خلاصهای از مقاله دکتر ناصر فکوهی
در غیاب دانشگاهها
(این مطلب خلاصهای است از مقاله دکتر ناصر فکوهی در کتاب جدید ایشان با عنوان «دانشگاهی که بود»)
مؤسسات پاراآکادمیک یا پیرادانشگاهی مؤسساتی هستند که در جایی بین فضای دانشگاهی و فضای روشنفکرانه قرار میگیرند. شمار بزرگی از کنشگران آنها یا دانشگاهی نبوده یاتحصیلاتی در سطوح اولیه و در رشتههای نامربوط به آنچه تدریس میکنند، دارند. بسیاری از آنها تخصصی ندارند و در کشور ما بیشتر مترجمانی بودهاند که کارشان به شیوهای نهچندان مشروعیت یافته به متخصص در زمینه ترجمه خود تبدیل شدهاند؛ چیزی که در کشورهای توسعهیافته تقریبا نادر است.
رسانهای کردن و ترویج دانش و شناخت با تخصص داشتن یا تخصص دانشگاهی داشتن تضاد ندارد و برعکس معمولا با آن هماهنگ است. مشارکت کنندگان در رسانهها و مؤسسات و برنامههای ترویج علم، حتی زمانی که حرفه رسمیشان روزنامهنگاری و مدیریت برنامه رسانهای است دارای تحصیلات دانشگاهی بسیار مشخص و در سطح بالایی هستند و ورود به رسانه برایشان یک انتخاب است زیرا بر این باور بودهاند که از طریق رسانه کمک بیشتری به علم میکنند و تأثیر بیشتری بر مخاطبان خواهند گذاشت و اغلب دستمزدهایشان نسبت به دانشگاهیان بالاتر است. اصل بسیار رایج در این مؤسسات، استفاده از کسانی است که اکثرا جایگاه چندانی نداشتهاند و کسانی که از برنامههای آنها استفاده میکنند بنابراین کل کار را میتوان در قالب آماتوریسم طبقهبندی کرد که یک نقص نیست اما در کشور ما زمینهای برای شکلگیری نقایص زیادی میسازد. خودساخته بودن یا طردشدگی در مؤسسات پیراآکادمی که در بسیاری موارد بیشتر ادعا هستند تا واقعیت و به نوعی اصل است تا حاشیه، و اغلب این مؤسسات از همین نشان برای تبلیغ خود استفاده میکنند.
واقعیت این است که خودساختگی حاصل نبود برنامهها و اندیشههایی است که جامعهای پویا با نیازهای بسیار بالا در کسب سرمایههای فرهنگی را رها کرده است و با اصل قرار دادن کالایی شدن همه چیز، بیشترین ضربهها را در علومانسانی و اجتماعی به موضوع تخصص و نیاز به برخورداری از سطح فرهنگی بالا در دانشگاهها ورود کرده و حضور فعال آنها در عرصه اجتماعی را قربانی منافع کوتاهمدت گروهی کرده است. نیاز ما به نظامهای دانشگاهی و بسیار تخصصی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی تا چندین دهه بسیار بالا خواهد بود، ولی این نهادها باید اصلاح شوند و از ساختار امروزی خود، مدرکگرایی، کمیگرایی، نگاه کردن به دست بیگانگان، فرو رفتن در برج عاجی از اشرافیت خودساخته بیرون بیایند و این متخصصان درک کنند که اگر حضوری اجتماعی نداشته باشندو تحلیلهای خود را به گوش مردم و مسئولان نرسانند، اگر سطح فرهنگ خود را بالا نبرند و اگر تنها به فکر ارضای نیازهای سطحی و صنفی گفتمان دانشگاهی در شکل و شمایل یک قرن پیش باشند، نباید تعجب کنند که چرا اعتبار عمومی خود را از دست میدهند و دانشجویان ترجیح میدهند به سوی روشنفکران غیرمتخصص و خودساخته بروند و از جیب خود پول دهند و بیاموزند و از کلاسهای نهچندان پربار آنها بگریزند.
باید مسئولان و کنشگران دانشگاهی موسسه های پیرادانشگاهی را قانع کرد که از خودنماییهای نوکیسگی فرهنگی و مدپرستیهای سطحی بیرون بیایند. حضور گروهی از روشنفکران مدعی در این مؤسسهها که به دلیل نبود الزامات سخت، در محیطهایی خاص از یک لمپنیسم روشنفکرانه به مثابه ابزار اصلی خود استفاده میکنند و این امر ضربه اساسی به نهادهایی میزند که در یک جامعه آزاد و پیشرفته و با چشماندازهایی برای افزایش سرمایهاجتماعی، مدنی و فرهنگی خود، بسیار ضرورت دارند.
علم در صورت رسانهای نشدن، اعتبار و تأثیرگذاری خود را از دست میِدهد. در غیاب دانشگاههایی که باید به شبکههای جهانی علم متصل شوند و بتوانند خود را ارتقایی واقعی بدهند، وجود این مؤسسهها، نشریههای عمومی و سایتها،کمک بزرگی به علم دانشگاهی و بسیار تخصصی میکنند و کمک ارزشمندی برای متخصصان و مردم بهشمار میآیند. علم در صورت رسانهای نشدن، اعتبار و تأثیرگذاری خود را به شدت از دست میدهد و هرگز نمیتوان به علمی در سطح نخبگی رسید. از همینرو، باید هرچه زودتر به این معضل، یعنی نیاز بالای جامعه خود به برخورداری از عرضه اندیشه در بالاترین سطح و نه لزوما دانشگاهی توجهی اساسی بکنیم و دولت متوجه شود که در هر دو بخش آموزش و پژوهش رسمی و پیشرادانشگاهی باید بیشتر در موقعیت ستادی و کمک به پیشرفت این نهادها با ایجاد حداکثر استقلال برای آنها عمل کند.
نظر شما :