افسردگی اجتماعی چیست و به چه عواملی بستگی دارد؟

محمدمهدی لبیبی (جامعه‌شناس)
۱۸ فروردین ۱۴۰۰ | ۱۵:۰۱ کد : ۲۹۵۲۵ دیدگاه
جامعه امروز ما دچار افسردگی اجتماعی است، افسردگی اجتماعی با افسردگی در حالت فردی متفاوت است، در افسردگی اجتماعی اکثریت افراد جامعه سرنوشت و آینده روشنی را برای خود متصور نمی‌شوند و احساس می‌کنند در رسیدن به اهداف، خواسته‌ها، تمایلات و داشته‌هایشان به ناامیدی کامل رسیده‌اند.
افسردگی اجتماعی چیست و به چه عواملی بستگی دارد؟

افسردگی از ابعاد مختلفی قابل بررسی است. از بعد روانشناختی، افسردگی به فرد و مشکلاتی که برای او پیش می‌آید، می‌پردازد. علم روانشناسی علل مختلفی را برای بروز حالات افسردگی در افراد بیان می‌کند؛ عللی نظیر ناکامی در رسیدن به اهداف، تجربیات تلخ، اختلالات زیستی یا مشکلات خانوادگی و.... این اختلال با مراجعه به روانشناس و در مرحله بعد، روانپزشک قابل درمان است و افراد از این طریق می‌توانند سلامت روحی خود را تامین کنند.در افسردگی اجتماعی دیگر بحث فرد مطرح نیست بلکه هدف در اینجا جامعه است. افسردگی اجتماعی حالتی است که اکثریت یا مجموعه‌ای از افراد جامعه به دلیل تجربه ناکامی‌های مختلف به آن دچار می‌شوند. افسردگی اجتماعی با افسردگی در حالت فردی متفاوت است. در افسردگی اجتماعی اکثریت افراد سرنوشت و آینده روشنی را برای خود متصور نمی‌شوند و احساس می‌کنند که ناتوان از رسیدن به اهداف خود هستند. در برخی از موارد افراد با بالارفتن سن، افسوس گذشته و فرصت‌های از دست رفته و اتفاقات ناخواسته‌ای که مانع دستیابی آن‌ها به اهدافشان شده است را می‌خورند. این موانع و اتفاقات بیشتر جنبه اجتماعی یا ریشه‌های اقتصادی و فرهنگی دارند و خارج از اراده افراد است. هنگامی که تعداد افرادی که به گذشته و ناکامی‌های خود فکر می‌کنند که نتوانستنند بهره‌برداری درست از توانمندی‌های خود در زمان مناسب داشته باشند، در جامعه زیاد می‌شود، وضعیتی را تحت عنوان افسردگی اجتماعی به وجود می‌آید. افسردگی اجتماعی در شرایط گوناگونی اتفاق می‌افتد. ممکن است حتی در یک کشور توسعه‌یافته نیز شاهد افسردگی اجتماعی باشیم. آمار افسردگی اجتماعی در کشور اسکاندیناوی بسیار بالا است در حالی که توقع داریم در این کشور‌ها چنین وضعیتی نباشد؛ زیرا مردم از رفاه خوبی برخوردارند و امکانات بسیاری را در اختیار دارند. عواملی نظیر کوتاه بودن طول روز، سرمای زیاد یا شرایط جغرافیایی را در شکل‌گیری این نوع از افسردگی موثر می‌دانند؛ بنابراین محیط جغرافیایی، آب و هوا و شرایط خاصی که فرد در آن زندگی می‌کند را می‌توان از عوامل مهم افسردگی دانست.یکی از عوامل مهم و کلیدی که پژوهش‌های جامعه شناختی در طی سال‌های اخیر نشان داده این است که فقر می‌تواند به صورت متغیر مستقل بر متغیر‌های دیگر تاثیر بگذارد؛ به عبارتی عامل فقر می‌تواند متغیر‌ها و معضلات دیگر مثل طلاق، اعتیاد، بزهکاری و مجموعه‌ای از آسیب‌های اجتماعی دیگر را تشدید کند و زمینه را برای پیدایش و بروز چنین مسائلی فراهم سازد.مردم درباره شرایط زندگی خود قضاوت می‌کنند و از این قضاوت‌ها نتایجی می‌گیرند و اگر احساس کنند مسیر و راه برای آن‌ها روشن نیست و نمی‌توانند آن حداقل‌های موجود را به دست بیاورند یا اگر احساس کنند به ایده‌آل‌های موردنظر نمی‌تواند برسند، در این شرایط شاهد بروز و ظهور افسردگی در جامعه هستیم.جامعه مدرن تنش‌ها و استرس‌های زیادی را به افراد وارد کرده و افراد در انطباق خود با شرایط جدید دچار مشکلات جدی می‌شوند، زیرا سبک توقعات بالاتر و انتظارات بیشتری دارند و حتی افرادی که این انتظارات را ندارند، باز هم شرایط یک زندگی معمول را نمی‌توانند برای خود فراهم کنند؛ به عنوان مثال افراد در تهیه یک مسکن و خودروی معمولی بدون هیچ ویژگی و تشریفات خاص ناکامی را در خود احساس می‌کنند.در گذشته افراد تقریبا زندگی یکسانی داشتند و بیشتر افراد بسیار زندگی مشابهی داشتند همان طور که همچنان در زندگی روستایی شاهد این مشابهت‌ها هستیم از نظر مسکن، درآمد، تفکر و کنش‌ها و رفتار‌ها تقریبا در محیط روستایی شرایط مردم با یکدیگر یکسان است. اما زمانی که صحبت از کلان شهر‌ها می‌شود این تفاوت‌ها بسیار زیاد می‌شوند. برخی از تحقیقات جامعه شناختی نشان می‌دهد کلان شهر‌هایی مثل تهران، مشهد، اصفهان، تبریز و شیراز را نمی‌توان یک شهر حساب کرد، بلکه بایستی این‌ها به صورت شهر‌های جدا از هم نگریست که در یک محیط جغرافیایی به یکدیگر متصل شده‌اند، قسمتی از شهر وضعیت کاملا مرفه نشین دارد، قسمت دیگر شهر وضعیت بسیار بدی دارد که می‌توان آن را با شهر‌های محروم کشور مقایسه کرد و بخش دیگری از شهر شرایط میانه‌ای دارد؛ که در شرایط و وضعیت اقتصادی فعلی، طبقه متوسط را به شدت دچار آسیب می‌کند و آن‌ها را بیشتر به سمت طبقات پایین و محروم‌تر سوق می‌دهد.
در واقع افسردگی اجتماعی به این معنی است که افراد موجود در یک جامعه احساس می‌کنند در رسیدن به اهداف، خواسته‌ها، تمایلات و داشته‌هایشان به ناامیدی کامل رسیده‌اند. همانطور که در فرد این حالت وجود دارد در جامعه نیز این حالت ایجاد می‌شود، دورکیم معتقد است همانطور که یک فرد دارای وجدان فردی است در جامعه نیز وجدان جمعی بایستی وجود داشته باشد. در جامعه‌ای که افسردگی اجتماعی رواج دارد وجدان جمعی وجود نخواهد داشت و در این شرایط افراد التزامی نسبت به قوانین نخواهند داشت در نتیجه شاهد ناامنی و آنومی و فعالیت‌های غیرقانونی و... خواهیم بود.عوامل بسیارزیادی در فضای متراکم شهری می‌تواند تنش‌های بسیاری را برای فرد ایجاد کند؛ از دیر رسیدن به مترو تا نگرانی بیمار شدن یا هزینه بالای زندگی و مشکلاتی که در محیط کاری اتفاق می‌افتد و تنش‌هایی که در رفت و آمد از محیط کار به منزل و برعکس وجود دارد و همینظور توقعات منطقی و درستی که در خانواده وجود دارد، ولی امکان برآورده شدن آن نیست. مجموع این موارد افراد را دچار نوعی افسردگی اجتماعی می‌کند.
جامعه‌ای که مبتلا به افسردگی اجتماعی شود، اعضاء جامعه در بسیاری از مواقع انزوا و گوشه‌گیری را بیشتر از حضور فعال در جامعه ترجیح می‌دهند و سعی می‌کنند ارتباطات اجتماعی کمتری در جامعه برقرار کنند و بیشتر در حال و هوا و شرایط و وضعیت خود باقی بمانند و انگیزه زیادی برای تغییر شرایط زندگی ندارند و دچار یک نوع ناامیدی جمعی می‌شوند و احساس ناتوانی از تغییر شرایط را دارند و اینکه بایستی با همین شرایط زندگی کنند و شرایط سازگاری برای آن‌ها وجود ندارد و هرچه تلاش می‌کنند خود را با شرایط سخت همسو کنند باز ناتوانند و این انطباق به وجود نمی‌آید، در این شرایط افسردگی اجتماعی بروز و ظهور می‌کند و در اشکال مختلف خود را نشان می‌دهد.
ازبعد اقتصادی بایستی معیشت مردم و شرایط حداقلی آن‌ها تامین شود، از بعد فرهنگی در افراد روحیه شادی و نشاط را نگه دارند و شرایط را به گونه‌ای نشان ندهند که افراد گمان کنند در بن بست کامل قرارگرفته‌اند. یک مثال ساده در این زمینه این است که بسیاری از افرادی که تحصیلات بالایی دارند و دوره‌‎های تحصیلی زیادی گذرانده‌اند و بعد از اتمام تحصیلات بازار کار درستی برای آن‌ها وجود ندارد و گمان می‌کنند نتیجه تلاش آن‌ها بی‌حاصل مانده و در رشته و زمینه‌ای که تخصص دارند بازار کار درستی وجود ندارد در این حالت افسردگی اجتماعی بسیار گسترده می‌شود. در اینجا برنامه‌ریزان جامعه را باید مقصر دانست، زیرا رشته‌هایی را بایستی ایجاد کنند که بعدا بتوانند بازار کار خوبی برای آن را نیز به وجود آورند. در بسیاری از کشور‌های دنیا به جای اینکه افراد بروند سراغ محفوظات و درس‌های تئوری که به آن‌ها در آینده چندان کمکی نمی‌کند، تلاش می‌شود مهارت‌آموزی را یاد بدهند تا از این طریق بتوانند در شرایط جدید فعالیت مناسبی را برای خود مهیا سازند و احساس پوچی نکنند، زیرا یکی از دلایلی که می‌تواند افسردگی اجتماعی را ایجاد یا تشدید کند احساس پوچی در افراد است، اینکه افراد احساس کنند نه برای خود مفید هستند و برای زندگی خود میتوانند کاری کنند و نه برای جامعه.انزوا و تنها بودن افراد که آنتونی گیدنز به آن پرداخته به طوری که انسان‌ها را در دنیای مدرن به عنوان انسان‌هایی می‌شناسند که در کنار هم، اما تنها هستند و هرکس سرنوشت خود را دارد و به قول نوربرت الیاس «آدم‌ها در عصر جدید نه فقط در زندگی بلکه حتی در زمان مرگ هم تنها هستند، زیرا اکثریت افراد زمانی که به مراحل حاد بیماری می‌رسند از منزل به بیمارستان منتقل شده و در تنهایی در بیمارستان از دنیا می‌روند»؛ بنابراین دنیای مدرن تحولات بزرگی را در زندگی انسان‌ها ایجاد کرده است. یکی از پیامد‌های افسردگی اجتماعی انزوا است، اینکه افراد تنها بودن را بیشتر ترجیح می‌دهند و این تنهایی خود را به اشکال دیگری مانند شنیدن موسیقی یا استفاده از اینترنت و.. پر می‌کنند و دامنه ارتباطی آن‌ها با محیط خانواده، دوستان، همسالان، همکاران و حتی با کل شهروندان به شدت محدود می‌شود به طوری که دیگر آن‌ها را نمی‌توان دید یا از آن‌ها باخبر شد.
نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهند میزان افسردگی در خانم‌ها بیشتر است. همینطور بسیاری از پژوهش‌ها در گذشته نشان می‌داد پس از ازدواج میزان افسردگی درمردان کم می‌شود و در خانم‌ها افزایش می‌یابد، اما درشرایط فعلی که شرایط ازدواج کمتر شده و افراد کمتری ازدواج می‌کنند نرخ ازدواج پایین آمده است. این نتایج در شرایط حاضر قابل تعمیم نیست و بایستی با پژوهش‌های جدیدتری تقویت شود. پژوهش‌ها در افسردگی اجتماعی بیشتر تمرکز برمردان دارد؛ زیرا در غالب جوامع مردان نان‌آور خانواده محسوب می‌شوند و اگر مردی احساس کند درتامین نیاز‌های مادی و خانواده دچار مشکل است، احساس توانمندی خود را ازدست می‌دهد و خود را انسانی ناتوان می‌داند که نمی‌تواند وظایف خود را به صورت کامل انجام دهد. در مردان برآورده ساختن نیاز‌های فردی مهم نیست، برای آن‌ها اینکه بتوانند یک جمعی مثل فرزند و همسر را در شرایط مطلوبی قرار بدهند، اهمیت دارد و ناتوانی درآن به شدت دادن افسردگی اجتماعی کمک می‌کند.علت دیگر افسردگی اجتماعی که در جامعه ما خیلی مطرح است مسئله بیکاری است، حتی افرادی که دارای درآمد هستند، ولی بیکارند نیز این افسردگی اجتماعی را احساس می‌کنند و اگر بیکاری توام با فقر باشد، شدت این موضوع بیشتر می‌شود و اگر متغیری مانند سن را نیز اضافه کنیم یعنی فقر به‌علاوه بیکاری و ناتوانی ناشی از سنین بالا باشد، مسلما میزان افسردگی اجتماعی شدت بیشتری می‌یابد و افراد گمان می‌کنند که عنصر اضافی هستند و بایستی در گوشه‌ای بشینند ونظاره‌گر گذرعمر خود باشند و این حس احساس بسیار نگران کننده‌ای است. البته هنوز بخشی از جامعه مُسن تلاش می‌کنند از این فضا دور بمانند؛ مثلا بازنشستگان و افراد مسن در پارک‌ها ورزش می‌کنند یا برنامه‌های کوهنوردی و تور‌های داخلی فعالیت می‌کنند، اما بخش دیگر جامعه، چون امکان پرداخت چنین هزینه‌هایی برای آن‌ها مقدورنیست آسیب بسیاری می‌بینند.برای کاهش اثرات افسردگی اجتماعی رسانه‌ها می‌توانند نقش موثری ایفا کنند. آموزش‌هایی که از طریق رسانه‌ها انجام می‌شود و درخیلی از کشور‌ها رایج است و به افراد در شرایط مختلف نشان می‌دهند که چطور می‌توانند با اتخاذ و یادگیری مهارت‌های خاص سعی کنند از غلبه این نوع افسردگی در خود جلوگیری کنند و اگر اکثریت اعضاء جامعه چنین مهارت‌هایی پیدا کنند قاعدتا میزان افسردگی اجتماعی در جامه کاهش چشمگیری پیدا خواهد کرد و شرایط مناسب‌تری ایجاد می‌شود.
بنابراین نباید ناامید بود که افسردگی عمومی در جامعه رو به رشد است؛ زیرا این به صورت طبیعی ممکن است اتفاق بیفتد، اما اگر تصمیم‌گیران و برنامه‌ریزان جامعه که در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی فعالیت می‌کنند ریشه‌های این مسئله را به خوبی بشناسند و بتوانند راهکار‌های عملی ارئه بدهند درنهایت می‌توان شاهد بهبودی نسبی در این زمینه بود.فراموش نکنیم افرادی که در دهه‌های قبل زندگی می‌کردند، بسیاری از امکانات رفاهی اکنون را نداشتند و از شرایط زندگی مدرن امروز بهره نمی‌بردند، ولی افراد شادی بودند و همراه یکدیگر در غم‌ها و شادی‌ها بودند. دنیای مدرن در فرد نیاز‌هایی ایجاد می‌کند که ما آن‌ها را نیاز‌های کاذب نمی‌بینیم و نیاز‌های ضروری می‌دانیم. امروزه داشتن یک گوشی تلفن همراه، ماشین لباسشویی و ظرف‌شویی، مبل، تلویزیون و... در منزل جزو تجملات زندگی نیست. ممکن است در دوره‌ای این تصورات بوده، اما الان این موارد جزو ضروریات زندگی است و باید توجه کنیم زمانی که دنیا و سبک زندگی آدم‌ها تغییر می‌کند خیلی از وسایل ماهیت تجملاتی خود را از دست می‌دهند و تبدیل به وسایل ضروری زندگی می‌شوند و اگر افراد نتوانند در تامین این وسایل موفق باشند قطعا مشکلاتی برای آن‌ها ایجاد می‌شود.
افسردگی اجتماعی در جوامع مختلف با یکدیگر فرق می‌کند، اما در یک نقطه که مانوئل کاستلز، جامعه‌شناس به آن اشاره می‌کند، مشترکیم. «در جامعه شبکه‌ای یا نتورک سوسایتی ماهیت روابط دچار تغییر می‌شود و افراد به علت استفاده از اینترنت و ارتباطات شبکه‌ای، به نوع دیگری در دنیای امروز و به جای دید و بازدید و کنار هم بودن و گفتگو کردن ممکن است این ارتباطات را از طریق شبکه مجازی و یا مدل‌های مشابه تجربه کنند و این واقعیتی است که در دنیای امروز با آن رو به رو هستیم»، اما زمانی که در سطح جهانی می‌نگریم تفاوت زیادی بین جوامع می‌بینیم. گاهی اوقات کشوری که سطح سرانه اقتصادی بالایی ندارد و مردمش از وضعیت زندگی معمولی برخوردارند در عین حال بسیار شاد و با نشاط هستند. شاید محیط اطراف و نوع زندگی که انتخاب کردند یا همگونی که با طبیعت دارند باعث شده اصلا چنین افسردگی اجتماعی در آن‌ها روی ندهد؛ به دیگر بیان، در بعضی از کلان شهر‌ها با وجود اینکه جمعیت زیادی زندگی دارند بخاطر آموزه‌های دینی یا باور‌ها و عقایدی که دارند، نرخ افسردگی اجتماعی در آنجا پائین است؛ به طورمثال جامعه هند با وجود اینکه بخش زیادی از مردم در زاغه‌ها زندگی می‌کنند، اما دچار افسردگی نیستند بلکه نوعی از شادی را در آن‌ها می‌توان دید و این بخاطر آموزه‌هایی است که آئین هندو برای این افراد ایجاد کرده که می‌گوید هرچقدر فردی در این دنیا غمگین‌تر و ناراحت‌تر باشد و زندگی سخت‌تر و دشوارتری را تجربه کند در زندگی پس از مرگ نقطه مقابل را دارد یعنی شرایط بسیار خوب و عالی.
این آموزه‌ها که شامل برخی باور‌های دینی و سنتی است از طریق انتقال نسلی به فرزندان منتقل می‌شود و این باعث می‌شود نتوان یک قاعده کلی برای افسردگی اجتماعی در تمام جوامع درنظر گرفت. باوجود اینکه در کلان شهر‌ها این نوع افسردگی اجتماعی وجود دارد، اما میزان آن یکسان نیست و ترکیبی ازعوامل مختلف از باور‌های فرد تا شرایط محیطی و اقتصادی و اجتماعی تا تربیت خانوادگی و میزان آگاهی و مهارت فرد در مواجهه با سختی‌ها و مشکلات می‌تواند به ما نشان دهد که آیا جامعه در معرض افسردگی اجتماعی قرار دارد یا خیر.

کلیدواژه‌ها: دیدگاه


نظر شما :