رفتار فردی، تغییرات جمعیتی و تحولات تاریخی: نقدی بر فروکاست‌های رفتارگرایانه

آرش حیدری (عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ)
۱۸ آبان ۱۳۹۹ | ۱۶:۳۲ کد : ۲۴۵۲۰ جستارهای فرهنگی
پدیدآیی ایدۀ جمعیت و نسبتش با ثروت و ترقی در ایران معاصر همزمان است با بحران‌های عظیم مربوط به بیماری‌های همه‌گیری همچون قحطی‌های ویرانگر در دوران قاجار که بخش عمده‌ای از جمعیت را به کام مرگ می‌فرستاد و با پدیدآیی بحران جمعیت مداخل دولتی نیز کاهش می‌‌یافت.
رفتار فردی، تغییرات جمعیتی و تحولات تاریخی: نقدی بر فروکاست‌های رفتارگرایانه

فهم جمعیت همچون محل ثروت و بستر توسعه در زمینۀ برآمدن دولت-ملت‌ها در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم قابل فهم است. نسبت جمعیت با ثروت چیزی است که در فضا-زمان‌های متفاوت به طرق متفاوتی سربرآورده است. پدیدآیی ایدۀ جمعیت و نسبتش با ثروت و ترقی در ایران معاصر همزمان است با بحران‌های عظیم مربوط به بیماری‌های همه‌گیری همچون قحطی‌های ویرانگر در دوران قاجار که بخش عمده‌ای از جمعیت را به کام مرگ می‌فرستاد و با پدیدآیی بحران جمعیت مداخل دولتی نیز کاهش می‌‌یافت. اساساً از دل همین بحران است که مسئلۀ مدیریت جمعیت، پدیدآیی اولین اشکال سرشماری نفوس و تلاش برای «حفظ الصحه» یا بهداشت عمومی آغاز می‌شود. بحران در جمعیت یعنی ایجاد بحران در منطق حکمرانی و ادارۀ سرزمین.
با این وصف سخن گفتن از جمعیت و فرزندآوری همواره نسبتی وثیق دارد با منطق حکمرانی. قلمرو و جمعیت دو محور اساسی شکل‌بندیِ دولت‌های مدرن هستند. در قلمرویی مشخص (که با مرزها مشخص می‌شود) جمعیتی که واجد یک هویت ملی هستند می‌باید وجود داشته باشد تا چیزی به نام دولت مدرن ممکن شود. از این حیث سیاست‌های مرزی، جمعیتی و هویتی سیاست‌هایی تؤمان محسوب می‌شوند و دولت مدرن و مرکزی بر محور این سیاست‌ها ساختار می‌‌بندد. هرچند باید توجه داشت که اعمال این سیاست‌ها بدون مقاومت صورت نمی‌پذیرد، مناقشات مرزی، مسئلۀ قومیت و هویت ملی، و مسئلۀ جمعیت و اقتصاد اموری به شدت درهم تنیده‌اند و از این رو سیاست‌هایی که حول قلمرو و جمعیت اعمال می‌‌شوند همواره سیاست‌هایی پر تنش محسوب می‌شوند چراکه همواره با سطوح وسیعی از مقاومت مواجه می‌شوند.
با مداخلات بهداشتی وسیع و درنتیجه کاهش مرگ و میر نوزادان و کنترل بیماری‌های همه‌گیر جمعیت جهان و و به تبعش ایران رشد سریعی داشت. این دگرگونی عظیم جمعیتی خواه ناخواه به دگرگون شدنِ منطق تقسیم کار اجتماعی، تخصصی‌شدن، برآمدن کلان‌شهرها و تحولی اساسی در سبک زندگی منجر شد که ذیل برآمدن ایدۀ فردیت قابل توضیح است. مسئلۀ فردیت و شکل‌بندیِ نظام امیال و و آرزوها و درنتیجه مطالبات و مناقشات حقوقی،اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در ایران معاصر ذیل همین مسئلۀ فردیت و تقویتش قابل بحث است. مفهوم فرد و فردیت در ادبیات رایج باری منفی پیدا کرده است اما باید دانست میان فردگرایی  و خودمحوری  تفاوتی بنیادین است. در گفتارهای رایج این دو مفهوم با یکدیگر خلط می‌شوند. خودمحوری محصول نوعی فروپاشی پیوندهای اجتماعی است که در ادبیات جامعه‌شناسی به آنومی   معروف است اما فردگرایی نوعی جهت‌گیری اجتماعی-سیاسی است که فرد و حق زندگیِ او (در تمامی جنبه‌های حقوقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و...) محور شکل‌بندی حیات اجتماعی قرار می‌گیرد. به عبارت دقیق‌تر جامعه حول رعایت حق فرد ساختار می‌بندد.
همانطور که پیشتر نیز بیان کردیم شکل‌بندیِ دولت مدرن هم‌ارز است با برآمدن تحولات جمعیتی و دگرگون شدن منطق تقسیم کار. توسعه و بسط و گسترش قدرتِ حکمرانی و آنچه قدرت ملی نامیده می‌شود خواه ناخواه هم‌ارز است با تحولات گستردۀ صنعتی و پیچیده‌تر شدنِ روز‌افزون نظام تقسیم کار اجتماعی. از دیگر سو جمعیت همچون محل ثروت همان نیرویی است که می‌باید این فرایند توسعه و ترقی را پیش ببرد. به عبارت دیگر جمعیت و ویژگی‌هایش از جمله میانگین سنی، ترکیب جنسیتی، سطح سواد، سطح بهداشت، تعداد افراد و... همه و همه آن موتور محرکی هستند که بنا است توسعه را پیش ببرند.
پارادوکس مسئلۀ جمعیت، توسعه و حکمرانی دقیقاً در اینجا رخ می‌‌دهد که از یک سو منطق توسعه مقید به تقسیم کار فزاینده، تخصصی شدن و صنعتی شدن است و از دیگر سو همین فرایند هرچه بیشتر مولد فردگرایی است. به عبارت دیگر پیامد مستقیم فرایند توسعه برآمدن فردی است که هرچه بیشتر میل به کاستن از فشار اجتماعی بر خویشتن دارد و این مسئله تحول عظیمی در منطق زندگی اجتماعی پدید می‌آورد. اگر ازدواج و فرزندآوری در وضعیتِ اجتماعی پیشاصنعتی نوعی تکلیف و بخشی لاینفک از فرایند اجتماعی شدنِ فرد است در وضعیت جدید ازدواج و فرزندآوری نوعی انتخاب است. در وضعیت پیشاصنعتی واحد تولید خانوار است و لذا فرزندآوری بخشی جدایی‌ناپذیر از بقا محسوب می‌شود. تعداد بالای افراد خانوار یعنی بالا بودن تعداد نیروی کار و از  دیگر سو توان بالاتری در تأمین امنیت خانوار، قبیله، طایفه و قوم. از این حیث، مسئلۀ فرزندآوری در وضعیت پیشاصنعتی نوعی انتخاب نیست بلکه درونی و ذاتیِ بقای واحد زندگی اجتماعی، یعنی خانوادۀ گسترده، است.
پارادوکسی که بخش بزرگی از کشورهای دنیا در آن قرار گرفته‌اند دقیقاً در همین جا جای دارد: تحولات اجتماعی و به تبعش دگرگونی عمیق در نظام اهداف و آرزومندی‌ها لزوماً هم‌جهت با بالا رفتن جمعیت و تشویق افراد به فرزندآوری نیست. معنای این گزاره آن است که فردگرایی را نباید لزوماً یک پدیدۀ نگرشی و روانشناختی بدانیم که با تبلیغات فرهنگی و نگرشی بتوانیم آن را دگرگون کنیم. فردگرایی محصول مستقیم تحولات ساختاری در نظام تقسیم کار، برآمدن دولت-ملت‌، برآمدن زیست شهری و کلانشهری و تحولات صنعتی گسترده است. از این حیث فردگرایی محصول و نتیجۀ یک تحول ساختاری و کلان تاریخی است. تحولی که ذیل منطق توسعه قابل فهم است. دنیای جدید میل به توسعه و ترقی و صنعتی شدن را هرچه بیشتر تقویت می‌کند و سیاست‌های حکمرانی هرچه بیشتر در جهت تقویت این فرایند عمل می‌کند، و به موازاتش این سیاست‌ها هرچه بیشتر به تحول در سبک زندگی و تقویت فردگرایی می‌انجامند. در اینجا است که بخش عمده‌ای از آنچه حکمرانی همچون تکلیف برای افراد و شهروندانش تعریف می‌کند در جهان پدیدارشناختی افراد نه همچون تکلیف که همچون حق انتخاب شکل‌بندی شده است. دگرگونیِ مفهوم موفقیت، پیشرفت، سعادت و خوشبختی و... پیشاپیش زمانِ زندگی را به بازه‌هایی کوتاه تقسیم کرده است که فرد برای قرارگیری و به بیرون پرت نشدن از چرخه‌های اجتماعی-سیاسی محکوم است آن‌ها را از سر بگذارند. شکست در هر یک از این مراحل (سربازی نرفتن، شکست تحصیلی و...) موجب پدیدآیی نوعی عقب‌ماندگی از ریل حرکت سریع جامعه می‌شود. در اینجا است که فرد بازه‌های زمانی زندگی را همچون فرصت‌هایی می‌بیند که از دست رفتن هرکدامشان یعنی عقب ماندن از چرخۀ سریع رقابت و پیشرفت. در اینجا است که تمامی انرژی‌های حیاتی فرد صرف «من» یا «خود» می‌شود. فرد باید بتواند «خود» را تقویت کند تا بتواند در وضعیتی که میل به توسعه و پیشرفت دارد خود را نگه دارد. اینجا است که بسیاری از آنچه پیشتر وظیفه و بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی تلقی می‌شد ممکن است برای فرد وجه «اضافی»، «سربار»، «مزاحم» تلقی شود که فرایند پیشرفت را مسدود می‌سازد.
برآمدن این انسان جدید و دگرگونی در مفهوم سعادت و خوشبختی چیزی نیست که صرفاً در سطح ایده‌ها و ذهنیت‌ها رخ داده باشد. همانطور که پیشتر تأکید کردیم این مسئله ریشه در تحولی عظیم و تاریخی دارد و به نوعی نتیجۀ منطقی میل به صنعتی شدن و توسعه است. متأسفانه نگاه‌های رایج اقتصادی، صنعتی و سیاسی چندان به عاملیت تحولات اجتماعی وقعی نمی‌نهند. نگاه‌های رایج تحولات اجتماعی را در فروکاستی روان‌شناختی می‌فهمند چراکه تلقی رایج این است که جامعه یعنی جمع تک تک افراد و لذا ایجاد تغییر در سطح تک تک افراد با تغییر در سطح اجتماع برابر است. این تلقی توجه ندارد که تحول اجتماعی همچون سایر قلمروهای صنعتی، اقتصادی، تکنولوژیک و... خصلتی عمیقاً عینی دارد. اگر نگاه رایج توانِ دیدن این عینیت را ندارد مسئله بر سر فرایندهای دیدن و گفتمان‌هایی است که ناظر در آن اسیر شده است.
برآمدن فردیت و فردگرایی و نتایج مترتب بر آن (که تحولی در منطق اخلاقیات، روحیات، امیال، آرزوها، رفتارها، نگرش‌ها و...) را در پی دارد یک محصول است و نوعی معلول و نه لزوماً علتی غایی. تحلیل‌های رایج در نوعی علم‌الاخلاق سنگر می‌گیرند و این پدیده را همچون علت در نظر می‌گیرند و نه محصول تحولات تاریخی، وسیع و گسترده و لذا در سطوح خرد می‌خواهند پدیده‌ای که محصول تحولی کلان است را تغییر و سیاست‌گذاری کنند، لذا شکست می‌خورند.
فهم فرزندآوری و رفتارهای متناسب با آن دقیقاً در این نقطه قابل فهم است و بدون تعمق در تحولات کلان تاریخی و برآمدن ایدۀ فردیت و نتایج مترتب بر آن قابل فهم نخواهد بود. به این معادله باید تحولات وسیع ناشی از  سیاست‌های تعدیل ساختاری را نیز افزود. با تغییر گسترده‌ای که در سیاست‌های ادارۀ سرزمین طی نیم قرن گذشته رخ داده است، دولت‌ها هرچه بیشتر به سمت کاستن از وظایف رفاهی و حمایتی خود پیش رفته‌اند. این فرایند زمانی که بر تک تک افراد آوار می‌شود رو به سوی نوعی خودمحوری خواهد داشت و نه لزوماً فردگرایی . حرکت به سوی خودمحوری به سوی نوعی جامعه‌ستیزی میل دارد و محصول زمانی است که جامعه نه تنها از حقوق فرد حمایت نمی‌کند که به خصمی علیه فرد بدل می‌شود. برآمدن سیاست‌های تعدیل ساختاری(موسوم به نولیبرالیسم) با تأکیدی مفرط و حاد بر پیشرفت و موفقیت و ادغام هرچه بیشتر حیات اجتماعی در بازار هم‌ارز است. در اینجا تمامی داشته‌های فرد باید در خدمت اسطورۀ پیشرفت قرار گیرند، از زمان زندگی گرفته تا فراغت، شادی، بدن‌مندی و همه هستی فرد باید در خدمت پیشرفت آن هم در معنای اقتصادیش درآیند.
در اینجا است که مسئلۀ خودمحوری پدید می‌آید و جامعه و هرچیزی که نمایندۀ آن باشد پیشاپیش رقیبی است که بنا است از کیک کوچک خوشبختی سهمی بردارد، هرچه بیشتر این رقبا بیشتر شوند سهم شخص کمتر خواهد شد. در اینجا است که بخش عمده‌ای از آنچه فعالیت‌های اجتماعی، مشارکتی، همیارانه و... نامیده می‌شود پیشاپیش به نوعی معامله و مبادله فروکاسته می‌‌شود که آیا به اصطلاح «می‌صرفد یا نه». در اینجا است که ازدواج و همۀ آنچه بدان متصل است (منجمل فرزندآوری) به سمت نوعی معامله حرکت می‌کند که باید اصطلاحاً «بصرفد» . تمامی شعائر ازدواج به انواعی از مراودات مبادله‌گون در منطقی بازاری تبدیل خواهند شد. از دیگر سو، فرایند تعدیل ساختاری هرچه بیشتر به فقیرسازی جامعه منجر شده است و آینده و توفیق و سعادت یکسر در چارچوب‌های بازار ترسیم می‌شود.
تلاقیِ تعریف خاص از پیشرفت، فقیرسازی جامعه، خودمحوری، دگرگونی در سبک زندگی و بازتعریف مفهوم خوشبختی، برآمدن فردگرایی و ارزش‌های متصل به آن در قالب دگرگونی در سبک زندگی فضایی را پدید می‌آورد که فرزندآوری را دچار تحول معنایی عمیقی برای کنشگران کرده است. اینکه فرزند در نقشۀ خوشبختی و تصویر زندگی فرد از آینده چه جایگاهی  دارد پرسشی است که نیازمند پژوهش‌های کمی و کیفی گسترده‌ای است. خودِ طرح این پرسش می‌تواند دری باشد به سوی فهم دیگرگون مسئله و فراتر رفتن از کلیشه‌های رایجی که یا در فروکاست اقتصادی محض مسئلۀ فرزندآوری می‌فهمند و درنتیجه نمی‌توانند بحران فرزندآوری در کشورهای ثروتمند را توضیح دهند؛ و یا در کلیشه‌های روان‌شناختی و تغییر نگرشی مسئله را به ذهنیت‌های فردی فرو می‌کاهند و به سمت تبلیغات فرهنگی حرکت می‌کنند. این دسته نگاه‌‌ها به واسطۀ فهم خاصی که از رابطۀ فرد و جامعه و تغییرات اجتماعی دارند نمی‌توانند به جامعه همچون یک کلْ عاملیت بدهند و لذا در توضیح مسئله و درنتیجه در راهبردهایی که ارائه می‌کنند شکست می‌خورند.
متن کوتاه حاضر بنا دارد بر این ایده تأکید کند که فرزندآوری و جایگاه آن در نظام معنایی انسان معاصر نیازمند فهم رابطۀ این نظام معنایی با دگرگونی‌های تاریخی-اجتماعی است و جز از طریق چنین فهمی نمی‌توان به سوی آنچه راهکار نامیده می‌شود حرکت کرد. متأسفانه ذیل ایدۀ کاربردی بودن بخش عمده‌ای از فهم مسائل ایران معاصر به بهانۀ بنیادی بودن و غیرکاربردی بودن کنار گذاشته شده‌اند؛  دقیقاً در همین نقطه است که بخش عمده‌ای از سیاست‌گذاری‌ها، قوانین، آیین‌نامه‌ها و برنامه‌ها شکست خورده‌‌اند چراکه مسئلۀ ساختاری، تاریخی و چند وجهی را به پدیده‌ای تک بعدی، غیرتاریخی و فردی و بخشی فرومی‌کاهند. از این حیث فرزندآوری و آنچه بدان متصل است را نباید فروکاست.

 

کلیدواژه‌ها: فرزندآوری فرزند آوری بحران جمعیت افزایش جمعیت


نظر شما :