"به من خیره نشوید، من بدنم را دوست دارم"
فردین علیخواه (جامعهشناس)
اختلال بدشکلی بدن(BDD) یا "خودزشت انگاری" وضعیتی است که فرد به شکلی وسواسی از قسمتی؛ یا تمامِ ظاهر خود ناراضی است و باعث بروز اختلال در روابط اجتماعی او می شود. قضاوت هایی که فرد درباره بدنش دارد و نیز قضاوت هایی که دیگران دربارۀ بدن او دارند از جمله موارد مورد توجه برخی جامعه شناسان است. سوالهای مطرح در این سنخ مطالعات آن است که قضاوت ما درباره بدنمان چگونه شکل می گیرد؟ چگونه برای بدن "استانداردسازی" می شود و رسانه ها در این فرایند چه نقشی دارند؟ طبق تحقیقات، "خودزشت انگاری" ؛ در زنان بیشتر مشاهده می شود. آنان عموما به دلیل "خوش اندام جلوه کردن" نگران وضع بدن خود هستند و به همین دلیل گرفتار رژیم های لاغری متعدد و روش های گوناگون مدیریت بدن می شوند تا مبادا چاق به نظر آیند و منزلت اجتماعی شان کاهش یابد.
چاقی اما قصه جالبی دارد. جامعه شناسان نشان داده اند که برای مثال در تاریخ کشورهای اروپایی، زمانی که دسترسی به غذا برای همه اقشار جامعه آسان نبود "چاقی" مایۀ کسب منزلت اجتماعی می شد، ولی در دوران معاصر و با دسترسی بیشتر مردم به غذا، قصه بر عکس شده است. در قرن بیستم برخی از فعالان اجتماعی نسبت به "تبعیض مبتنی بر سایز آدم ها" (لاغری و چاقی) هشدار دادند. آنان معتقد بودند که نوعی ایدئولوژی پنهان با عنوان "سایزگرایی" Sizeism در جامعه رخنه کرده است که طبق آن، به کسانی که در "سایز استاندارد" قرار نمی گیرند نگاه توهین آمیزی وجود دارد. گروهی از فعالان حقوق زنان "جنبش پذیرش اجتماعی چاق ها" را راه انداختند و به جامعه در خصوص وجود تبعیض و نگاه تمسخرآمیز علیه آدم ها هشدار دادند. بسیاری از این فعالان، رسانه های جمعی را مقصّر ردیف اول معرفی کردند. آنان با بررسی فیلم های سینمایی این سوال را مطرح کردند که چرا هالیوود هیچ وقت یک زن چاق را در نقش یک معشوقۀ رمانتیک در نظر نمی گیرد و آنان غالبا در نقش آدم های دست و پا چلفتی ظاهر می شوند؟ آیا در بطن این نوع برخوردها، تقسیم جامعه به بدن های زشت/زیبا، بهنجار و نابهنجار قرار ندارد؟ امروزه انجمن های بین المللی مختلفی در خصوص پذیرش اجتماعی سایزهای بدنی مختلف فعالیت می کنند. این انجمن ها می پرسند که چرا سایز بدن باید مایه شرمساری آدمها باشد؟
به نظر می رسد که وضعیت خودزشت انگاری در بین ما ایرانیان و بیشتر در بین زنان جامعه جدی باشد. در واقع ایدئولوژی "سایزگرایی" و دغدغۀ "اندام استاندارد" بر جامعه ما سایه انداخته است. نکتۀ قابل تأمل آن است که خود زنان نیز زنان دیگر را بر حسب همین "بدن استانداردسازی شده توسط رسانه ها" ارزیابی می کنند. زنان قبلا از "نگاه خیرۀ مردانه" رنج می بردند و هم اکنون با گسترش ایدئولوژی " سایزگرایی" باید نگران "نگاه خیرۀ زنانه" هم باشند! و باز نکته قابل تأمل آن است که در کشورهای اروپایی و با گسترش جنبش های پذیرش اجتماعی سایزهای متنوع، "دوست داشتنِ بدنِ خود" تبدیل به ارزش شده است. در خیابان های کشورهای اروپایی مشاهده زنان چاقی که با نوع لباس هایشان هیچ اصراری بر پنهان کردن چاقی خود ندارند امری عادی است. آنان نگران قضاوت دیگران درباره خودشان نیستند و بدن خود را دوست دارند. گویا این وضعیت هنوز در کشور ما حل نشده است. بسیاری تلاش می کنند تا به هر شکلی به الگوی "بدن استاندارد" برسند. مسأله اینان کمتر سلامتی، بلکه بیشتر کسب پرستیژ اجتماعی و "سرآمدی" است. نتیجه محتوم چنین فرایندی؛ یکسانی و تشابه همه چهره هاا و رنگ باختن تنوعات اجتماعی خواهد بود.
جامعه شناسی به نام « دیوید رایزمن » فرهنگ ها را به سه دسته تقسیم می کند. نخست «فرهنگ های سنت-راهبر» که در آن هنجارهای سال های بسیار دور به آدم ها می گویند چه کنند. دوم فرهنگ های دیگر-راهبر که در آن "دیگران" به ویژه رسانه های جمعی به آدم ها می گویند که چه رفتاری داشته باشند. سوم فرهنگ های درون-راهبر که در آن آدم ها با توجه به تجارب، موقعیت و شرایط شخصی شان و با تکیه بر تعقل و تشخیص خودشان، راهی را که مناسب شان است برمی گزینند. رایزمن معتقد است که در دنیای جدید، رسانه های جمعی مدام تلاش می کنند انسان دیگر-راهبر بسازند. این رسانه ها مدام برای ما "استانداردسازی" می کنند که یکی از آنها هم "بدن استاندارد" است.
قطعا ما وقتی اندامی سالم و متناسب(از نظر خودمان) داریم خوشحالیم و این احتمالا به ما اعتماد بنفس بالایی می دهد. پرسش آن است که آیا ما بر اساس تصویری که از " بدن استاندارد" داریم درباره دیگران قضاوت نمی کنیم؟ ما چقدر در روابط اجتماعی مان بدن ها را به جنوب یا شمال شهری، تهرانی یا شهرستانی، باکلاس و بی کلاس تقسیم می کنیم و رفتارمان را طبق همین تقسیم بندی تنظیم می کنیم؟
نظر شما :