تابآوری اجتماعی در شرایط آنومیک تقریباً از هم پاشیده است
آیدین ابراهیمی، (عضو انجمن جامعهشناسی ایران و دبیر جامعهشناسی هنر گروه جامعهشناسی کشورهای اسلامی)
تابآوری اجتماعی مؤلفههای گوناگونی دارد، یعنی با سرمایه اجتماعی، اقتصاد، وضعیت فرهنگی و آموزش و بیشتر از همه به نهاد خانواده مرتبط است. اینکه چگونه در شرایط کنونی خشونت را مدیریت کنیم و یا اینکه برای ارتباط بدون خشم و مدیریت خشونت چه برنامهای داشته باشیم؟ موضوع مهمی است که باید به صورت جزئی بدان پرداخته شود.
تابآوری اجتماعی در شرایط آنومیک یعنی شرایطی که هنجارهای جامعه خیلی وضعیت باثباتی ندارند و نهاد خانواده نیز به خاطر وضعیت اقتصادی و اجتماعی تقریباً از هم پاشیده و یا بهتر بگوییم بسیار تضعیف شده است، میل به کاهش دارد، یعنی در این شرایط فرد با یک جامعه چند قطبی مواجه بوده و ارزشهای چندگانهای از طریق رسانه، شبکههای اجتماعی و یا نهاد خانواده در او درونی میشود.
ما هیچگاه نمیتوانیم به صورت دستوری، خواهشی و یا تمنایی کاری کنیم که تابآوری در جامعه افزایش یابد. اگر ما میگوییم که باید فلان کار بشود یا نشود تا این شرایط ایجاد شود، این مسئله باید منتهی به این باشد که مسئله زمان، جامعه و وضعیت اجتماعی را به صورت خیلی واقعگرایانه برای خود پیشفرض بگیریم. در این مورد برای کنترل خشم، نیاز به جامعه آرام داریم؛ چراکه جامعه آرام، فرد آرام و جامعه بدون خشم نیز فرد بدون خشم تولید میکند. البته مقداری از خشونت و خشم در همه جوامع وجود دارد و طبیعی است، اما سعی در این است که ما جامعه را به سمت نظم، آرامش و کنترل خشم پیش ببریم.
یکی از نکاتی که میتوان مطرح کرد، این است که اجازه دهیم تا جامعه خشونت خود را به روشهای مختلفی همچون هنر و ورزش تخلیه کند. در این شرایط این سؤال مطرح میشود که آیا امکانات این مسئله در جامعه مهیا است و آیا ساختار موجود اجازه میدهد تا این خشونت و خشم که بخشی از آن به نیروی جوانی و بخشی دیگر از آن به ناکامیها، فقر و ... مرتبط است، به خوبی تخلیه شود؟ آیا ساختار موجود در تمامی مؤلفههای خود ساز و کاری برای این مسائل دارد؟ در پاسخ باید گفت که هر زمانی که این مسائل برطرف شد، خشم و خشونت نیز به صورت خود به خود کاهش پیدا میکند.
نمیتوانیم توقع داشته باشیم که در یک بستر بیمار که در آن افراد، نهادها و سازمانها هیچکدام کارکردهای خود را ندارند، صرفاً با توصیه اخلاقی قضیه را کنترل کنیم. به نظر میرسد که توصیه اخلاقی یک نوع فرار، دروغ و فریب است؛ چراکه جامعه نیاز به توصیه ندارد. جامعه نیاز به عمل و انجام یک سری امور دارد. جامعه باید انسجام فکری، فرهنگی و ارزشی داشته باشد تا فرد در آن احساس امنیت و آرامش کند. جامعه باید بستر کنش نرمال و عادی را مهیا کند و اینجاست که هر فرد با اندک تلاشی میتواند بر خشم خود غلبه و کنترل داشته باشد.
زمانی که جامعه به سمتی برود که نهادها و مؤلفههای آن جامعه نتوانند فرد را آرام کنند، آن زمان است که باید همه قضایا را فردی ببنیم و انتظار داشته باشیم که فرد یک سوپرمن باشد! تا بتواند خشم خود را کنترل کند. در اینجا با فرد مواجه نیستیم، بلکه با کلیتی مواجه هستیم که معلول این کلیت، افراد خشمگین هستند.یکی از تحولاتی که در جامعه ایرانی ـ اسلامی رخ داد، این بود که خانواده پدرسالار اندک اندک در خانواده ایرانی رو به نابودی رفت. همچنین، به دلیل مسائل اجتماعی و پیچیدگی جوامع مدرن و فرآیند توسعه، خانوادهها دیگر به شکل عمودی از بالا به پایین چیده نشدهاند که یک پدر کار کند و فرماندار و رئیس این خانواده و نهاد بوده و بقیه افراد نیز پیرو آن باشند.امروز تقسیم کار در خانوادهها به نوعی است که همه افراد در اداره خانواده دخیل هستند. خانواده مدنیتر شده است و در این خانواده مدنی که به صورت افقی تقسیم کارها انجام میشود، دیگر رأس این هرم ارزشها را تعیین نمیکند، بلکه ارزشها باید در یک وضعیت دموکراتیک با گفتگو تعیین شوند که این مسئله نوعی تحول است که در نهاد خانواده رخ داده است.
یکی از تحولات دیگری که در نهاد خانواده رخ داده، کم شدن بُعد خانوار است، یعنی بُعد خانوار به لحاظ جمعیتی کوچک شده است. مسائل عاطفی، بینشی و اخلاقی خاص خودش را به وجود آورده است و افراد اکثراً تکفرزند هستند یا شاید در موقعیتهای اقتصادی بهتر دو فرزند هستند و این کم شدن بُعد خانوار باعث شده است تا تأمین نیازهای آن فرد را بیشتر در خارج از خانوار دنبال کنیم، به این معنا که نهادها و سازمانهای دیگر کارکردهای حفظ و انتقال میراث، دوستی و احساسی افراد خانواده را تأمین میکنند و رسانههای جدید بخشی از بُعد خانوار را اشغال کردند. باید به این موارد توجه کنیم، یعنی جایگزینهایی برای خانواده سنتی پیدا شده و این یک واقعیت است.
از طرف دیگر، شرایط سخت زیستی و تأمین نیازهای اولیه در جامعه ایران اجازه تشکیل نهاد حداقلی خانواده را از افراد گرفته است و تشویق به ازدواج در واقع به یک امر شرمآور و محال و غیر اخلاقی تبدیل شده است؛ چراکه در این شرایط طوری عمل میکنیم که افراد را به گرفتار شدن، سه شیفت کار کردن و افزایش اضطراب تشویق میکنیم؛ در صورتی که همه این موارد در خانواده سنتی محفوظ بود، یعنی ازدواج باعث ایجاد آرامش، منظم شدن، مسئولیتپذیری و ... میشد. به نوعی گویی یک نوع قوانین نانوشته در جامعه وجود دارد که مجردی و تجرد یک آزادی، رهایی و آرامش حداقلی دارد و ازدواج به خاطر عدم تطبیق فرهنگ سنتی خانوارهای ایرانی با جامعه مدرن تبدیل به یک بلای آسمانی شده است.
اگر واقعگرایانه بنگریم و نخواهیم خود را فریب دهیم، باید اینگونه بگوییم که در جامعه مدرن دارای ازدواج و طلاق آسان هستیم. این اتفاق به نوعی در روند توسعه ایجاد شده است؛ چراکه دولتها برنامهای نداشتند و حاکمیت نیز در درازمدت برنامهای برای خانوارها نداشت. صرفاً نمیتوانیم با تأکید بر ارزشها، خانواده را حفظ کنیم. خانواده نیاز به تأمین نیازهای اولیه دارد و تأمین نیازهای اولیه باید حتماً صورت گرفته و ساختارها نیز وظایفشان را انجام دهند.
بحث دیگر خود خانوارها هستند. امروزه توقعات فزایندهای که از یکدیگر در ازدواج وجود دارد، ازدواج را سخت کرده است. این توقعات چه در خانواده عروس و چه در خانواده داماد با وضعیت امروز، پیچیدگی جامعه امروز، مشاغل جدید و میزان حقوق تطبیق ندارد. این نشان میدهد که زمانی که در خود مقوله ازدواج مشکلی پیش آید، شکلگیری نهاد خانواده نیز با حجمی از اضطرابها، مسئولیتهای دوچندان، مسائل و آسیبهای مختلف مواجه است. اینجا نیز باید دقت کنیم که این نهاد خانواده است که تصمیم میگیرد تا با کم کردن بُعد خود، تقسیم کارها به شکل افقی و دموکراتیک شدن، به نوعی از بار مسئولیت، مشکلات و آسیبها کاهش دهد.
در مورد خطاهای ارتباطی در خانوادهها که جریان ایجاد محبت را مسدود میکند، یکی از موضوعات بسیار مهم، فهم زبان نسل جدید است که باعث ایجاد خطاهای ارتباطی میشود. موضوع دیگر، مقایسه بین خانوارهای گذشته در نسل قدیم و جدید است که در این زمینه ضرورت درنظر گرفتن وضعیت خانوادهها امری تأثیرگذار است، یعنی باید در رابطه با این موضوع، وضعیت اجتماعی جدید، بیکاری، افزایش اضطراب، عدم وجود سرمایه اجتماعی بالا و ... مد نظر قرار گیرد.
عدم درنظرگیری وضعیت اجتماعی جدید باعث میشود تا به نوعی با مقایسه غلط بین آن چیزی که در گذشته رخ داده و اوضاع روز جامعه (بین والدین و جوانان) یک نوع خطای ارتباطی ایجاد شود. خطای ارتباطی دیگری که رخ میدهد، بین خود والدین است که هنوز توقع اداره خانواده به شکل پدرسالارانه را از مرد دارند؛ در صورتی که مرد دیگر توانایی سابق را ندارد. از سوی دیگر مرد نیز از زن توقع دارد که هم بیرون از خانه کار کند و هم درون خانه را مانند خانواده سنتی قدیم مدیریت کند. این تقسیم کار، تقسیم کار دموکراتیک و عادلانهای نیست.
در جامعه جدید عدالت نیز باید بر مبنای وضعیت جدید تعریفی مجدد شود. تمامی این مسائل به نوع خود باعث ایجاد خطای ارتباطی شده و خطای ارتباطی زبانی، خطای ارتباطی شناختی، خطای ارتباطی نسلی و ... را به وجود میآورند که هر کدام از این خطاها در وضعیت اجتماعی امروز قابل فهم و بررسی است.در مورد اینکه خانواده از چه روشهایی برای بیان احساسات خود استفاده کند، ابتدا بهتر است که غرور و شرم در خانواده از بین برود، یعنی پرده شرم و حفظ حریم شرم در بیرون از خانواده و در برابر جامعه و افراد جامعه باشد، نه در درون خانواده، اما متأسفانه به خاطر فرهنگ غلط، این مسئله به درون خانواده انتقال پیدا کرده و نتوانستیم آن را به فرزندان خود آموزش دهیم.
یکی از روشهای مؤثر در بیان احساسات، بیان سریع عواطف با واژگان زیبا، استفاده از ادبیات خوب، هدیه خریدن، محبت کردن و ... است. البته یکی از مسائل مهم در حوزه اجتماعی، موضوع آموزش است، یعنی زمانی که آموزش افراد درست و صحیح بوده و فرد از کودکی بیان احساس را چه در محیط خانواده و چه در محیط مدرسه بیاموزد، چنانچه خود نیز در آینده تشکیل خانواده دهد، این موضوع را رعایت میکند.
غرور برای حفظ خانواده هیچ نقشی ندارد. غرور میتواند در برابر مهاجم و کسی که میخواهد حریم خانواده را بشکند، مدافع حریم خانواده باشد، اما در درون خانواده ما باید به نوعی با تواضع، صراحت و بیان آشکار واژگان مواجه باشیم و احساساتمان را به راحتی به اعضای خانواده منتقل کنیم.
نظر شما :