بی باوری، بحرانی ایستاده در زیر تجربه های زیسته
بیت الله محمودی
امروز بیش از هر زمانی دیگری فقیر هستیم. فقری که از جنس اقتصاد نیست، فقری مملو از عدم باورهای شخصی شده ای که قادر باشند بنیان و نظام معنایی زندگی ما را شکل و سامان بخشند.
بحران بی باوری که ریشه بحران عیان تری به نام بحران هویت است، سیر و غوطه وری در روزمرگی هایی است که خود ما چندان در بوجود آمدنشان نقشی نداریم. ما به خرده ابزارهایی تبدیل شده ایم که در سیطره منافع و مطامع زندگی سرمایه دارانه و دیجیتالی، وجود معنا بخش خویش را در حاشیه ای تاریک مهجور ساخته ایم.
در بی باوری، همه چیز زندگی به ظاهر معمول و مطلوب است، اما وقتی از سرمنزل، چرایی و چیستی اندیشه و فعالیت های روزمره خویش پرسش می کنیم به جز جواب های دم دستی و سطحی به هیچ ریشه عمیق تری دست پیدا نمی کنیم. اینجاست که می بینیم هر دم آماده گسیل و هجرت به هر سویی هستیم.
به اعتقاد من این بحران در قشر تحصیل کرده و دانشگاهی ما عمق و ابعاد بیشتری نسبت به سایر اقشار دارد، زیرا کج کارکردهای دانشگاه امروز زمینه های بسیار بیشتری را برای باورگریزی فرد دانشگاهی فراهم می کند. دانشگاه به او می گوید همه چیز آماده و دم دست برای برداشتن است و نیازی به تأمل و درونی کردن چیزی نیست، فقط باید عجله کرد تا از غافله "داشتن ها" باز نمانیم.
این بحران چنان در اعماق زندگی ما رخنه کرده است که نه تنها وجود و سیطره اش عیان نیست بلکه حتی باور به واقعی و پر اهمیت بودن آن نیز با چالش و ابهام همراه است. در واقع زندگی امروزی خود را بی نیاز از وجود باورهای معنابخش معرفی و ترویج می دهد. گویا همه لوازم و اسباب ریز و درشت زندگی کم و بیش در اختیار ماست و زمانه نیاز و تأکید بر لایه های هستی و معرفت شناختی زندگی به سر آمده است.
تجربه های زیسته ما تبدیل به داده های اقتصادی برای توسعه و گسترده تر شدن اسارتمان در بند زندگی سرمایه داری دیجیتال گونه شده است. تجربه هایی که می توانند داده های ارزشمندی را برای شکل گیری، تعدیل و تحکیم نظام باورها در اختیار ما قرار دهند. اما نه تنها غافلیم که در بسیاری مواقع از انها هراسان و منزجز نیز هستیم. هراسی که روح ما را افسرده تر و دیوارهای محصوریتمان را بلندتر و برافرشته تر ساخته است.
مجموعه بیشماری از تجربه های فردی- خانوادگی، دینی، آموزشی، دانشگاهی، شغلی و اجتماعی، فرصت های بی نظیری هستند که می توانند در خلق و سامان دهی باورهای ما در فهم زندگی نقش آفرینی کنند. اما بدیهی انگاری و کم ارزش شماری تجربه های زیست شده، اجازه بهره گیری ما را از این منبع عظیم معرفتی باز داشته است.
ثبت، مستندسازی، تأمل و بازاندیشی بر تجربه های زیسته، محور و رکن اصلی شکل گیری، هرس و تعمیق باورهای ماست. حرکت مستمر در این مسیر است که جهان بینی و هویت فردی- اجتماعی هر شخصی را بعد از مدتی به روی دیگران نمایان خواهد ساخت و ما را از ابژه های هم شکل و همسان به سوژه های متفاوت و مستقل بدل می کند.
نظر شما :