نهاد علم جایگاه خود را در اداره جامعه پیدا کند

مجید سلیمانی (عضو هیات علمی دانشگاه تهران)
۲۴ خرداد ۱۴۰۰ | ۱۵:۴۹ کد : ۳۲۰۰۱ دیدگاه
نهاد علم جایگاه خود را در اداره جامعه پیدا کند

هم اکنون گویی یک عده‌ای در حال انجام کاری برای خودشان هستند و یک سری آموزش‌ها را ارائه می‌دهند که نسبتی با بازار کار و جامعه به عنوان کانون تمرکز علوم انسانی و صنعت به عنوان محل نیاز علوم فنی و مهندسی و پزشکی ندارند. در واقع نسبت این حوزه‌ها با یکدیگر عملاً مشخص نیست و هر کس برای خودش کار می‌کند.به نظر بنده اولین چیزی که باید برای فردی که سکاندار نظام آموزش عالی در ایران خواهد شد اهمیت دارد این است که سیاست‌هایی را پیش بگیرد که نهاد علم، جایگاه خود را در اداره جامعه پیدا کند و این اتفاق نمی‌افتد؛ مگر اینکه اصلاحات اساسی در نظام پژوهش و آموزش کشور رخ بدهد.ما با چند بحران اساسی در نظام آموزش عالی روبرو هستیم؛ یکی اینکه هر مقطع تحصیلی شامل کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری از پیش یک تعریفی در این نظام داشته است؛ مثلاً تکلیف دوره کارشناسی تربیت نیروی کار، دوره ارشد تربیت نیروی پژوهشگر و دوره دکتری تربیت نیروی آموزش بوده است.در حال حاضر این تعاریف عملاً بهم ریخته است. نمود عینی آن اینکه برای فارغ التحصیل کارشناسی شغل وجود ندارد لذا کارآمدسازی دوره کارشناسی برای مسئولین دولت بعد باید از اهمیت بالایی برخوردار باشد. بسیاری از رشته‌ها در سال‌های اخیر معنی خود را از دست داده‌اند یعنی رشد تکنولوژی، تحولات فرهنگی و اجتماعی باعث شده تا یک سری از رشته‌ها هم در حوزه فنی مهندسی و هم علوم انسانی خصوصاً در مقطع لیسانس، کارآمدی خود را از دست داده‌اند. بنابراین به یک بازنگری گسترده هم در نوع آموزش، هم رشته‌ها و هم محتوای آموزش در دوره کارشناسی نیاز داریم.در این مسیر نوع آموزش خیلی مهم است. آموزش ما تا الان حتی اگر موضوعش هم نزدیک به نیازهای جامعه و بازار کار و صنعت بوده، اما نوعش به نحوی بوده که نتوانسته کارآمد باشد. در واقع با نیازهای موجود فاصله داشته؛ به عبارتی یا از بازار کار جلو بوده و یا عقب تر! به این معنی که محتوای آموزشی یا قدیمی و یا بیش از حد جلوتر از بازار کار و صنعت ما که هنوز بسترهای لازم آن ایجاد نشده، بوده است.
نظام پذیرش دانشجوی کارشناسی یکی دیگر از بحران‌های کنونی آموزش عالی به شمار می رود. در حال حاضر تقریباً در تمامی نقاط ایران دانشگاه‌های دولتی، غیرانتفاعی، آزاد، فنی حرفه‌ای و پیام نور را داریم و پذیرش دانشجو در آنها به شکلی بوده که امروز در برخی رشته‌ها با تورم فارغ‌التحصیل روبرو شده‌ایم و این در حالیست که در بازار کار، شغلی برای این افراد وجود ندارد. در عین حال مشاهد می‌کنیم که در پذیرش‌ها اصولاً به رشته‌های جدید و همگام با تحولات فناوری و فرهنگی اجتماعی نوین، توجه نشده است.به علت سهل‌الوصول بودن آموزش علوم انسانی در ایران، بسیاری از واحدهای دانشگاهی در نقاط مختلف ایران، رشته‌های این حوزه را خصوصاً در مقاطع تحصیلات تکمیلی آموزش می‌دهند که تقریباً بی معنی است! بویژه دانشگاه آزاد که فعالیت گسترده‌ای را در این خصوص شروع کرده و عمده رشته‌های کاربردی را در مقطع کارشناسی تعطیل و تمرکز خود را معطوف به دوره‌های ارشد و دکترای برخی رشته‌ای علوم انسانی که برای جامعه امروز ما کاربردی ندارد، کرده است. لذا ضروری به نظر می‌رسد که باید یک آمایش جدید در خصوص پذیرش دانشجو و رشته‌های مختلف در سراسر ایران صورت بگیرد. در واقع باید نیازهای واقعی هر منطقه احصاء شده و بر اساس آن رشته‌هایی را پذیرش کنند که مرتبط با همین نیازهای منطقه باشد.
آموزش پزشکی از آنجا که در اختیار وزارت بهداشت و در تعارض منافع این وزارت خانه است، در سال‌های اخیر با پذیرش کم دانشجو آن‌هم به بهانه عدم کیفیت روبرو شده که همین امر سبب شده که سرانه پزشکان در ایران بسیار پایین و در حد کشورهایی مثل افغانستان باشد! این معضل در حالی گریبان حوزه بهداشت و سلامت کشور را گرفته که افراد بسیاری با معدل‌های بالا در کنکور تجربی شرکت می‌کنند اما به دلیل پذیرش کم، برخی بالاجبار رشته‌های حاشیه‌ای را انتخاب می‌کنند و برخی دیگر نیز کلاً ناامید و از ادامه تحصیل منصرف می‌شوند. بنابراین در مورد آموزش پزشکی نیازمند بازنگری جدی هستیم و آموزش پزشکی باید به نحوی باشد که تعارض منافع وزارت بهداشت از بین برود.نیاز کنونی آموزش عالی در این مقاطع این نیست که تعداد پذیرش را کم کنیم؛ چرا که این کار شاید باعث خروج علاقمندان به تحصیلات تکمیلی از کشور و متعاقب آن ارزبری بی مورد شود؛ در واقع خواسته و انتظار این است که افقی را پیش روی جامعه ترسیم کنیم که صرفاً تحصیلات تکمیلی را به عنوان راه خوشبختی معرفی نکند.در مقابل ایجاد این تصور که تحصیلات تکمیلی متضمن خوشبختی افراد است، می‌بینیم که بسیاری از فارغ‌التحصیلان بعد از اتمام دوره با ورود به جامعه می‌بینند که نه تنها اتفاق خاصی برایشان از لحاظ شغلی رخ نداده، بلکه عده‌ای نیز س

۱۵:۲۰

رخورده می‌شوند.کسی که سکاندار نظام آموزشی ایران خواهد شد، باید به نحوی عمل کند که این خواست تغییر کند. البته نشانه‌های نیاز به این تغییر کم کم در بازار کار نمایان شده است؛ بخش خصوصی ایران اساساً به مدرک تحصیلی افراد اهمیت چندانی نمی‌دهد و بیشتر به کارآمدی، تبحر، مهارت و کاربلدی افراد توجه دارد. در واقع مدرک گرایی در حال رنگ باختن در بازار کار (بخش خصوصی) است.
مسئله بعدی که بسیار مهم است، موضوع تقلبات علمی، سرقت‌های علمی و مدرک فروشی است. بنده با اطمینان عنوان می‌کنم که بسیاری از امور پایان نامه‌ها و حتی رساله‌های دکتری در بیشتر دانشگاه‌های ایران و بعضاً حتی دانشگاه‌های دولتی، کار خود دانشجو نیست.پایان نامه‌ها و رساله‌های زیادی تکراری و بی معنی هستند؛ چرا که برخی شرکت‌ها و موسسات این کارها را انجام می‌دهند. در واقع در کنار دانشگاه‌ها یک بازاری شکل گرفته که با دریافت مبالغی این کارها را انجام می‌دهند؛ نمونه‌اش همین موسسات پرشمار در حوالی میدان انقلاب و دانشگاه تهران که خدمات عجیب غریب پایان نامه و رساله ارائه می‌دهند.یکی از اقدامات موثر و کارآمد برای ارتقای آموزش عالی که دولت و وزیر آتی می‌تواند بر آن تمرکز کند، مبارزه جدی هم با موسساتی که این اقدامات غیرقانونی را انجام می‌دهند و هم با دانشجویانی که اینگونه عمل می‌کنند، خواهد بود.از سویی باید ترتیبی اتخاذ شد که ورود به دانشگاه آسان و در مقابل فارغ‌التحصیل شدن و دریافت مدرک سخت شود. باید قوانینی وضع بشود تا هرکس که تصور می‌کند می‌تواند ادامه تحصیل بدهد، وارد دانشگاه بشود و در این میان آنها که در دوران تحصیل مشقت درس خواندن را کشیده‌اند، شیرینی فارغ‌التحصیلی و دریافت مدرک را هم بچشند.این اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه وزارت علوم با همکاری وزارت ارشاد و وزرات بهداشت، یک کنسرسیوم را برای محتوای ملی تشکیل دهند تا متون تمامی کتاب‌ها، مقالات و پایان نامه‌ها در آنجا ذخیره شود. سپس از این طریق تقلبات علمی و منشاء آن را مشخص و به شدت با متخلفین؛ چه استاد و عضو هیات علمی و چه دانشجو، برخورد صورت بگیرد و حتی در صورت لزوم، مدرک باطل کنند. تردیدی نیست که اگر در این زمینه اهمال کنیم، تبعات اجتماعی این کوتاهی سالیان سال دامن گیر همه ما در جامعه خواهد بود.در حال حاضر پذیرش هیات علمی منطق اصولی و مشخصی ندارد. پذیرفته شدگان چندسال بعد از استخدام، فراغتی پیدا می‌کنند و عملاً کاری انجام نمی‌دهند. در واقع نوآوری نخواهند داشت و صرفاً با مقالات دانشجویان خود، ارتقاء می‌گیرند؛ عملی مذموم که اصولاً به علت نبود نظارت کافی رخ می‌دهد. باید در این خصوص یک بازنگری اساسی در آیین نامه‌های جذب و ارتقای اعضای هیات علمی صورت بگیرد به نظر بنده اعضای هیات علمی باید یک برنامه علمی مشخص ۵ یا ۱۰ ساله داشته باشند و آن را قبل از پذیرش به دانشگاه اعلام کنند تا مورد قضاوت و ارزیابی گروه‌های علمی مختلف قرار بگیرد.
الان انواع و اقسام موضوعات در رزومه بسیاری از اعضای هیات علمی دیده می‌شود؛ سوال این است که یک نفر مگر در چند حوزه می‌تواند تخصص داشته باشد؟! این به این علت است که برخی هیات علمی‌ها از توان دانشجویان استفاده می‌کنند و در واقع نوعی «استثمار آموزش» رخ داده است. لذا باید یک تغییر اساسی و بنیادین در این وضعیت ایجاد شود.
ما راهی جز تخصص گرایی نداریم، هر عضو هیات علمی نهایتاً باید متخصص یک یا ۲ حوزه باشد و برنامه‌های علمی‌اش نیز به صورت مشخص و شفاف در اختیار عموم باشد. این کار عملاً از پراکنده کاری هیات علمی‌ها که با اقدامات و کار دانشجویان رخ داده و نه با تلاش و زحمت خود استاد، جلوگیری خواهد کرد.


نظر شما :