نشانهای از روح جمعی جامعه/ تابآوری فرهنگی و ضرورت تکثیر جمعی مناسک ملی
گیتی خزاعی (جامعهشناس)
یک ملت با پیوندهای فرهنگی تاریخیاش هویت مییابد که به واسطه «مناسک فرهنگی جمعی» استمرار پیدا میکند. «مناسک فرهنگی جمعی» تجلیگاه تاریخ، هویت و فرهنگ یک ملت هستند که فراتر از مرزهای سرزمینی و در جایگاهی والاتر از آن، هویت فرهنگی یک ملت را بر میسازند و به آن استمرار میبخشند و توان و ظرفیت فرهنگی و جمعی یک ملت را تولید میکنند.
1 مفهوم ملت تنها با مرزهای سرزمینی برساخته نمیشوند، بلکه این عناصر مشترک هویتی هستند که در قالب مناسک یک ملت را فراتر از مرزهای سرزمینی ذیل یک هویت یکپارچه و واحد گرد میآورند. آداب و رسوم فرهنگی و مناسک فرهنگی وقتی به شکل یکپارچه برگزار میشوند، تنها یک فعل یا رفتار فرهنگی یا سنتی نیستند، بلکه روح جمعی جامعهاند که با استمرار رفتارهای فرهنگی جمعی، به هویت فرهنگی-تاریخی یک ملت مشروعیت میبخشند. این هویت فرهنگی و تاریخی یک ملت است که قوامدهنده و برسازنده «تابآوری فرهنگی» جامعه است و دوام و استمرار فرهنگی جامعه به واسطه آن ممکن است. مناسک، علاوه بر وحدتبخشی، هویتساز هم هستند. پیوند امروز را با دیروز حفظ میکنند و همه باورمندان خود را به یک روح جمعی نامیرا در گذشته پیوند میزنند و با جلوگیری از گسست فرهنگی، تاریخی و اجتماعی جامعه، مدام در حال بازآفرینی هویت جمعی فرهنگی جامعهاند. «تابآوری فرهنگی» یک ملت یا قوم، به واسطه پیوندهای فرهنگی آنها با گذشته برساخته میشود و سامان مییابد. ایرانی بودن و ایرانیت نه به واسطه مرزهای سرزمینی، بلکه به واسطه عناصر هویتی و در یک پیوستار تاریخی فرهنگی معنیدار میشود.
2 اگر پیوند تاریخی و هویتی یک ملت با مناسک جمعی و سنتهای هویتبخش جمعی گسسته شود، این گسست را تنها نمیتوان فراموشی یک رسم و سنت، یا نادیدهگرفتن یک منسک فرهنگی تلقی کرد. گسست فرهنگی و تبدیل مناسک جمعی هویتی به جزیرههای از هم گسسته و نامرتبطی که رفتارهای جزیرهوار فرهنگی را بر میسازند، علامت گسست فرهنگی مردم از علقههای فرهنگی و تاریخی یک جامعه و از هم پاشیدن پیوند تاریخی-فرهنگی آن ملت است که با گسست از ریشههای تاریخی، معنیدار و مشروع میشود. رفتارهای از هم گسسته فرهنگی که به شکل جزیرههای فرهنگی در ساختار فردی و مبتنی بر روابط فردی ایجاد میشوند قادر به برساخت هویت یکپارچه ملی و فرهنگی حول عناصر فرهنگی نیستند و «استمرار فرهنگی» را که تابآوری فرهنگی را میسر میکند، ناممکن میسازند. این چنین جامعهای مدام هراسناک از هم گسستن هویت واحد فرهنگی جامعه و مدام هراسناک نفوذ عناصر بیگانه و تغییر شکل فرهنگ و هویت ملی است. رفتارهای از هم گسسته فرهنگی قادر به سامان دادن یک هویت یکپارچه حول عناصر فرهنگی نیستند.
3 انقلابها همراه با نوسازی ساختارهای سیاسی و نهادها و انگارههای اجتماعی، برای نوسازی، تازهسازی و بازآفرینی ارزشهای جدید و خلق هویتهای فرهنگی تازه نیز میکوشند.
کارگزاران انقلاب، ملت انقلابی و سیاستگذاران فرهنگی انقلابها، به امید نو شدن و برساخت هویت فرهنگی جدید جامعه، عناصر فرهنگی پیشین را حذف میکنند، آنها را بیمعنی جلوه میدهند و به این اتکا که آنها یادآور هویتهای دورانداختنی گذشتهاند، آنها را از ساحت حیات اجتماعی حذف میکنند تا برساختههای نوین فرهنگی خود را جایگزین سازند.
همراهی انقلابها با ایدئولوژی نیز حذف عناصر همگن فرهنگی و عناصر همگن هویتی پیشین، را مشروعیت اخلاقی میدهد و آن را به یک ضرورت راهبردی تبدیل میکند. ایدئولوژیها با حذف مناسک فرهنگی و حذف عناصر فرهنگی - تاریخی، میکوشند تا هویت فرهنگی جدیدی را حول ساختار ایدئولوژیک مورد پذیرش و مشروع خود برسازند. با تقلیل فرهنگ به یک عنصر سیاستگذاری، عموماً از پیامدهای ضدهویتی این حذف فرهنگی غافل میمانند و فراموش میکنند که ارزشهای تازه و مناسک فرهنگی نو که در پی حذف عناصر هویتی و مناسک فرهنگی - تاریخی متولد شدهاند، شاید بتوانند هویتی ایدئولوژیک و نو را خلق کنند و حول ارزشهای نوین، یک هویت جدید بیافرینند، اما قادر به ایجاد هویت یکپارچه تاریخی، که استمرار فرهنگی را ممکن میسازد نیستند و نمیتوانند پیوند این عناصر خودساخته ایدئولوژیک را با گذشته و هویت تاریخی محفوظ نگه دارند.
4 گسست فرهنگی و حذف مناسک جمعی با فروکاست تابآوری فرهنگی، جامعه را با «دلواپسی فرهنگی» همراه میکند و آن را در دلواپسی مستمر فروپاشی فرهنگی، نفوذ فرهنگی، استحاله فرهنگی و هجوم فرهنگی عناصر بیگانه فرهنگی قرار میدهد و مدام نگران ناتوانی فرهنگی جامعه در حفظ هویت فرهنگی است.
نظر شما :