خستگی فرهنگی و روانی پیشاکرونا، جامعه ایرانی را مستعد رفتارهای غیرمسئولانه کرده است

عباس نعیمی جورشری (جامعه شناس و پژوهشگر)
۱۹ مهر ۱۳۹۹ | ۱۵:۴۳ کد : ۲۳۶۵۴ دیدگاه
وجود بی‌عدالتی و فواصل غیر منصفانه سبب قطبی‌شدن جامعه و متلاشی شدنش می شود. هنگامی که آرزوهای آدمیان از دسترس‌شان دور می‌شود، آنها دچار خشم می‌شوند.
خستگی فرهنگی و روانی پیشاکرونا، جامعه ایرانی را مستعد رفتارهای غیرمسئولانه کرده است

جامعه شناسی فرهنگی و روانشناسی اجتماعی، نکاتی را به ما متذکر می‌شود. اول اینکه به منظور سوق‌دادن توده‌ها و عموم مردم به سمت شیوه‌ای از زندگی و گونه ای هنجار، می‌بایست هم از مؤلفه های تشویقی استفاده شود و هم از مؤلفه‌های تنبیهی. یعنی اساسا بخش تربیت و پرورش آدمیان در گرو دو دسته عوامل تشویقی و تنبیهی است. دوم اینکه علوم مرتبط با مقوله تربیت، همچون جامعه شناسی، رواشناسی اجتماعی و علوم تربیتی و فلسفه تعلیم و تربیت تأیید می کنند که "تشویق" همواره اثر گذاری به مراتب عمیق‌تری به نسبت تنبیه دارد. حال بر اساس این دو نکته تئوریک اگر بخواهیم وضعیت ایرانیان در برابر کرونا یا هر بحث متناظر دیگر را در سال 99 یعنی در پایان قرن تشریح و توصیف کنیم باید بدانیم ایرانیان و مردمان ما خستگی فرهنگی و روانی دارند. خستگی فرهنگی و روانی به چه معناست؟ بخشی از این خستگی روانی به مانند سایر مردمان جهان ناشی از درگیری با ویروسی به نام کرونا است که زندگی آنها را تحت الشعاع خود قرار داده و بر محدودیت‌های زیستی آنان افزوده است. اما چرا علی رغم اینکه این فرسودگی روانی در همه جای دنیا وجود دارد، رفتارهای متفاوتی در جغرافیاهای مختلف مشاهده می‌کنیم؟ پاسخ را می توان در خستگی فرهنگی جست. به این دلیل که مردم ما یک خستگی روانی پیشاکرونا هم دارند و من آنها را مردمی "خسته" می نامم و عنوان "خستگی فرهنگی" را به آن اطلاق می‌کنم. چرا؟ بدین خاطر که اواخر دهه 80 و به طور خاص دهه 90، دهه‌هایی بوده‌اند که طبقه متوسط کوچک و طبقه فقیر بزرگ شده است. یعنی سفره خانوار ایرانی سفره کوچکی شده، معیشت آنها دشوارتر شده و مردم با دشواری بیشتری می‌توانند رفاهیات حداقلی را در مورد خود، خانواده خود و کسانی که دوست می‌دارند فراهم کنند. بنابراین امید به پیشرفت، ترقی و دست‌آوردهای بزرگ هم به همین میزان کاهش پیدا کرده است. پژوهش‌های اجتماعی و پیمایش هایی که جسته و گریخته توسط محافل آکادمیک انجام شده‌اند نیز این سخن را تأیید می‌کنند.
شاخ و شانه کشیدن، تهدید، توبیخ و جریمه برای مردمانی این چنین خسته، فاقد اثر گذاری کافی است، هر چند شاید در کوتاه مدت این روش ها پاسخگو باشند اما در نهایت می تواند به خروش ها و اعتراضات توده ای دامن بزند.
مردم کم و بیش نوع حکمرانی، مدیریت دیوانی و سیستم اجرایی را در شرایطی که در آن گرفتار آمده اند مقصر می دانند. از این جهت که می گویند در فلان کشور اگر افراد را توبیخ و جریمه می کنند، بسته های حمایتی هم در اختیار مردم شان قرار می دهند. کشورهای توسعه یافته بسته های غذایی و رقم های قدرتمند مالی و معیشتی خاصی در اختیار خانواده ها قرار دادند و حمایت های خاصی را از شغل های آسیا دیده به عمل آوردند. فارغ از کم وکیف و صحت و سقم این خبرها، روان عمومی می پرسد که خب اینها در کشور ما صورت گرفت؟ اگر صورت گرفت کجا و به چه میزان صورت گرفت؟ کم بوده؟ زیاد بوده؟ چگونه بوده؟ نگاه عامه اینها را کم تر دیده و علی رغم همه تلاش هایی که توسط خیرین و مدیریت دلسوز، برای بهتر شدن شرایط صورت گرفته اما توفیق چندانی حاصل نشده است. ضمن اینکه وجهی از بی نظمی در برنامه ها مشاهده شده است. به عنوان مثال درخصوص نهادهای آموزشی و دایر بودن یا نبودن کلاس ها، اجباری یا اختیاری بودن کلاس ها چندگانگی تصمیم مشاهده شد. اینها همه شواهد و مستنداتی است که مردم را به این باور می رساند که خیلی هم شرایط تحت کنترل نیست. این باور که کسی خیلی به فکر آنها نیست.  این باور فارغ از صحیح یا غلط بودنش، باوری است که خستگی فرهنگی و روانی را افزایش می دهد. کسی که خستگی روانی دارد آماده خروشیدن و شوریدن است و بنابراین نمی توان او را با فشار "جریمه" تهدید کرد چرا که او دیگر ظرفیتی برای به جان خریدن این فشار ندارد. ظرفیت روانی مولفه ای مهم است در اینجا و نقش تعیین کننده ای دارد برای آنکه سیاستی معقولانه قلمداد شود یا غیر معقولانه. لذا در پاسخ به شما گمان نمی کنم جریمه و تنبیه در شرایطی که خدمت شما عرض شد، شیوه صحیح و مردم دارانه ای برای مدیریت بحران باشد.
مسئولیت اجتماعی تابع چند متغیر است و مدیریت ضعیف سیستم و رفتار های غیر مسئولانه برخی از مردم را نه نافی یکدیگر که مکمل و منبعث از یکدیگر می‌باشد. واقعیت این است که در مثال پایتخت مردم ناگزیرند روزانه سرکار بروند و برای این امر مجبور به استفاده از وسایل نقلیه عمومی همچون مترو و بی ار تی هستند. در این بین هر چه قدر هم مردم مسئولانه ماسک بزنند و نکات بهداشتی را رعایت کنند اما آیا فاصله اجتماعی را می توانند رعایت کنند؟ پاسخ منفی است. بنابراین پروتکل های بهداشتی صحیح و توصیه شده ابدا نمی تواند در مقام اجرا، کامل عملیاتی بشود. هر چند بخشی از این مساله به مسئولیت های اجتماعی مردم برمی گردد و شما بعضا شاهد رفتارهای غیر مسئولانه از جانب قسمتی از بدنه اجتماعی هستید، اما بخشی هم به این بر می گردد که مدیریت و سیستم، ضعیف عمل کرده است. این دو مکمل یکدیگر بوده نه نافی هم. آنها در کنار هم به بحرانی تر شدن شرایط دامن زده اند. باید توجه داشت که در وجهی از این شرایط، مردم مقصر نیستند. زیرا زیست عمومی شان و معیشت شان در گرو قضیه اشتغال است. آنها حمایتی جدی دریافت نمی کنند. شما در نظر بگیرید که خود نهادهای ارزیاب اعلام کرده اند خط فقر برای یک خانوار 4 نفره در تهران به 10 میلیون تومان رسیده است. خب در این شرایط آیا مردم می توانند اشتغال شان را تعطیل کنند؟ آنها بایستی از کجا بیاورند و بخورند؟ از کجا تامین شوند؟ بنابراین این موضوع تردد عمومی، مسئولیت اجتماعی ای را که فرد از درون می خواهد به آن پایبند باشد تحت الشعاع قرار می دهد. خستگی را افزایش می دهد. انسان خسته، مسئولیت همچون را یک بار مازاد بر دوشش می داند. یعنی امر مسئولیت که از جنس هنجار و ارزش است در بزنگاه های معیشتی همچون یک بار مضاعف بر دوش فرد و خانواده عمل می کند چنانکه او ترجیح می دهد این بار را زمین بگذارد. حمل بار ارزشی نیازمند روحیه متعالی و قدرت درونی است که نمی توان از عموم جامعه چنین انتظاری داشت.  بی مسولیتی مذکور قطعا امر صحیح و مورد تایید نیست اما امری است که قابل درک و فهم است. می توان آن را درک نمود
رفتار غیر مسئولانه بخشی از بدنه اجتماعی علی رغم ناصحیح بودن قابل تحلیل است. شما در این بین بخشی از مردم را هم می بینید که به بهانه های مختلف راهی سفر و جاده می شوند. شما تهران را تعطیل می کنید تا به این واسطه مردم سر کار نروند و تردد ها کم بشود، اما بخشی از این جمعیت راهی شمال می شوند و این خودش یک بحران مضاعف است. آنجایی که شما به مسئولیت ناپذیری مردم اشاره می کنید به این جمعیت بر می گردد. در ارزیابی این پدیده می توان پرسش نمود آیا مردم، مسئولان امر را واجد رفتار مسئولانه می بینند یا خیر. این پرسش آنجا اهمیت دارد که بدانیم مردمان همواره به حاکمان نگاه می کنند و حاکمان اگر مسئولانه عمل کنند مردم هم ذیل آنها مسئولیت پذیری بیشتری از خود بروز می دهند. در این شرایط حاکمان حق  دارند افراد غیر مسئول را جریمه هم بکنند. مشروعیت اعمال زور در نظریات سیاسی تابع این شرح است. تمام رسانه های عمومی به کنار، شما عمدتا در گفت و گوی های ویژه خبری که رسانه رسمی کشور آن را برگزار می کند می بینید که یکی از نهادها، وزارت خانه ها و سازمان ها زیر سؤال می رود و اتفاقا آن سازمان عمدتا نمی تواند پاسخگوی بریز و بپاش ها و بی نظمی های مطروحه باشد. وقتی مردم می شنوند و می بینند که مسئولان اجرایی، غیر مسئولانه رفتار می کنند و کشور را دچار این همه افت و خیز و نوسان قیمت و بی ثباتی اقتصادی است با خود می گویند "چرا من باید مسئولانه عمل کنم" ؟ این مونولوگ مهمی است که در متن جامعه و کف خیابان وجود دارد. البته این حرف صحیحی نیست چرا که مسئولیت اجتماعی ما نباید در گرو این باشد که دیگری مسئولانه عمل کند یا نکند. نفس انجام مسئولیت اجتماعی امری هنجارمند است و نباید این را گره بزنیم به اینکه یک مدیری کارش را درست انجام بدهد یا ندهد. این استدلال غلطی است ولی می خواهم بگویم این به صورت یک جو و اتمسفر روانی بر جامعه حاکم می شود هر چند اشتباه هم باشد. شما می بینید راننده کرایه را زیاد می گیرد و مغازه دار گران‌فروشی می کند. وقتی شما اعتراض می کنید به جای اینکه به شما پاسخ موجه بدهد و رفتارش اصلاح کند و مسئولانه رفتار کند، جواب می دهد که آیا این مملکت همه چیزش درست شده و فقط کرایه و نرخ من مانده؟ خب این به لحاظ علم منطق، سفسطه است. اگر سیستم در جایی دارد بد مدیریت می کند، تو باید کارت را درست انجام بدهی و نباید این را به او گره بزنی. اگر مدیری در سازمانی دارد کارش را بد انجام می‌دهد، اگر رئیسی رفتارش ناپسند است، آیا قابل توجیه است منِ جامعه شناس کارم را بد انجام دهم؟ پژوهشم جعلی باشد و تحلیلم منفعت جویانه باشد و تدریسم در دانشگاه ضعیف باشد ؟ یا در کسوت یک معلم و آموزگار برای دانش آموزان خودم کم فروشی بکنم؟ اگر کم‌فروشی بر کشور حاکم است، مجوز اخلاقی به ما می دهد که ما هم کم فروشی بکنیم؟ اینجا بحث ما وارد یک بحث فلسفی می شود. ما اخلاقا مجاز نیستیم اینگونه عمل کنیم. چون اخلاق اجتماعی و اخلاق در عرصه عمومی در نفس خودش قراردادهایی دارد که متکی به هنجار و ارزش های بشری است و جامعه را همچون یک سیمان اجتماعی نگه می دارد. بنابراین اگر کسی دارد بد عمل می کند توجیه کننده رفتار بد من نیست. او در جای خودش باید توبیخ و نقد بشود تو هم در جای خودت باید نقد بشوی. ولی خب این اتمسفر و جو روانی سبب می شود  فقدان مسئولیت اجتماعی هم گسترش پیدا کند.
دلیل دیگر موضوع "مشاهده" است. یعنی شما اصلا این بحث ذات گرایانه و فطرت گرایانه را هم نداشته باشید، مشاهده می کنید که یک خودروی ضعیف دارید یا همان خودرو را هم ندارید ، خانه ندارید و و به زحمت روزمره خودتان را می گذرانید. آن‌سو کسی و. کسانی اختلاس‌های عجیب و غریب انجام می دهند، سرمایه های کلان دارند، تفاوت آنها با شما چشمگیر و غیرمنصفانه است. یا یک مجموعه ای که متولی تولید و توزیع خودرو است گهگاه قیمت خودرو را افزایش می دهد. آنگاه شما خودتان را رصد می کنید، به ارزیابی او و خودتان می نشینید. آدمی به این مونولوگ می رسد که من به عنوان یک کارمند معمولی یا یک کارگر در تمام طول عمرم اگر بنا را بر این بگذارم که چیزی نخورم و چیزی نپوشم و تمام در آمد خودم را هم ذخیره کنم در نهایت نمی‌توانم  یک آپارتمان 50 متری یا یک خودروی استاندارد برای خودم بخرم. این آرزو دور دست می شود. این امیدها از دست می رود. آدمی در برنامه هایش رنجور می شود. حس نابرابری و بی‌عدالتی حسی خانمان برانداز است. وجود بی‌عدالتی و فواصل غیر منصفانه سبب قطبی‌شدن جامعه و متلاشی شدنش می‌شود. هنگامی که آرزوهای آدمیان از دسترس شان دور می‌شود، آنها دچار خشم می‌شوند. خشم برحقی هم هست. آنگاه غیر مسئولانه عمل کردن و سفسطه‌ای که در موردش صحبت کردیم یکی از راه های بروز این خشم است.
نهایتا باید برای این جامعه کاری کرد. کنشگر اجتماعی و مصلحان مدنی دربرابر این ناملایمات مکلف هستند. در اندیشه و سخن و قلم و عمل. این تکلیف درونی است برای بهبود زیست مردم و بسامان‌سازی موقعیت".

کلید واژه ها: جامعه شناس عباس نعیمی جورشری جامعه شناسی فرهنگی رواشناسی اجتماعی خستگی فرهنگی


( ۱ )

نظر شما :

مریم قاسمی ۲۰ مهر ۱۳۹۹ | ۱۸:۳۲
متن خوبی بود. دیدگاه نویستنده را پسندیدم.