انفعال یا عدم انفعال دانشگاه؛
دانشگاه و سیاست در ایران
دکترمجتبی نوروزی؛ استادیاردانشگاه شهرکرد(گروه معارف)
انفعال یا عدم انفعال سیاسی دانشگاهها در ایران به مساله پیچیدهای تبدیل گشته است. درک و شناخت از این واقعیت که دانشگاهها در ایران به انزوای سیاسی رسیدهاند یا فعالیت آموزشی و سازمانی آنها نشان از عدم دوری گزینی از سیاست دارد، بسیار قابض است. به طور کلی، در مقابل اقدام به مشارکت سیاسی که می تواند بر سیاستگذاریهای عمومی تاثیرگذار باشد، انفعال سیاسی دانشگاه، به بیتفاوتی و بیعملی در انجام اقداماتی برای تاثیرگذاری بر حوزه سیاست در کشور اشاره دارد. نهاد آموزش عالی در کشور با هر تعریفی که از آن در نظر گرفته شود؛ در پاسخ به سلسله نیازهای علمی و پژوهشی جامعه ایجاد شده است که توسعه و کاربرد آن میتواند نقش بیبدیلی در خردمندی سیاستها و کارآمدی تصمیمات ناشی از آن در نظام سیاسی داشته باشد. از این رو سهم نظام آموزش عالی در سیاست و فرایندهای وابسته به آن در نظام سیاسی، بسیار غنی است، بنابراین انفعال یا عدم انفعال سیاسی دانشگاهها نسبت به اقدامات دولت به عنوان رکن اصلی نظام سیاسی در کشور، از چنان اهمیتی برای توسعه و پیشرفت جامعه برخوردار است که این نگارش را بر آن داشت تا نگاهی به دلایل و ریشه های رفتاری دانشگاه ها نسبت به این سهم خویش در نظام سیاسی ، داشته باشد.
از آنجا که نگرش و عملکرد سیاسی در هر سازمانی در وهله نخست متأثر از ماموریت های اصلی آن سازمان است؛ امروزه یکی از اساسیترین وظایف سازمانهای دانشمحور همچون دانشگاه، فارق از تولید علم بیسودا، شناخت از مطالبات سیاسی جامعه(دانشجویان) و نظام و ایجاد همسازی بین آنهاست. در این راستا، کارویژه اساسی دانشگاه کمک به تولید و ارتقای دانشی است که بالاترین بهرهوری از آن را، نظام سیاسی دارد. در این راستا چون بار سنگین آموزش و تربیت نیروی انسانی بر عهده دانشگاهها است، بنابراین بیشتر منابع خود را باید صرف ایجاد، حفظ، تبادل و یادگیری دانشی کند که در حفظ و توسعه حوزه های مورد نظر نظام سیاسی پیشرو است. در مقابل، نظام سیاسی نیز در راستای تقویت حوزه سیاسی بهعنوان یکی از مهمترین نیازهای خویش؛ از سازمانهای علمی و تربیتی همانند دانشگاه، انتظار دارد تا دانش سیاسی و توسعه فرهنگ آنرا، بر الگوهای مورد هدف خویش بنا نهد. از این رو دانشگاه با بنیان دانش سیاسی در راستای الگوهای نظام و فعالیتبخشیدن به آن در بینش افراد جامعه ( دانشجویان ) به بازتولید اهداف نظام سیاسی دست میزند.
اگر چه هدف تولید علم در دانشگاه، کاربرد روش علمی در عرصه عمل است؛ با این حال عملکرد دانشگاهها در حوزه تولید علم نسبت به اهداف سیاسی نظام از یک سو و دست اندازی دولت ها در کنترل و مترسکسازی از نظام آموزش عالی در قالب یک سازمان علمی و اداری از دیگر سو، ارتباط مستقیمی با انفعال یا عدم انفعال سیاسی دانشگاهها دارد. به طوری که در سویه اول نقش آموزشی و جایگاه تولید علم در دانشگاه ایدئولوژیک فرض میگردد و در سویه دوم نیز روند سازمانی دانشگاه در پیگیری اهداف و وظایف آموزش عالی در پیشبرد کارویژه اصلی آن سازمان علمی؛ وابسته و منفعل یافت می شود. در این وادی، به نظر میرسد که بیشتر گویهها و تصورات موجود حاکی از انفعال سیاسی نظام آموزش عالی دارند.
با شناخت از نقش دانشگاه ها بهعنوان یک حوزه آکادمیک و دانش محور در توسعه فرایندهای سیاسی کشور، انتظار میرود که این سازمان آموزشی کمتر از دیگر سازمانها دچار انفعال و گوشهگیری سیاسی گردد، عواملی چند وجود دارد که نشان میدهد این سازمان نیز مدت مدیدی است که به این بیماری مبتلا گردیده است. در این بررسی تلاش شده است تا در راستای مداوای نظام آموزش عالی در کشور، عوامل متقن در انفعال سیاسی آموزش عالی از دو زاویه علمی و سازمانی آن ارائه گردد.
شاید بتوان یکی از مهمترین علل انفعال سیاسی دانشگاه را از زاویه علمی، عدم استقلال نظام آموزش عالی در کشور در نظر گرفت. مساله استقلال نظام آموزش عالی موضوعی فراتر از حوزه دانشگاه است. چنان که هر کشوری به منظور توسعه عالی در اهداف خویش بهویژه اهداف سیاسی، نیازمند موجودیت بخشیدن به علم به عنوان یک حوزه مستقل است. از این رو، عدم تفکیک بین حوزه علم - که دانشگاه یکی از نمایندگان آن است - با حوزه سیاست یا دولت، یکی از مهمترین دلایل انفعال سیاسی دانشگاهها در ارتباطشان با دولت است. در مقابل نیاز به استقلال سازمانهای علمی، تلاقی حوزه های علم و سیاست میتواند خود عامل تهدید کننده نظام سیاسی باشد؛ چرا که انفعال نظام آموزشی و در شکل خاص آن نظام دانشگاهی سبب عدم کارایی دولت در حل مسائل پیش رو خواهد شد. از آنجا که دولت برای پیشبرد موثر جامعه نیازمند بنیان های فکری و پژوهشی قوی و سازنده دستگاه های علمی و دانشگاهی است، ورود دولت در نظام آموزش عالی می تواند انفعال سیاسی دانشگاه را در پی داشته باشد.
یکی از تبعات دخالت دولت در نظام دانشگاهی، جاماندگی علم در دانشگاه است. از این نظر، نظام آموزش عالی زمانی می تواند موثر واقع افتد که دانش تولیدی خود را در چرخ های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... وارد نماید و شاهد حرکت این چرخ ها بر روی ریل علمی و بومی خویش باشد. دخالت دولت و در غل و زنجیر کردن نظام آموزشی، کارکرد دانشگاه را به مکانی تنها برای گذراندن معاش دانشگاهیان از یک سو و تولید علم در قفس کتابخانه های دانشگاهی از دیگر سو تبدیل خواهد کرد. همچنین فرایندهای فکری و علمی در چنین دانشگاهی از پیش تعیین شده است چنانکه امکان تحقیق و پژوهش های سازنده و حقیقی را به حد علم فرمایشی می کاهد. در این نظام دانشگاهی در بهترین شکل، تحقیق و پژوهش فکری در محدوده نظریات موجود و وارداتی که از قبل به دانشگاه ها ورود پیدا کرده بودند، وقت گذرانی می کند و قابلیت تولید دانش بومی برای رفع نیازهای جامعه وجود نخواهد داشت. چرا که یکی از زمینه های تولید علم و نظریه، امکان به چالش کشیدن آن است و بدون شک این امکان نیازمند استقلال جامعه دانشگاهی در همه ابعاد و زمینه هاست. از این رو، کنترل دولت بر تولید علم و عدم موجودیت آموزش عالی در برابر دولت، دانشگاه منفعلی بنا می نهد که در آن فضایی برای تولید علم سازنده و ارائه انتقاد نسبت به دولت و سیاست های نامناسب آن وجود ندارد.
یکی دیگر از زوایای علمی انفعال سیاسی دانشگاه ها، مساله درجه اهمیت دادن به حوزه علوم انسانی در دانشگاه هاست. در هر جامعه ای، اگر بخواهد دانش تولیدی در دانشگاه ها به شکلی موفقیت آمیز به زیرساخت های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... در جامعه تزریق گردد و باعث رشد و حرکت در روبناهای آن شود، باید که اصل سیاستگذاری علمی در نظام آموزش عالی را در صدر اهمیت قرار دهد. در بسیاری از جوامع توسعه یافته مشاهده می شود که علوم تجربی و طبیعی در ادامه علوم انسانی تعریف شده و به کار می آیند. چرا که شناخت و درک از جامعه و اعضای آن به عنوان موضوع اصلی علوم انسانی به هموار کردن مسیر حرکت سایر علوم می پردازد. از اینرو نقشه راه دیگر علوم در دستان علوم انسانی نهفته است. عدم درک اهمیت علوم انسانی و ارزش گذاری به اندیشمندان این حوزه، یکی دیگر از آفات ورود دولت و کنترل دولت در نظام عالی آموزشی در کشور است که برآیندی جز انفعال سیاسی دانشگاه ها نخواهد داشت. از آنجا که اندیشمندان علوم انسانی به عنوان مهندسان اجتماعی جامعه خویش به ویژه در رشته های علوم سیاسی، علوم اجتماعی و جامعه شناسی، تخبگان اصلی سیاست های دولت و تصمیم سازی های آن هستند، در بسیاری از مواقع این سکان داری سیاسی به مزاق دولتمردان خوش نیامده و از اینرو دولت تلاش می کند تا با ورود بر تولید محتوای علمی و یا کنترل سازمانی نظام آموزش عالی بتواند به قالب سازی رفتار اندیشمندان در جهت همراهی با اهداف و خواسته های خویش و یا خانه نشینی افکار و ایده های سیاسی آنها، دست پیدا کند. از اینرو، استادان و دانشگاهیان در این حوزه که فضایی برای تاثیرگذاری بر تصمیم سازی های دولت نمی بینند، به شکلی آگاهانه گوشه نشینی علوم انسانی را بر می گزینند. بدون شک این فقدان، یکی از مهمترین دلایل مطرح در انفعال سیاسی دانشگاهها در ایران است.
اما انفعال سیاسی دانشگاهها در کشور از نظر سازمانی نیز مساله قابل توجهی است. همان طور که در قبل نیز گفته شد، نظام آموزش عالی در کشور بر مبنای ماهیت خود یعنی همسازی بین مطالبات اعضای جامعه با اهداف دولت، یک ساختار اداری نیز محسوب میگردد که نحوه ارتباطش با حاکمیت و دولت خود میتواند یکی از دلایل انفعال سیاسی در آن باشد. از آنجا که عموما در کشمکش توزیع قدرت مابین دوحوزه دولت و بوروکراسی، به شکل عمده ساختار بوروکراسی و دستگاههای اداری و پشتیبانی آن به طور عدیده دچار انفعال سیاسی میشوند، سازمان اداری آموزش عالی نیز مستثنی از این امر نخواهد بود. در تلاش برای دموکراتیکسازی هر چه بیشتر در دستگاههای اداری دانشگاهی و شکست آن در برابر ساختار دولت(توزیع قدرت به نفع دولت)، نوعی هرج و مرج در قوانین و رفتارهای سازمانی در ارتباط با دولت یافت میشود که خود عامل اصلی در به انزوا کشیدن دانشگاهها به عنوان یک نظام اداری و سازمانی است.
نظام آموزش عالی کشور در فرایند ارتباط با دولت، مبتنی بر یک سری قواعد بازی نامشخص که حاصل توزیع ناعادانه قدرت بوده است، دچار عدم استقلال است. این وابستگی تا آنجاست که عموما سران آموزش عالی کشور به جای پرداختن به وظیفه تصمیمگیری و سیاستگذاری در حوزه کلان دانشگاهی، آن را به حوزه سیاست سپردهاند و خود تنها به کاغذبازی هایی که به تأیید آن و هموار ساختن شرایط و امکانات برای اجرای تصمیمات آنها است، می پردازند. یکی از مهمترین آفت های این نوع وابستگی ها و تصمیم سازی ها در نظام آموزش عالی، انفعال سیاسی دانشگاه ها خواهد بود؛ چرا که مداخله حوزه سیاست در حوزه علم و تصمیمات کلان علمی که توسط نهادهای رسمی و غیررسمی سیاسی انجام شود، بدون شک رویکردی کاملا غیرعلمی به همراه خواهد داشت. پس دولت در راستای نیل به اهداف مورد نظر خویش تنها هموار کننده می خواهد نه همراهی کننده.
یکی از مهمترین وجوه انفعال، مساله عدم شایسته سالاری است. انتخاب مدیران و تفویض قدرت به آنها در سطح کلان در آموزش عالی و دانشگاهها که با نگاهی ایدئولوژیک صورت پذیرفته است، نمیتواند هیچ کدام از کارویژههای اصلی دانشگاهها را بازتولید کند. این ناشایستگی در سطوح مدیریتی منجر به تصمیماتی در سطح دانشگاهها خواهد شد، که در جهت حفظ و رشد ارتباط با دولت و سیاست گرفته خواهد شد. از اینرو نه تنها کارکرد نقد که جزء لاینفک دانشگاه به حوزه سیاست است را ابتر میکند، بلکه دانشگاه را با سیاست زدگی و انفعال مواجه میسازد.
در فضایی که علم توسط دولت تولید شود و نظام آموزش عالی حتی در حوزههای کلان خود نتواند سیاستگذاری کند نه تنها رشد علم محلی از اعراب نخواهد داشت بلکه، توسعه پایدار کشور نیز نباید قابل انتظار باشد. چرا که زیرساختهای علمی کشور نیازمند علومی فارق از دستکاریهای سیاسی است تا بتواند منافع ملی را در شکل حقیقی آن تأمین کند. به منظور رشد و توسعه منافع ملی، تحقیق و پژوهشهای علمی بایستی فاقد پیش داوریها باشد تا بتواند با کشف حقایق علمی جدید راههای مؤثر و متکثری را در راستای ارتقای منابع و منافع ملی بگشاید. بنابراین علم از پیشداوری شده و معین نمیتواند کارکرد اصلی آموزش عالی را به تصویر کشاند. از این رو محققان و اساتید در فضای فاقد نقد و فاقد کارآیی تدبیری جز انفعال نخواهند داشت.
به طور کلی، شواهد نشان می دهد که عدم موجودیت دانشگاهها در مقابل ساختارهای سیاسی چه در حوزه آموزشی و چه در حوزه سازمانی دچار نواقص و تصادهای آشکاری است که در نهایت انفعال سیاسی دانشگاهها را نشان میدهد.
نظر شما :