سریالهای لاکچری برای جوانان حسرت ایجاد کرده است
محمدتقی کرمی (استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبائی)
علت اینکه نمایش خانگی و سریالهای آن مورد توجه زیاد مردم قرار گرفت و رواج پیدا کرد، برمیگردد به کمکاری صداوسیما در سالهای اخیر. بهنظرم واقعیت این است که صداوسیما با بحران تولید مواجه شده است و این بحران هم در شبکههای اصلی آن معلوم است زیرا شبکههایی مانند آیفیلم و شبکه نسیم و بعضاً شبکههای دیگر دارند با نمایش تولیدات دهه ۸۰ و ۷۰ مخاطب را پای تلویزیون نگه میدارند و برای نمونه میتوان به آمار بالای مخاطب برای سریالهای این دو دهه توجه کرد. این بحران باعث شده است که رقبایی ایجاد بشود و در نتیجه شبکههای ماهوارهای و سریالهای ترکیهای و سریالهای ایرانی که همعرض آنها تولید شدهاند بهخوبی دیده شوند. وی ادامه داد: همانطور که میدانیم نمایش خانگی دو حوزه جدی برای پخش دارد؛ یکی فیلمهایی است که قبلاً اکران بودهاند و آنها را پخش میکند و دیگری سریالهای تولیدی آن است که بیشتر از جنبه حوزه دوم است که مورد توجه قرار دارد. از جمله عناصری که باعث شد سریالهای آن بیشتر دیده بشود کنار گذاشتن مؤلفههای نظارتی بود که در صداوسیما وجود داشت؛ مانند ممیزی در پوشش و حجاب که کمتر دیده میشود و محدودیتهای خلق داستان؛ اینها باعث میشوند که مضامینی که کمتر در تلویزیون دیده میشود آنجا پرمخاطب باشد، مانند سریالهای همگناه یا حتی سریالهای قبلتر از آن که بهنظرم در زمینهساز بودن نمایش و توجه امروز مردم ما تأثیر بهسزایی داشتند. البته بعضی از این سریالها مانند «قلب یخی» که حتی ناقص ماندند و به نقطه پایانی مورد نظر هم نرسیدند در جریانسازی موفقتر بودند. امثال این سریال در خلق تیپ و موقعیت کارهای جدیدی کردند که حتی توانستند بهسمت چهره کردن افراد هم بروند. الان هم نمایش خانگی عمر نزدیک به یک دهه را پشتسر میگذارد و میشود گفت که تبار تاریخی ۱۰ساله دارد. مجموع اینها سریالهای نمایش خانگی را جذاب کرده است. اما درباره اینکه چه تأثیری میتواند بگذارد باید بگویم که در چنین تحلیلهایی باید از نشانههای تأثیر صحبت کرد، اینکه بهعنوان مثال فرزند ما درباره شخصیتهای آن حرف میزند یا مثلاً تکهکلامهای آنان را دنبال میکند یا اقبال و توجه به شبیه شدن یک کاراکتر دارد یا خیر؟اتفاقاً در مصاحبهای که منوچهر هادی در گفتگو با فریدون جیرانی داشت، از یکسری نشانههای تأثیرات اجتماعی بحث میکرد حتی بهنظرم خود این بحث تلاش داشت تا اکت اجتماعی داشته باشد و تأثیرات سریال را توسعه دهد و در یک کلام خود این برنامهها بهقصد تماشای سریالها ساخته میشود در هر حال سطح تأثیر بالا است، خصوصاً بهنظرم اینکه زیر نظر صداوسیما قرار است تشکیل شود بیشتر من را نگران کرده است که حلقه دور زدن دیگری، در جای دیگری شکل بگیرد و گامهای رادیکالتری بردارد. اساساً سینمای ما در روایت فقر ناتوان است. بهنظرم غیر از «بیپولی» حمید نعمتالله و «سنتوری» داریوش مهرجویی که تا حدی کارگردان در نشان دادن فقر توانمندتر از باقی بود در بیشتر فیلمها و سریالها چندان اتفاق خاصی نیفتاده است. باید اعتراف کرد که دوربین سینمای ما ناتوان است؛ دوربین سینمای ایران در نمایش فقر پرت و خسته است. از سوی دیگر باید گفت که زیست لاکچری هم جزو جاذبههای سینما شده است. زمانی که بخواهید در سینما جذابیت داشته باشید، سینماگر طنز و اکشن بهکار میگیرد، دوربین هم علاقه دارد که تجملات را به تصویر بکشد، اما این موضوع نباید باعث شود که ما از تأثیرات مخرب آن غافل شویم. متأسفانه هرچقدر جامعه فقیرتر میشود اقبال به این فیلمها و سریالها بیشتر میشود، چون آدمها بخشی از تخیلات خود را همپای آنها پیش میبرند و این مسأله کنار آن پیامدهای بلندمدت خیلی خطرناکی خواهد داشت. صرف نظر از اینکه اساساً قناعت از ارزشهای بنیادین جامعه ما است متأسفانه جامعه ما از این نظر دچار آسیب ضدفرهنگی شده است و گویا تجملگرایی از محسنات جامعه دارد میشود. این رویه باعث میشود که در آینده با یک موج واگرایی جوانان نسبت به زندگی مواجه خواهیم شویم؛ جوانی که خیلی از تخیلات و علاقههای ذهنی را میخواهد داشته باشد اما بهدلیل آنکه نمیتواند دچار عصیان و خوی خشن میشود. وقتی جوانی ببیند که فلان شخصیت در زندگی خود چیزهایی دارد که او در خواب هم نمیبیند، و او هم همان را دوست دارد داشته باشد اما نمیتواند، دچار عصیان میشود و دست به سرقت و اغتشاش میزند. رویه عام سینمای ما این شده است هرکس که فقیر باشد از سرمایه فرهنگی و اخلاقی بدی نیز برخوردار است و طبقه بالاشهری جامعه که ثروت زیادی دارد از سرمایه فرهنگی و اخلاقی بیشتری برخوردار است. میزان خطر و نقصان این تفکر بهحدی بالا است که تبعات فاجعهبار آن بهمرور خود را نشان خواهد داد. زمانی که یک جوان پایینشهری برای پیشرفت فرهنگی خود فکر میکند که باید ثروتمند باشد و زندگی لوکس داشته باشد. این یعنی برساخت غیراخلاقی فقرا در سینمای ایران.بهعنوان مثال در همان فیلم «آینه بغل» کاراکتر جوان فیلم که در شرف ازدواج است، آدم ابله فریبخوردهای است که به هرچیزی تن میدهد یا در سریال عاشقانه زنی برای رسیدن به مقاصدش زن صیغهای یک مرد مسن ثروتمند میشود، درست است که بهنوعی قهرمان بود اما قهرمانی که سرمایه فرهنگی و اجتماعی بسیار کمی داشت و بهجای آن از سرمایه جنسی خود بهره میگیرد.این موضع را با یکی از دانشجوها بهصورت پایاننامه کار کردیم و با موضوع «دوگانه فقیر و غنی در سینمای ایران» تحولات سینمای ایران را بررسی کردیم. هیچ خطری بالاتر از این نیست که شما نگاه غیراخلاقی به طبقات پایین شهر داشته باشید و طبقه فقیر جامعه را بیاخلاق نمایش دهیم بهصورتی که سرمایه فرهنگی و اجتماعی و ارزشهایشان را بفروشند، در نهایت خطر بالایی است که حسرت زندگی لاکچری را بخوریم.
نظر شما :