آرامش اخلاقی در تدریس و تحقیق/ ماحصل پیوند حوزه و دانشگاه

دفتر مطالعات معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی
۲۴ آبان ۱۳۹۹ | ۱۰:۵۶ کد : ۲۴۶۶۰
حجت‌الاسلام والمسلمین داود فیرحی، پژوهشگر اندیشه سیاسی در اسلام و استاد دانشگاه تهران، چهارشنبه ۲۱ آبان به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت و پیکر او نیز روز پنجشنبه ۲۲ آبان در آرامستان بهشت معصومه(س) قم به خاک سپرده شد. او مؤلف ۱۰ کتاب بود و حدود ۶۰ مقاله در مجلات و کنفرانس‌های علمی در حیطه اندیشه سیاسی اسلام منتشر کرده بود.
آرامش اخلاقی در تدریس و تحقیق/ ماحصل پیوند حوزه و دانشگاه

حجت‌الاسلام والمسلمین داود فیرحی، پژوهشگر اندیشه سیاسی در اسلام و استاد دانشگاه تهران، چهارشنبه ۲۱ آبان به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت و پیکر او نیز روز پنجشنبه ۲۲ آبان در آرامستان بهشت معصومه(س) قم به خاک سپرده شد. او مؤلف ۱۰ کتاب بود و حدود ۶۰ مقاله در مجلات و کنفرانس‌های علمی در حیطه اندیشه سیاسی اسلام منتشر کرده بود.

در سوگ روشنفکری که همیشه در میدان بود

هادی خانیکی
مرگ ناگهانی دکتر داود فیرحی آن‌قدر جان‌گداز بود که انبوه روشنفکران، دانشگاهیان و حوزویان و خیل پرشماری از شهروندان را به سوگ بنشاند و به سخن وا‌دارد. خصائل نیکو، خلاقیت‌های فکری و رفتارهای دلنشینش به آن حد است که روزها را به گفتن، صفحه‌ها را به نوشتن و چشم‌ها را با خیره‌شدن پر کند؛ پس بهتر می‌‌دانم که سوگ‌یادهای او را در حد آنچه دوستان و همکاران و دانشجویان و خویشانش نوشته‌اند واگذارم و در ضرورت آموختن از آموزه‌های فیرحی و در باب گشوده‌گذاشتن افقی که او به آن پرداخت، چند سخن کوتاه بگویم.

1. فیرحی در دنیاهایی متفاوت زیست اما به مثابه پلی پایدار میان آنها ماند و خود نیز از حرکت میان این جهان‌ها باز نایستاد. از دانشگاه چنان آموخت که از حوزه و در میدان سیاست همان‌گونه گام زد که در میدان دانش و معرفت. با دانشجو همان بود که با استاد و در حوزه عمومی چنان بود که در حوزه خصوصی. در همه جا و از همه کس می‌آموخت و به همه در هر جا می‌آموزاند؛ درس‌هایی از اخلاق، انصاف، تتبع، نوآوری و نواندیشی.
2. تناقض‌ها و تفاوت‌ها در گفتار و رفتارش رو به هم‌نوایی و هم‌زیستی می‌نهاد؛ فهم عمیق و نقد آرام و کلام مؤثر او به اندیشه‌اش اثربخشی، به سخنش استحکام و به مخاطبش توان اندیشیدن می‌داد.
3. روشنفکری بود دین‌باور و دینداری بود اهل مدارا و نهایتا کنشگری در میانه میدان که به یک نسبت در پی حقیقت و به دنبال کاستن از رنج‌های مردم می‌دوید.
4. در نهایت اشتیاق و تأمل و تفکر از استادان بزرگ خویش در حوزه و دانشگاه آموخت و هیچ‌گاه زبان و قلم را به اسائه ادب در برابر آنان نیالود. نهاد ناآرام او در آموختن، نواندیشیدن و نوآوردن هرگز آرامی را از گفتارها و نوشتارهای او در باب اندیشه‌ها و اندیشمندان دیگر نگرفت.
5. در تحقیق و تدریس بر دستیابی به متون و منابع دستِ‌اول متکی بود و یافته‌ها و داده‌های بدیع خود را از همنشینی میان جدید و قدیم و سنت و مدرنیته –در عین نقد آنها- درمی‌آورد. از داشته‌های کهن با صورت و زبانی نو سخن می‌گفت و تبار دریافت‌های جدید را به درستی و با وسواس پیدا می‌کرد. آثار برجسته او از «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» و «دین و دولت در عصر مدرن» تا «فقه و سیاست در ایران معاصر» و «فقه و حکمرانی حزبی» همگی ماندگار و خواندنی است.
6. زیست اخلاقی او مثال‌زدنی و از‌یاد‌نرفتنی است؛ چرا‌که در همه‌ جا فروتن و خویشتن‌دار بود و اخلاق گفت‌وگویی او استادان، دانشجویان و مخاطبان را همیشه به تحسین وا‌می‌داشت. برای همراهی با همکاران و دانشجویان از قدم و قلم دریغ نداشت؛ چنان‌که جان را نیز در این راه بر کف نهاد و از جلسه دفاع در دانشگاه به چنگال عفریت کرونا گرفتار شد و حسرت‌ به دل‌ها گذاشت. او چنان‌که باور داشت آرام گرفت اما همه دوستان و دوستدارانش را ناآرام کرد.

مأخذ به مأخذ در پی مرهمی برای زخم‌ها
مقصود فراستخواه

دکتر فیرحی نیز از دست رفت و انبوهی از مصائب و رنج‌ها را به‌همراه چکّه آرام و نجیبانه امیدها و ایمان‌های صمیمی به یک نسل نگران سپرد. فیرحی از تبار عالمان دینی و محققان و معلمان دانشگاهی بود که با تردد در منطقه‌های میانی حوزه و آکادمیا، شأن فاخر «آزادی علمی» و «استقلال فکری» را هرگز به ثمن بخس مطامع نفسانی و تعلقات حقیر دنیوی نفروخت. او با تصمیمی خودآگاه، متکفل بخشی از میراث دانش ایرانی و اسلامی شد تا آن را با نظام مدرن معرفت علمی آشنا کند. او نویسنده‌ای افق‌گشا و محققی مسئله‌گرا بود. مأخذ به مأخذ و در‌به‌در، در پی مرهمی برای زخم‌های یک ملت بود؛ با تقلایی تمام در زنگارزدایی‌ها از یک تاریخ پرسنگلاخ.

در عرصه تحلیل گفتمان، دست‌کم تا آنجا که به حوزه‌ای از مطالعات ایران و اسلام مربوط می‌شود، فیرحی مطمئنا «مؤلفی صاحب امضا» و «مرجع» بود. هر دانشجوی علوم اجتماعی و انسانی که رساله‌ای، تحقیقی، مشورتی یا کلاسی با این دانش‌آموز داشت، اگر می‌خواست در حوضچه تبارشناسی، شناکردن آغاز کند، او را به این متفکر اصیل سرزمینمان ارجاع می‌دادم.
برای هر ملتی در سفر تاریخی‌اش و سوانح ایامش، مسئله‌های فکری مهمی از دل مناسبات و موقعیت‌های آن ملت سر برمی‌آورد که بدون فهم عمیق این مسئله‌ها و کوشش جدی برای حل رضایت‌بخش آن، نمی‌توانند با موفقیت به راه خود ادامه بدهند. برای جامعه ما و به‌ویژه تجربه معاصرت ما نیز تا لحظه اکنون تاریخی‌مان، بی‌گمان «مسئله دین و دولت» یکی از دشوارترین مسئله‌ها بود و هست. فیرحی در عوض بسنده‌کردن به کلیشه‌های مرسوم از هر دو سو، سروقت این مسئله رفت و سال‌های سال با کلاس‌های درس، با مقالات و کتب و سخنرانی‌ها، از حوزه‌های دینی تا دانشگاه و از هر دو تا عرصه عمومی، با ته‌و‌توی این مسئله و ابعاد و اضلاع پیچیده آن درآویخت تا بگوید کلیشه‌ها چه سنتی، چه ایدئولوژیک و چه مدرن از عهده حل این معما برنمی‌آیند.
این دانش‌آموز نمی‌تواند سنگینی سراسیمه اندوهی را که با شنیدن نخستین خبر دهشتناک این ضایعه بر جانش نشست، در کلمات بیان کند جز اینکه بگوید: آه از یک برنامه پژوهشی ناتمام... .

جست‌وجوگر اندیشه‌های سیاسی
کاظم موسوی بجنوردی
باید اذعان کرد که تحقیق و پژوهش در باب موضوعات تاریخی و اجتماعی و اندیشه‌های سیاسی در حوزه‌های مربوط به اسلام‌شناسی و ایران‌شناسی بر زمینه علوم نوین چون جامعه‌شناسی، در عین لزوم، بسیار دشوار است و هرچه پژوهشگر، بر منابع و مآخذ ادوار تاریخی و تحولات فکری و فرهنگی اسلام و ایران تسلط داشته باشد، حاصل کار او به هدف نزدیک‌تر است و می‌تواند برای درک تحولات کنونی و حتی آینده راهگشا و روشنگر باشد، ولی ناگفته پیداست که گرد آوردن این شرایط خود دشواری‌ها و سختی‌های بسیاری در پی می‌آورد. آشنایی با آرا و نظرات نوین در حوزه دانش‌هایی چون جامعه‌شناسی و سیاست‌شناسی سالیان دراز است که در دانشگاه‌ها و مجامع علمی جهان موضوع ده‌ها رشته و انبوهی از پژوهش‌ها بوده است و در کشور ما هم سابقه این گونه مطالعات با سابقه بنیانگذاری نهاد دانشگاه از نظر زمانی فاصله چندانی ندارد. بسیاری از متفکران کشور ما به ویژه در نیم قرن اخیر به این گونه مطالعات شناخته بوده‌اند و جامعه علمی از پژوهش‌های ایشان بهره‌مند شده است. در میان دانشمندان و پژوهشگران معاصر، زنده‌یاد دکتر فیرحی با برخورداری از تحصیلات عالی در حوزه و دانشگاه، تحقیق در اندیشه سیاسی اسلام و تشیع را موضوع تحقیقات و مطالعات عمیق و ارزنده خود قرار داده بود و کوشش می‌کرد «فقه سیاست» را بر بنیاد مطالعات و نظرات جدید بررسی و عرضه کند. کند و کاو در بنیادهای مشروعیت در نظریه‌های حکومت و دولت در اسلام و تشیع از دیرباز تا عهد قاجاریه و پس از آن همواره در دایره دلبستگی‌ها و ذهن جست‌وجو‌گر و پرسشگر او قرار داشت. تحصیلات حوزوی و شناخت عمیق مآخذ فقهی و عقیدتی و کلامی و جز آن، همراه آشنایی با روش‌های نوین تحقیق، به آثار او از حیث علمی لطف و اعتباری خاص بخشیده است. او به فراست، به نیاز برای شناخت هر چه بیشتر اندیشه‌های سیاسی و بنیادهای مشروعیت و مفاهیمی چون حکومت و خلافت و دولت پی برده بود و نیک می‌دانست که شناخت جریان‌های معاصر در جهان اسلام از راه بررسی هرچه بیشتر و عمیق‌تر این مفاهیم می‌گذرد؛ به ویژه که در یکی دو دهه اخیر، جهان اسلام و به‌ طور کلی جامعه بشری، نهایت خشونت و سبعیت را در پوشش این قبیل مفاهیم تجربه کرده و هنوز با آن دست به گریبان است. میراث قلمی دکتر فیرحی و تجربه گرانقدر سال‌ها تدریس و سخنرانی‌های علمی او بر غنای پژوهش در این زمینه‌ها افزوده و خود به هیات گنجینه‌ای ارزشمند و کم‌نظیر درآمده است. مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی در سالیان اخیر از لطف حضور و نظرات او در جلسات خاص مربوط به عناوینی چون دولت و سلفی‌گری برخوردار می‌شد و عضویت ایشان در شورای عالی علمی، همکاری‌های بیشتری را در آینده نوید می‌داد اما دریغ و افسوس که او اینک در میان ما نیست. فقدان دانشمند فرزانه که تقوا و حُسن خُلق و فروتنی را زینت مراتب علمی خود کرده بود، بیش از آنچه به بیان در آید موجب خسارت و مصداق تمام ثلمه و ضایعه است و در آینده آثار این خسارت بسی بیشتر آشکار خواهد شد. میراث دکتر فیرحی اینک در برابر شاگردان و دلبستگان محضر علمی اوست و بجاست که حیات علمی و پژوهشی او و روشی که در تحقیق و تتبع داشت، خود موضوع تحقیق و پژوهش قرار گیرد و از آن مهم‌تر، برنامه‌ای که او برای شناخت تحولات فکری جوامع اسلامی وجه همت خود قرار داده بود، به نحو شایسته‌ای پیگیری شود. بدین ترتیب می‌توان امیدوار بود از فروغ چراغی که او برافروخت، همچنان برخوردار باشیم. 

برای فیرحی دانشمندی متین

ادامه نجفقلی
در آغاز بحث باید فقدان و درگذشت دکتر فیرحی را به خانواده و به خودم و دیگر دوستان و شاگردانش از یک سو و به جامعه علمی ایران از سوی دیگر تسلیت عرض کنم. دکتر فیرحی یکی از فضلای بسیار ارزشمند دوره معاصر بودند که هم خوب درس خوانده بود و هم اخلاق‌مدار بود. هر کدام از این موارد در جای خود قابل تحسین است و دکتر فیرحی از هر دو آنها بهره‌مند بود و تعهد علمی‌اش را نیز حفظ کرده بود. آنچه از دکتر فیرحی در ذهن و یاد دانشجویان و دوستانش به جا خواهد ماند، تسلط ایشان بر مفاهیم و فراز و فرودهای رشته‌ای است که سال‌ها در آن تحصیل کرده و تعهدش به آنچه درسش داده بود. علاوه بر این، دکتر فیرحی به رشته‌های فرعی مرتبط با تخصصش و مفاهیم موجود در آنها نیز تسلط داشت و همین مساله او را به چهره‌ای متمایز تبدیل کرده بود.
شاگردان و دوستان دکتر فیرحی هرگز تلاش او را برای تبیین آرمان‌های مادی و معنوی جمهوری اسلامی از یاد نخواهند برد. ایشان برای تبیین مفاهیمی چون «جمهوریت اسلام» و «دموکراسی» و زیرشاخه‌هایش چون «عدالت»، «آزادی» و «مشارکت مردم در حاکمیت» تلاش‌های بسیاری را انجام داد و زحمت‌های بسیاری را متحمل شد. با همه اینها و در نظرگیری ویژگی‌های دکتر فیرحی، باید گفت که بزرگ‌ترین خصیصه او، شخصیت محترم، فاضل، مودب و متینی است که داشت. خصیصه‌هایی که کمتر اتفاق می‌افتد فردی همه آنها را باهم داشته باشد.
دکتر فیرحی شخصیتی دلسوز و متعهد بود. در تمام حدود 20 سال اخیر که بنده با ایشان آشنا بودم، خاطرم نیست حتی لحظه‌ای تعهد اخلاقی و علمی‌اش را زیر پا بگذارد. او یا درباره مساله‌ای اظهارنظر نمی‌کرد یا اگر چنین می‌کرد، قطعا نهایت تلاش خود را به کار می‌بست تا اولا به موضوع مورد بحث و حواشی احتمالی‌اش مسلط باشد و ثانیا به هنگام طرح بحث، تمام جوانب موضوع را برای شنودگان یا خوانندگان مطرح می‌کرد و اینطور نبود که بحثی نیمه‌کاره رها کند.
خاطرم هست در دوران حیات آقای هاشمی‌رفسنجانی و ریاست ایشان بر مجمع تشخیص مصلحت نظام، گروه علمی در این نهاد زیر نظر دکتر فیرحی تشکیل شده بود که یکی دو مرتبه هم از بنده برای حضور در این جمع دعوت به عمل آمده بود. برای من بسیار قابل توجه بود که در این جلسات برخلاف آنچه انتظارش را داشتم، تمام مباحث بنیادین درباره موضوعاتی نظیر آزادی از دوران مشروطیت مطرح شده و مباحث به شکلی عمیق و کاملا عالمانه پیگیری می‌شد.
آنچه از این جلسات در خاطرم مانده، آن است که ایشان نه فقط به بهترین شکل ممکن و در عین متانت و ادب جلسات را اداره می‌کرد بلکه تمام حاضران نیز با اشتیاق غیرقابل وصفی به موضوعات مطرح شده می‌پرداختند. یکی از کارهای آن روزهای ایشان کند و کاو در کتاب «تنبیه المله و تنزیه الامه» آیت‌الله نایینی بود که به قصد موشکافی در باب حکومت اسلامی مشروطه یا مشروعه و در نهایت دستیابی به بهترین شیوه حکومت در اسلام با طرح مسائل مختلف حکومت که غالبا به موضوعات جمهوری اسلامی نیز از طریق سوال و جواب‌ها کشیده می‌شد. به عقیده من دکتر فیرحی تمام عمر خود را صرف این قبیل مسائل کرد تا بتواند چنین مفاهیمی را به صورت علمی برای مسوولان و مردم تبیین کند و گره‌های مفهومی حکومی اسلامی را باز کند.
این تخصص و حوصله بی‌آنکه گرفتار شتابزدگی یا تردید افکنی شود نهایت کوشش می‌کرد تا همه جوانب موضوع دیده شود و آزادانه و بدون تعصب یا پنهانکاری یا عوام‌زدگی ابهامات مساله باز شود تا معلوم شود مشکل چیست بعد پله پله و آرام به حل معضلات می‌پرداخت و چون نه تعصب بود و نه تظاهر یا جلب نظر این و آن بلکه مقصود فقط کشف حقیقت بود آن بحث‌ها بسیار مورد توجه واقع می‌شد و البته یکی از عوامل آن تسلط ایشان بر همه جوانب و جهات موضوع از استدلال‌های اصولی و فقهی و شرعی گرفته تا براهین و حجت‌های عقلی یا حتی سندی و تاریخی.
متانت دکتر فیرحی نه فقط در جلساتی از این قبیل بلکه در جلسات خصوصی و علمی که ما گاهی برگزار می‌کردیم نیز کاملا محسوس و مشهود بود. ایشان مطالب و موضوعات را با دید تخصصی به معنای واقعی کلمه، بررسی می‌کرد و در کمال ادب و متانت و آرامش، موضوعات و دیدگاه‌های مدنظرشان را بیان می‌کردند و اگر احساس می‌کرد موضوع به مقدماتی نیاز دارد بدون اینکه خودش را فریب دهد و به مغالطه روی آورد یا دیگران را به دام مغالطه بیندازد یا به بعد احاله می‌کرد یا کوشش می‌کرد با طرح مقدمات بحث، زمینه را برای ورد صحیح به مساله و در نهایت حل آن آماده کند تا زمینه طرح صحیح و فهم دقیق مساله فراهم شود و البته این روش هم تسلط علمی می‌خواهد و هم وجدان علمی تا انسان هم خود در دام معاطه نیفتد و هم دیگران گمراه نکند. ارزش این متانت وقتی روشن می‌شود که می‌بینی کسانی بدون آنکه اطلاعات کافی درباره مساله‌ای داشته باشند، نه فقط به اظهارنظر درباره آن می‌پردازند بلکه به اصطلاح با شلوغ کاری می‌خواهند تا بتوانند از این طریق جایی برای خود در میان متخصصان ایجاد کرده و خود را مطرح کنند اما دکتر فیرحی (رحمت‌‌الله علیه) هرگز چنین انسانی نبود.
در واقع دکتر فیرحی همان طور که عرض کردم یا وارد موضوعی نمی‌شد یا اگر می‌شد، با مطالعه و آگاهی و تسلط کافی بود. نه من و نه هیچ یک از دوستان و نزدیکان ایشان به خاطر ندارد که دکتر فیرحی به اظهارنظر درباره موضوعی پرداخته باشد که درباره آن اطلاعات کافی ندارد. دکتر فیرحی همواره تلاشش بر آن بود که اگر قرار بر انجام سخنرانی در نشستی داشت، به گونه‌ای سخن بگوید که وقت شنودگان را تلف نکرده باشد. او همواره می‌کوشید چیزی به دیگران بیاموزد و آنان را درباره مساله و موضوعات بنیادین مطرح شده وادار به فکر کردن کند.
همه این موارد در کنار هم نشانگر آن است که فقدان دکتر فیرحی نه فقط برای حوزه علوم سیاسی و پژوهشگران حوزه انقلاب اسلامی که برای جامعه علمی کشور یک ضایعه تلخ و دردناک است و باید امیدوار بود که خداوند صبری برای تحمل درد فقدان آن استاد بزرگ به خانواده محترم ایشان و تمام دوستان و نزدیکان‌شان و مجامع علمی کشور عنایت کند.

ماحصل پیوند حوزه و دانشگاه
احمد نقیب‌زاده
سخن گفتن درمورد دکتر داود فیرحی پس از درگذشت ایشان بسیار دردناک است. ما ۳۵ سال دوست بودیم. فیرحی را از دوران دانشجویی‌اش می‌شناسم. از همان زمان بسیار از دیگران متمایز بود. از آن دوران رابطه دوستانه‌ای میان ما برقرار شد که تا به امروز ادامه یافت. ۱۵ سال در دانشگاه هم‌اتاق بودیم. در این مدت ۳۵سال هرگز حرکتی نامعقول یا حرف و سخنی که باعث ناراحتی شود از فیرحی ندیدم و هرگز و حتی یک دقیقه در دوستی و رابطه ما خلل ایجاد نشد. ایشان یک روحانی به تمام معنا بود و آنچه به‌طور معمول از یک روحانی توقع می‌رود، در ایشان وجود داشت؛ مهربان و خوش‌قول بود و همه را به حضور می‌پذیرفت. امسال خود را بازنشسته کردم و پس از آن بود که ایشان به من گفت دیگر در اتاق مشترک‌مان در دانشگاه نمی‌ماند. هربار یاد این سخن می‌افتم، ‌متاثر می‌شوم؛ چون به واقع در آن اتاق نماند اما چه نماندنی... رفت و ما را عزادار کرد. در این مدت ایشان سنگ صبور من بود. تمام درد دل‌ها و شکوه‌ها و شکایت‌ها از روزگار و زمانه را با هم درمیان می‌گذاشتیم. سفرهای بسیاری رفتیم، کنفرانس‌های زیادی با هم شرکت کردیم و همه تعجب می‌کردند که چطور یک ریش‌تراشیده لاییک با یک روحانی الفت دارد. واقعیت این است که من میان فیرحی و پدرم شباهت‌های بسیاری می‌دیدم. هردو پدرشان را در ۸ سالگی از دست داده‌بودند، هر دو خوش‌قول بودند و با مردم خوش‌برخورد و هردو فکر عمیق و رحمانی نسبت به دین داشتند. علاوه بر این سجایای اخلاقی، در امر تخصصی‌اش نیز متفاوت بود. تفسیرهایی از دین داشت که برعکس تفاسیر داعشی از قرآن، بسیار راهگشا و بسیار جالب و جاذب بود. فیرحی در علوم دینی و حوزوی و دانشگاهی بسیار خوب پیش رفته‌بود و آنچه همواره به عنوان ماحصل پیوند حوزه و دانشگاه از آن صحبت به میان می‌آید، در داود فیرحی متجلی بود. فیرحی به‌دلیل تحصیلات حوزوی و دانشگاهی از متدولوژی هردو برای فعالیت‌های پژوهشی که انجام می‌داد، ‌استفاده می‌کرد. دغدغه ایشان این بود که اسلام را با مفاهیم عمیق و دقیق پیوند بزند و از دل آن گفتمانی به وجود بیاورد که به درد امروز جامعه بخورد. از اینکه دین در حال افول باشد، ناراحت می‌شد. فردی بود به‌شدت مذهبی، خداشناس و به همین دلیل کارهایش در همین راستا است.
آخرین کتاب ایشان با عنوان «فقه و حکمرانی حزبی» منتشر شد که در آن حزب را از منظر اسلام بررسی کرد، کاری که در دورانی که دوران تحزب است، هیچ‌کس انجام نداده‌بود. ما همواره مباحثه بسیاری با یکدیگر در این زمینه داشتیم. فیرحی می‌گفت از کتاب من که به نوعی شناخت حزب در جوامع لاییک بود، استفاده کرده و این نکته را بیان می‌کرد که بسیاری از مباحثش را از این کتاب اقتباس کرده اما درواقع این‌طور نبود و خودش اجتهاد کرده‌بود. گاه می‌شد که ساعت‌ها در اتاق را می‌بستیم و بحث می‌کردیم. ایشان هم مایل بود که با هم مباحثه داشته‌باشیم و چون فکر می‌کرد من از نظریات غرب آگاهی بیشتری دارم، در این حوزه با هم مباحثه بسیاری داشتیم؛ چراکه گاهی می‌خواست از این مباحث استفاده کند یا جوابیه‌ای بر آن داشته‌باشد و ... .به هر روی معتقدم که فیرحی بسیار به دروس اسلامی کمک کرد. دروسی در دانشگاه‌ها داریم که چون دانشجویان آنها را حکومتی فرض می‌کنند، توجهی به آن ندارند و می‌گویند تبلیغاتی است و بعضا در این کلاس‌ها شرکت نمی‌کنند. فیرحی این کلاس‌ها را به کلاس‌های جذاب با بحث‌های بسیار عمیق و شیرین تبدیل کرد. متاسفانه پاسخ خوبی از این همه خدمات نگرفت. یک سال استادی‌اش را نگه داشتند. من بدون اینکه فیرحی بداند، نزد رییس دانشگاه رفتم که او هم معمم بود و به ایشان گفتم در حق فیرحی ظلم شده است. چراکه بسیاری استاد شده‌اند که شاگرد ایشان هم نمی‌توانند باشند. رییس دانشکده هم مباحثی را مطرح کرد و از گیر و گرفت‌های فنی گفت اما در خلال حرف‌های‌شان متوجه شدم که فیرحی درسی را تدریس می‌کرده که خود این آقا هم مدرسش بود. وقتی از این تعبیر استفاده کرد که فیرحی این درس را از دست من درآورد، متوجه شدم که متاسفانه کینه شخصی وجود داشته؛ وگرنه من عضو هیات ارتقاء ایشان بودم و امتیازات فیرحی بسیار بیشتر از میزان لازم بود و بالغ بر ۲۱۰ امتیاز کسب می‌کرد.این‌که می‌بینید امروز بسیاری از همکاران و دانشجویان متاثر هستند یکی از دلایلش حسن خلق ایشان بود و اینکه هر کمکی می‌توانست انجام می‌داد. بسیاری برای او درد دل می‌کردند ولی یک بار حرف دیگران را از زبان ایشان به زبان نشنیدم. نشنیدم که غیبت کند یا بدخواه کسی باشد. یار و یاور همه بود. از هرکس می‌توانست دستگیری می‌کرد. برای من که دوستان صمیمی زیادی ندارم، درگذشت ایشان بسیار غم‌افزا و افسرده‌کننده است و بسیار از این بابت احساس تنهایی می‌کنم. اگر بخواهم از دغدغه‌های ذهنی فیرحی بگویم در باب حکومت در اسلام و دین و دولت در عصر جدید دغدغه‌های جدی داشت که در این زمینه کتاب‌هایی به نگارش درآورد. تلاش می‌کرد دین را با مفاهیم امروز پیوند زند و ببیند در اثر این پیوند چه خروجی حاصل می‌شود که به درد امروز جامعه بخورد. اما برخی هم در حوزه بودند که سبک و نوآوری ایشان را نمی‌پسندیدند و انتقاد می‌کردند. ایشان هم حتی دلخور هم نمی‌شد و می‌گفت این نتیجه تاثیرگذاری است. رابطه دموکراسی و دین هم برای فیرحی از اهمیت بسزایی برخوردار بود. اهمیت دموکراسی برای او هم در زندگی شخصی و هم در زندگی کاری‌اش وجود داشت. هرکس را هر طور که بود، می‌پذیرفت. در عین حال امروز که متاسفانه تفسیرهای داعشی و طالبانی از اسلام وجود دارد، در سیمای او آنچه از یک روحانی انتظار می‌رفت، وجود داشت. بسیار نسبت به معلمان سابق متواضع بود و با اینکه بسیاری معتقدند روحانی نباید پشت سر کسی راه برود، امکان نداشت که ایشان جلوی من یا بشیریه راه برود. از بشیریه بسیار دفاع می‌کرد و او را دانشمند می‌دانست. رفتار متواضعانه او در همه‌جا از دانشگاه، خانه و همه‌جا یکسان بود.
راه فیرحی در فقه سیاسی بسیار پرثمر بود. تفسیری که فیرحی از ولی فقیه داشت، برخلاف آنچه بعضی تصور می‌کنند، ‌دیکتاتوری نبود. تصویری بود از کسی که می‌تواند در امور دینی مردم را هدایت کند و در امور دنیوی هم مورد مشورت قرار گیرد. مباحث ایشان برای کسانی که در حوزه نظری مباحث ولایت فقیه فعالیت دارند، مملو است از نوآوری. درمورد قوانین شریعت بارها با یکدیگر به صحبت می‌نشستیم. در مورد حکم سنگسار  با ایشان گفت‌وگو می‌کردم.  مباحث بسیاری میان ما رد و بدل می‌شد و فیرحی می‌گفت علمای شیعه شرایطی گذاشته‌اند که عملا این کار قابل اجرا نیست. همین مباحثه را درمورد حکم ارتداد با یکدیگر داشتیم و ایشان بر عدم تفتیش عقاید تاکید داشت و می‌گفت اینگونه نیست که هرکس اسلام را ترک کرد، جرمش اعدام باشد. همچنین در زمینه ارتباط بیعت و دموکراسی نیز اظهارات و تفاسیر بسیار عمیقی را مطرح می‌کرد. ایشان به‌شدت دنبال وحدت حوزه و دانشگاه بود؛ حتی زمانی که در موسسه باقرالعلوم تدریس می‌کرد و مدیریت این موسسه برعهده آقای آل‌غفور بود، امیدهایی وجود داشت که دست‌کم صدها مجتهد نواندیش از دل این موسسه بیرون بیایند اما سنت‌گرایان اجازه ندادند این کار صورت بگیرد.

به احترام داود فیرحی
رسول جعفریان
بدون تعارف، برای من، کسی استاد مطهری نمی‌شود، و این نیست مگر به حیث قدرت تفکر، حس نقادی و حق‌گویی و آزادیخواهی‌اش و به ویژه اینکه در این میان، توانست این حس خود را با ایمانش جمع کند، یا بهتر است بگویم، حساب علم و استدلال را با حساب ایمان و عشق دینی‌اش، جدا کند. ممکن است عشق، سلطه عقل را نپذیرد، اما اینکه بتواند در امتداد او باشد و اجازه دهد عقل کار خودش را بکند، خودش امتیازی بزرگ است. شاید بهتر باشد، عشق زیر سلطه عقل درآید، اما بسا آن وقت کارایی عشق و ایمان هم از دست برود. مطهری در میان شخصیت‌های حوزوی و دانشگاهی، نماد احترام به علم، نوآوری در چارچوب سنت و در حد مقدورات، مردی متتبع و در وقت استدلال، نیرومند و روشمند بود. این را عرض کردم تا بگویم این معیاری بود که ما برای نسلی از عالمان از این دست داشتیم که در ایران، البته بسیار اندک، زمینه‌ای برای بروز و ظهور داشتند. بعد از انقلاب، نیاز به آنان بیش از گذشته بود، اما و مع‌الاسف، به تدریج، نظام دست از این افراد شست و سرنوشت اندیشه و فکر را در اختیار گروهی گذاشت که اصلا و ابدا این ویژگی را نداشتند. با این حال، بخشی از جامعه متدین که به عقل احترام می‌گذاشت و عقلانیت را چراغ راه خود قرار داده بود، همچنان ارادتمند افرادی بود که خط مطهری را ادامه می‌دادند. البته که شمار افراد این خط، نادر بلکه بسیار نادر بود. جامعه به سمت کسانی هدایت می‌شد، که بیش از آنکه علمی باشند، هوچی و قصه گو بودند. نشستیم و نگریستیم که آیا از آن نسل، کسی ظهور می‌کند؟ کسی که بتواند چراغ «تفکر» را زنده نگه دارد. روشن بود که حالا دیگر نمی‌شد مثل مطهری، در چند زمینه فعال بود. آن شرایط، خاص ایران آن وقت و با توان متفاوت او بود. انتظار این بود که در زمینه‌های مختلف، کسانی ظهور کنند که توانایی علمی و اندیشه‌ای لازم را داشته باشند و مثل مطهری هم اهل تفکر و هم چراغ راه اندیشه برای دیگران باشند. اعتقاد بنده این است که فارغ از تلاش‌هایی که حکومت برای بزرگ کردن مطهری کرد، او اهلیت این کار را داشت. این را باید از استقبال مردم فهمید. مردم بی‌دلیل به کسی احترام نمی‌گذارند. مطهری اندیشه‌های نو و خلاقانه و منطبق با چارچوب سنت داشت.
بنده می‌خواهم عرض کنم، دوست دانشمند ما، استاد داود فیرحی از این نسل از عالمان بود که در کار خود عمیق، فکور و متخصص و از سرآمدان بود. فیرحی به خاطر امتیازش در فکر کردن و نوشتن، برای همه قابل احترام بود. اهل فن درک می‌کردند که او از روی تامل و تفکر، با تتبع کافی، با شناخت راه و مسیر و چراغ به دست، روی اندیشه سیاسی تامل می‌کند و می‌نویسد. همواره می‌کوشد تا تعصب را از خود دور کند و همزمان، نوآورانه، راهی برای آینده باز کند. آگاهیم که پس از انقلاب، چقدر در این زمینه‌ها، اباطیل نوشته شد، اما اندک بودند کسانی که اندیشه‌های قابل تامل داشتند، متون را می‌شناختند و با تسلط بر آرا و نظریات جدید، به نقد و بررسی آنها می‌پرداختند.
فیرحی، درس‌های حوزوی و رشته تحصیلی خودش را که قدم به قدم پیش آمده بود، درست خوانده بود. راه و رسم اندیشیدن در متون را می‌دانست، جست‌وجو می‌کرد و می‌کوشید تا با شناخت بستر تفکر سیاسی در ایران، یافته‌های علمی خود و نوآوری‌های خویش را مثل یک دستگاه فکری منظم ارایه دهد. هدف او نوشتن یک کتاب نبود، هدف او ارایه یک دستگاه فکری بود که بتواند یافته‌ها را در یک چارچوب مشخص ارایه دهد.
آقای فیرحی، دقیقا می‌دانست در چه مسیری قدم بر می‌دارد. امتیاز دیگر و جنبه احترام‌آمیز دیگر در او، این بود که همزمان می‌اندیشید تا گرهی از مشکلات فکری جامعه را هم باز کند. او برای پیشبرد اهداف آزادیخواهانه خود، بدون سر و صدا، روی متون گذشته می‌اندیشید و افکار خویش را در دفاع از آزادی به صورت منظم با استفاده از آنها ارایه می‌کرد.
آخرین بار، در جلسه مفصلی در فرهنگستان علوم، دعوتش کردیم تا آخرین یافته‌های خود را برای جمع دوستان بیان کند. جلسه‌ای طولانی که ایشان، قدم به قدم از دستگاه فکری و کارهای علمی گذشته و آینده خویش را بیان کرد. آنجا به خوبی می‌شد فهمید که تفکر کسی که باید او را پیشرو در علم و رشته علمی‌اش دانست، با کسانی که بی‌هوا و در جاده‌ای ناهموار مدعی هدایت ماشین علم ادعایی هستند، چه فرقی دارد.
دلسوزی عزیز از دست رفته ما، مرحوم فیرحی برای باز کردن مسیری که از مشروطه از سوی عالمان نواندیش و آزادیخواه به روی مردم باز شده بود، قابل تقدیر بود. این احساسی افزون بر جنبه‌های تحقیقی و پژوهشی او بود. بودند و هستند کسانی که پژوهش در حوزه تاریخ و اندیشه سیاسی را در خدمت استبدادگرایی و نابود کردن آزادی و اندیشه آزاد می‌خواستند، اما فیرحی با تمام توان و با استناد به هر نص و خبر دینی که می‌یافت، در تلاش بود تا وجه انسانی و آزادیخواهانه دین را، به ویژه در بعد اندیشه سیاسی نشان دهد. خدای رحمتش کند.

آرامش اخلاقی در تدریس و تحقیق
سیدحسین موسوی‌تبریزی
مرحوم فیرحی انسانی بود که بسیار به درس‌ خواندن و پیگیر شدن برای بحث از خود علاقه نشان می‌داد. در آن زمان که بنده با ایشان آشنا شدم، سال چهارم یا پنجمی بود که ایشان وارد حوزه علمیه شده بودند ولی با این حال به خاطر دارم که خیلی در پیگیری مسائل درسی دقیق بودند و تلاش می‌کردند که مفاهیم و مسائل را درک کنند و بفهمند. ایشان در عین تلاشی که همیشه داشتند از یک آرامش قلبی و روحی برخوردار بود. در آن روزگار که مشکلات بسیار بود، در کشور مردم درگیر دفاع مقدس بودند و در عین حال برای هر کدام از ما گرفتاری‌هایی پیش می‌آمد و ما ناراحت می‌شدیم ولی ایشان هرگز در این موقعیت‌های سخت پرخاشگری به دیگران نداشتند.
یکی دیگر از ویژگی‌های مرحوم فیرحی که باید به آن اشاره کنیم، تواضع ایشان بود. با وجود اینکه نسبت به دیگران تلاش بیشتری می‌کردند ولی همیشه از این پرهیز داشتند که خودشان را در معرض دیگران قرار دهند یا اینکه بخواهند معروف شوند. این ویژگی اخلاقی ایشان هم در راستای همان آرامش‌شان بود. درس و تحقیق خود را در آرامش کامل به پیش می‌بردند و عجله‌ای ما در ایشان نمی‌دیدیم که بخواهند نتایج کار خود را به رخ دیگران بکشند به همین خاطر همواره در یک آرامش اخلاقی و عملی حرکت می‌کردند.

هنوز پیام مرا ندیده است
محمدجواد کاشی
از رونده نپرسید کجا می‌رود، از راهی که می‌رود معلوم است رهسپار کجاست. اما فیرحی خود راه بود. باید منتظر می‌ماندی ببینی به کجا می‌رسد. دست روزگار بوته زندگی او را این همه بی‌ملاحظه‌ کنده است. چشم‌های روشن زندگی شیشه‌ای شده‌اند. چندان‌که گویی نمی‌شناسمش. تمام دغدغه‌های شخصی و جمعی‌ام را به حاشیه اتاقم پرتاب می‌کنم.
ما رونده بودیم و البته هر روز در یک راه تازه. یک روز فوکویی بودیم، یک روز هابرماسی. یک روز چپ بودیم یک روز راست. بستگی داشت به اینکه آخرین مطالعات‌مان چه بود. فیرحی همه این مباحث را می‌خواند اما با هیچ کدام تماما همدلی نمی‌کرد. بهتر از ما می‌دانست اما با هیچ کدام این سو و آن سو نمی‌شد. کنارمان همیشه نشسته بود اما مثل هیچ کدام‌مان نبود. بعدها فهمیدم در حوزه هم وضعیتی مشابه داشت. مطابق راه‌های استاندارد پیش روی طلاب، معلوم نبود کجاست و به کجا می‌رود.
تبدیل شده بود به یک دانشگاهی باسواد و همزمان یک روحانی باسواد اما خودش را که می‌شناختی، می‌دانستی او نه دانشگاهی است نه یک آخوند استاندارد. فکر می‌کرد جامعه یک چرخ‌ دنده اصلی دارد. وقتی نمی‌چرخد، جامعه راکد است. پر از بلاهت و سکون و گسیختگی و بی‌اخلاقی. اگر آن چرخ نچرخد، همه گمراه و مبتذلند. حاکمان دست به کار چپاول سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی و تاریخی می‌شوند و مردم هم در همین کار با هم مسابقه می‌گذارند. علائم زوال همه جا پدیدار می‌شود. یک ‌بار از او پرسیدم دکتر چه می‌شود؟ گفت هیچ چیز شدنی در کار نیست. آرام آرام همه‌ چیز در حال فرو ریختن است. مثل یک ساختمان کهنه که هر روز سنگی یا آجری از این سو یا آن سو کنده می‌شود.
به نظرش کلام روشنفکران نیز در افزایش این زوال بی‌تاثیر نیست. می‌گفت سخن باید با چرخ‌ دنده‌های ساکن این جامعه نسبتی برقرار کند تا چرخ به چرخیدن بیفتد. او هم سواد دینی کسب می‌کرد، هم سواد دانشگاهی. هم به عرصه سیاست نظر داشت، هم به بگومگوهای روشنفکرانه. پروژه‌های فکری گوناگون را می‌خواند اما با هیچ کدام همراه نبود. او در حال پیشبرد کاری بود که عزم آن را کرده بود. چگونه می‌توان این چرخ را به حرکت واداشت. می‌دانست که این کار بدون دین امکان‌پذیر نیست. اما حوزویان را به اعتبار صنف بیش از همه ناتوان می‌دید بنابراین در دانشگاه حضوری فعال‌تر از حوزه داشت.
او راه بود. باید ظرف زمان به سوی سودای او گشوده می‌ماند تا مقصدی را که پی می‌گرفت بسازد. اما چند روز بیشتر به طول نینجامید، کنده شدن بوته زندگی‌اش از دنیای ما. وقتی خبر بیماری‌اش را شنیدم، نگران شدم به سرعت پیامی برای واتس‌آپ او فرستادم: دکتر خبرهای بدی شنیدم، چطوری؟ روزی چند بار به آن پیام می‌نگرم. او هنوز پیام مرا ندیده است. هنوز هم منتظرم.
او راه بود. از راهی نمی‌رفت که دیگران راه نیمه تمامش را تمام کنند. فقط او شایستگی تمام کردن آن راه را داشت. اما آنکه می‌چیند، نه صدای ما را می‌شنود و نه ملاحظات ما زندگان را دارد. کار خود را می‌کند و می‌رود. به هیچ کس پاسخگو نیست و رازش را با هیچ کس در میان نمی‌گذارد.

 


لینک دانلود فایل

کلید واژه ها: حجت الاسلام فیرحی داود فیرحی درگذشت هادی خانیکی مقصود فراستخواه کاظم موسوی بجنوردی نجفقلی حبیبی احمد نقیب‌زاده


نظر شما :