که اگر روابط حرفه‌ای میان افراد دانشگاهی را روابطی فضیلتمندانه درک کنیم این روابط ممکن است چگونه به نظر آیند.

 در این فصل اصولاً این نکته روشن می‌شود که برای دستیابی به فضیلت چه زیربنایی نیاز است. همه می‌دانیم که خوب بودن دشوار است. دشواری اش نه فقط در سستی‌‎گاه اراده معطوف به خوبی بلکه در عوامل امکانی است: شرایط زیربنایی بهروزی خود، نهادهایی که عضو آن‌هاییم و جامعه گسترده‌تر. طرح اخلاقی طرحی نیست که بتوانیم مسئولیتش را به تنهایی یا در انزوا بر عهده بگیریم. به سبب ماهیت خوبی(وابستگی‌اش به تمایل‌‌هایی که فقط می‌توانند در عمل، و از طریق عمل به دست آیند)، ما فقط می‌توانیم از طریق روابطمان با دیگران خوب شویم. در این روند باید توجه داشته باشیم که امید خود ناموجه است. واقعیت‌‌های بی رحم ممکن و سنجش‌ناپذیر و برطرف‌نشدنی‌اند. امید همواره به رغم چیزی است؛ در غیر این صورت، امید نیست. امید از این حیث با آرزواندیشی متفاوت است که به واقعیت‌‌های بیرحم اذعان می‌کند. امید خود را در مقابل دیدگاه تقدیر گرایانه درباره وجود انسان می نهد. نه از طریق خوش بینی خام، بلکه با وضع مفهوم ارتباط بین خود و جامعه به منزله کوششی جمعی و مشورتی.

در ادامه پرسش‌‌هایی از سوی نیکسن طرح می‌شود که مهمترین آن این است: چگونه باید با هم به گونه‌ای زندگی و کار کنیم که یکپارچگی عمل را میسّر سازد؟

برای پرداختن به این پرسش، باید علاوه بر آموختن این که چگونه امیدوار باشیم، باید بیاموزیم که چگونه امیدهای فردی‌مان را با حسی از هدفمندی اجتماعی آکنده کنیم. پاسخی که مؤلف به استمداد از هلپین در این جهت طرح می‌کند، مفهوم «آرمانشهر» است. در ادامه نیز مؤلف در تبیین نیاز به روابط فضیلتمندانه و توضیح روابط دوستانه از آراء ارسطو در سنخ‌شناسی دوستی بهر می‌برد. سپس شرایط بین شخصی روابط فضیلتمندانه مطرح میشود که عبارت اند از: «اذعان به نامتقارن بودن، به رسمیت شناختن تفاوت‌‌ها در اوضاع احوال، پذیرش مسئولیت‌‌های قدرت ناشی از مقام و مسئولیت، احترام گذاشتن به مرزهای دیگران، حفظ هویت حرفه ای، پرورش شیوه‌‌های تعامل حرفه‌ای کاوشگرانه و مسئولانه.»

به طور کلی: وظیفه متحول‌کردن و نگه‌داشتن روابط فضیلتمندانه برای طرح امید محوری است. با این حال، چنین روابطی مستلزم ساختارهای وابستگی و ارتباطی‌‌‌اند تا در آن‌ها پرورش یابند و شکوفا شوند.

فصل نهم: نهادهای فضیلتمند

پس از پایان تمهیدات نظری، این فصل  به شرط نهادی گسترده‌تر لازم برای حفظ خوبی‌‌های کار دانشگاهی می‌پردازد.

گرچه در جست و جوی خوب بودنِ نیت عامل مهمی است، خوبی صرفا مسئله‌ای مربوط به نیت نیست. چون خوبی به دستیابی به تمایل‌‌های خاص ما و رسیدنمان به آن‌ها بستگی دارد، مسئله‌ای مربوط به وضع حال هم هست و چون وضع حال همواره متضمن عنصر پیش‌بینی ناپذیری است، بخت و اقبال عاملی اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین نهادها وسایلی‌‌‌اند که ارتباط هدفمند یا، اگر بخواهیم از اصطلاحات نوسباوم بهره بگیریم، «وابستگی هدفمند» را با آن سامان می‌دهیم. آن‌ها بین نیروهای بیرحم منفعت شخصی و منافع غیرشخصی دولت نوعی منطقه بی‌طرف ایجاد می‌کنند.

اما آیا مفهوم جامعه خوب متشکل از نهادهای فضیلتمند واقعا قابل فهم است؟ آیا ما نباید به صورت عمل گرایانه دیدمان را قدری پایین‌تر بیندازیم، جامعه منضبط را هدف بگیریم؟

مؤلف در پاسخ به پرسش‌‌های مطروح، به تفاوتی مفهومی میان «جامعه منضبط» و «جامعه متمدن» اشاره می‌کند. در اولی کانون تمرکز در درجه نخست، انضباط نهاد‌‌ها است؛ در دومی کانون تمرکز، مدنیت شهروندانش است. در هردوی این‌ها، دغدغه عدم تحقیر است: جامعه منضبط جامعه‌ای است که درآن نهاد‌‌ها اعضایشان را تحقیر نمی‌کنند، در حالی که جامعه متمدن جامعه‌ای است که اعضایش یکدیگر را تحقیر نمی‌کنند. سنگ محک این تحلیل عامل سلبی عدم تحقیر(و نقش نهادها در تضمین عدم تحقیر) است.

نویسنده‌ی کتاب «دانشگاه فضیلتمند» در ادامه این بحث از هزینه‌‌های دستیابی به آرمانشهر سخن به میان می‌آورد. وقتی غایت قصوای اخلاقی را ورای انضباط قرار می‌دهیم، هزینه مادی خوب‌بودن را باید بپذیریم. آرمانشهر مفت و مجانی حاصل نمیشود. باید روی جامعه خوب سرمایه‌گذاری کرد. جامعه خوب نیز از لحاظ نحوه پرداخت این هزینه‌‌ها لازم است تضمین کند که نهادهایش قابلیت فضیلتمند شدن را داشته‌‌‌اند و همه شهروندان دسترسی منصفانه و برابر‌ی به چنین نهادهایی داشته‌‌‌اند. پس از این تمهیدات، مؤلف شروطی را برای شکوفایی نهادی پیش می‌نهد، در ادامه این شروط را به اشارت مطرح می‌کنیم: دانشگاه‌‌ها نیازمند بودجه کافی هستند: لزوم اراده سیاسی، دانشگاه‌‌ها نیازمند پیوندهای مدنی محکم هستند: لزوم جهت گیری نهادی دوباره، دانشگاه‌‌ها نیازمند به رسمیت شناختن ایجابی‌‌‌اند: لزوم اعتماد و اطمینان عمومی، دانشگاه‌‌ها نیازمند رهبری دانشگاهی مقتدرانه‌‌‌اند: لزوم برنامه‌ریزی بین‌بخشی.

در بخش ماقبل پایانی، موانع ساختن نهاد فضیلتمند مطرح می‌شوند: سیاست زور و قوه قهریه از سوی عوامل مشخص دارای قدرت و ثروت است که با سرسپردگی‌‌های فهم عرفی منعطف درهم تنیده اند. در جهت گسست از این شرایط لزومی ندارد تا واپسگرایانه به دوران غیرحرفه ای گری بازگردیم، بلکه باید نسخه ای از تخصص را انتخاب کنیم که پیوسته پرسشگر پرسش‌‌هایی نظیر «چرا انجامش می‌دهیم؟ چه کسی از آن سود می‌برد؟ چگونه می‌توان با طرح و برنامه شخصی و اندیشه‌‌های اصیل ارتباطی دوباره یافت؟» درنهایت، آنچه لازم است تجدید و حفظ شود سنت وسیع فراگیری کمال دانشگاهی است که به مفهوم زندگی آزموده برتری می‌بخشد و در تبدیل‌شدن به یک دانشگاهیِ خوب موظفیم همواره مطلع باشیم که همیشه چیزهایی غیر از ما و حوزه‌ی ما وجود دارد که میتوان درباره شان فکر کرد و از آنان متمتع شد، این چیزها بسیار تاثیرگذارترند و برای بررسی و احترام بسیار ارزنده‌ترند از خودستایی و خودشناسی غیرنقادانه.

جــــمع‌بندی

در نگاهی کلی، جان نیکسن در کتاب خود، «به سوی دانشگاه فضیلتمند»، ابتدا برای تمهیدات مقدماتی توصیفی مفصل از عصر حاضر و شرایط فکری زندگی انسانی، بالاخص در ساحت متافیزیکی، پرداخت. با دلیل آوری نقش دانشگاه را در این میانه مشخص کرد و در معماری بنای نظری خود در رابطه با ماهیت دانشگاه، جایگاه فضایل را مشخص کرد و کوشید تا با تکیه بر چهار فضیلت بنیادین در میان اقسام سه‌گانه فعالیت دانشگاهی_یعنی تدریس، پژوهش و همکاری_ وحدتی بر محور اخلاق ایجاد کند و آن را از نظر اخلاقی به مرتبه‌ای قابل دفاع رساند. در مبادرت به این امر، نیکسن از خلال طرح آراء اندیشمندان متأخر و متقدم، به ویژه ارسطو، زمینه‌‌های رشد فضیلت را پیگیری کرد. روابط نهادی را واکاوی کرده و شروط شکوفایی نهاد را مطرح کرد. در راهگذر ماجرای پژوهشی و فکری نیکسن بصیرت‌‌های بسیاری برای افراد دانشگاهی_چه در مقام استاد، چه داشنجو و چه پرسنل_ نهفته بود و در جابه‌جای کتاب مصادیقی از کژی‌‌ها و رذایل اخلاقی حادث در کار دانشگاهی که مؤلف، شخصاً، به تجربه با آن‌ها روبه‌رو شده طرح شده است.

به نقل از براین گپاول از آکادمیک مترز، کتاب «دانشگاه فضیلتمند» برای هر آنکه دلمشغولی آینده آموزش عالی را دارد کتابی است غیرقابل اجتناب. شالوده‌‌های فلسفی شکل دهنده به استدلال‌‌های نیکسن صورتبندی تازه‌ای هستند از اینکه دانشگاه‌‌ها، کار دانشگاهی و جامعه در حال تحول ما تا چه حد مهم و به هم پیوسته‌اند.

کلیدواژه‌ها: دانشگاه فضیلتمند


( ۱ )

نظر شما :