خشونت عریان و زوال سرمایه اجتماعی
شیرین ولی پوری (جرمشناس و حقوقدان)
در بررسی خشونت رخ داده در جنتآباد هنوز پرونده شخصیت ضارب تشکیل نشده تا بتوان از جنبه فردی- حقوقی و جرمشناسانه، به بررسی علل این واقعه پرداخت، اما با توجه به ابعاد علمی _ ظاهری این موضوع و همچنین وقایع مشابه دیگر میتوان تا حدودی یک بینش و دورنما برای مشخص شدن علل و عوامل این واقعه مطرح کرد. آنچه که رخ داده، نمودی واضح از «خشونت عریان» است که در سالیان جاری در ملاء عام و انظار عمومی به چندین شکل نمود یافته است. در واقع خشونت و نزاع و نقض حقوق اجتماعی و ایجاد ناامنی در میان افراد به سطحی رسیده که در مرز هشدار است. آمارهای غیررسمی قتل عمد و قتل در اثر نزاع، نشان میدهد متأسفانه خشونت در جامعه ایران به میزانی رسیده است که میرود تا به پدیدهای معمول و متعارف اجتماعی تبدیل شود.
با این مقدمه و با مشاهده فیلم منتشر شده از واقعه، شگفتیهای فراوانی از جهات متعدد مطرح میشود. از جمله عدم تلاش عابران پیاده و یا سواره برای دخالت جهت توقف موضوع، عدم توجه ضارب به التماسها و استمدادهای مضروب و یا استمرار ضرب (۶۰ ضربه) از سوی ضارب با آن درجه و شدت از قساوت و خشونت در حالی که شغل ضارب هم بنابر گفته خودش شغلی خشن محسوب نمیشود (نقاش ساختمان) که موجب خشونتگرایی او یا قساوت قلبش شود؛ بنابراین به جهت یافتن راهبردهای لازم و پیشگیرانه، پرداختن به چرایی بروز چنین واکنشهایی از طرف افراد در مواجهه با مشکلات و یا رفتارهایی که مطلوبشان نیست بسیار ضرورت دارد.
برای وقوع یک فعل ناقض حقوق اجتماع و پدیدار شدن آنومی، علل بسیاری دخالت دارند، ویژگیهای شخصیتی _ خانوادگی _ تربیتی و فقدان عواملی مانند نبود همدلی و بخشندگی، کمبود مهارتهای کنترل خشم، وجود باور به حل سریعتر و بهتر مسائل از طریق خشونت، از جمله علل بروز رفتارهای خشونت بار است.
کاستیهای شناختی و ضعف مهارتهای بازدارنده، عدم اعتماد لازم و بایسته به عملکرد «ناظم اجتماعی» که میتواند از هر جهت از تضییع حقوق افراد بالاخص در وضعیتهای فوقالعاده (مانند این زمان که در همهگیری کرونا هستیم) جلوگیری میکند و در مواردی نیز وجود اختلالهای روانشناختی در کنار ضعف در تربیت دینی را از سایر دلایل این رفتارها است.
شوربختانه در جامعه امروز ایران، این فقدانها بسیار زیاد است. از طرفی به دلایل مختلف پدیدارشناسی، میتوان گفت در خانوادهها مانند گذشته بر جنبههای تعلیم و تربیت و درونیسازی دستورات اخلاقی _ انسانی تاکید و نظارت وجود ندارد و از طرف دیگر وجود نابسامانیهای اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی و حتی مذهبی و اعتقادی، نوعی آشفتگی شخصیت فردی _ اجتماعی ایجاد کرده است که افراد را به سوی یک بیتفاوتی منشی _ عملکردی _ تربیتی و بیتوجهی اعتقادی _ اخلاقی سوق میدهد.در اینجا داریم از زوال و نابودی سرمایه اجتماعی سخن میگوییم. همان سرمایهای که فقدانش مساوی با ظهور جامعهای آنومیک است؛ بنابراین در یک مفهوم تبارشناسانه با توجه به مجموع و برآیند این بیتفاوتیها و بیتوجهیها میتوان چنین نتیجه گرفت: اول اینکه چنین رفتارهای ناقض نظام اخلاقی _ انسانی _ حقوقی در جامعه، نشاندهنده فقدان سیاستگذاریهای درست و بایسته و شایسته در نظام مدیریتی _ تربیتی در سطح کلان و عدم توانمندی مسئولان برنامهریز و ناظر رشد و بالندگی تابعان اجتماعی است. یعنی همان کسانی که موظف به اجرا و نهادینه کردن اصل سوم قانون اساسی در جامعه هستند.
دوم اینکه متولیان امر در ابعاد مختلف پیشگیری از وقوع آنومی و آسیبها نتوانستهاند الگوسازیهای لازم و مورد نیاز را انجام داده و در معرض و دسترس عموم قرار دهند و چه بسا به شیوههای مختلف و با عملکردهای نابجا و حتی نابخردانه یا کجسلیقگیهای مدیریتی _ سیاستگذاری، آموزشهای خشونتزا را هم ترویج دادهاند. از جمله این کجسلیقهگیها و نابخردیها میتوان به انواع اجرای مجازاتها در ملاء عام اشاره کرد که به قصد ارعاب و بازدارندگی (یعنی همان نظریهای که شکستش بر اهل تعقل و تخصص پوشیده نیست) هنوز اصرار میورزند.
از دیگر سو در صداوسیما که خود یکی از مهمترین ابزار آموزشی در جامعه است به دلیل نداشتن سیاستگذاری برای برنامههای این رسانه، به پخش و تکرار برنامهها و فیلمهای خشونتزا، فقط به قصد پر کردن آیتمهای روزانه شبکهها مبادرت میکنند. در حالی که بسیاری از این فیلمها، ملکه اذهان شده و میتواند راه و روش ظهور خشونت در ابعاد مختلف را آموزش دهد و بویژه در این دوران همهگیری که بهگونهای از انحاء ظرفیت همه افراد کاهش یافته، صداوسیما میتوانست وسیلهای بسیار مفید برای فرهنگسازی و افزایش توانمندیها و ظرفیتهای روحی _ روانی افراد باشد.رفتارهای متولیان جامعه که به عنوان بزرگترین و مهمترین الگوهای مطرح در جامعه هستند میتواند مرزهای اعمال خشونت را تعیین کند، زیرا «الناس علی دین ملوکهم»!
نکته سوم اینکه در چنین جامعهای که راههای خشونتزا به وفور ترویج میشود؛ افرادی پرورش خواهند یافت که برای حل هر مساله به جای تفکر و یافتن پاسخ درست براساس مهارتهای ضروری؛ به مشاجره و پرخاشگری، مشت و سیلی و سلاح و... متوسل میشوند.
یک جامعه بیتفاوت و بیتوجه به ارزشها و پارادایمهای مهم اخلاقی _ انسانی که از مبانی تربیتی _ اخلاقی_ انسانی فاصله گرفته باشد، جامعهای خطرناک است که امنیت فردی_ اجتماعی درآن به شدت کاهش یافته و خدا نکند افراد به این باور برسند که بیپناهند و یا اعتمادی به سیاستگذاری کلان اجتماعی نیست که در این صورت برای صیانت از خود و تعلقات فردی _ اجتماعیشان، خود تصمیمگیرنده و مجری میشوند.
نظر شما :