جامعه‌شناسی خودکشی زنان خانه‌دار

دکتر امیر محمدیان خراسانی (مدیرکل دفتر مشاوره و سلامت وزارت بهداشت)
۰۴ مهر ۱۴۰۰ | ۰۹:۲۳ کد : ۳۶۱۵۹ دیدگاه
جامعه‌شناسی خودکشی زنان خانه‌دار

زنان خانه‌دار بیش از گروه‌های دیگر در ایران دست به خودکشی می‌زنند. بالاترین میزان افدام به خودکشی در ایران در سنین ۲۵ تا ۳۴ سال اتفاق می‌افتد و بین ۶۳ تا ۶۴ درصد از موارد اقدام به خودکشی مربوط به خودکشی زنان است.۶۳ تا ۶۴ درصد موارد خودکشی منجر به مرگ توسط مردان انجام شده است. به عبارت دیگر زنان بیشتر از مردان دست به‌خودکشی زده‌اند، اما خودکشی مردان بیش از خودکشی زنان به مرگ انجامیده است.
مطابق با این آمار بیشترین اقدام به خودکشی فارغ از نتیجه‌ی آن، مربوط به زنان خانه دار می‌باشد. در این نوشتار نگاهی به دلایل جامعه شناختی این امر داریم و بررسی محدوده‌ی سنی و نرخ بالای خودکشی منجر به مرگِ مردان یادداشت‌هایی دیگر را می‌طلبد.
امیل دورکیم از بزرگان علم جامعه‌شناسی در پژوهشی گسترده که در کتاب "خودکشی" آن را مستند نمود، با شواهد محکم نشان داده است که این پدیده‌ی در ظاهر فردی به شدت اجتماعی ست. در اینجا وارد بحث‌های او نمی‌شوم فقط کتاب او را به عنوان نقطه‌ی مرجعی برای شروع و اتکا به این مفروضه که خودکشی پدیده‌ای ست اجتماعی معرفی می‌نمایم.
مطابق با آمار ارائه شده دو نکته‌ی مهم در این میان وجود دارد: بالاترین اقدام به خودکشی هم وابسته به جنسیت است و هم وابسته به شغل یا پایگاه اجتماعی که هر دو متغیر‌هایی اساسی در پژوهش‌های اجتماعی می‌باشند. یعنی زن بودن و خانه دار بودن به صورت توامان باعث شده است که حداقل بر اساس آمار موجود گرایش به اقدام به خودکشی بیشتر از سایر گروه‌ها باشد. اما چرا چنین است؟
دلایل احتمالی و تحلیلی در این مورد در زیر ارائه می‌گردد.
اولین نکته این است که، چون مردان خانه دار یا نداریم یا کم داریم و یا اصولا این عنوان به آن‌ها اطلاق نمی‌شود می‌توان گفت که خانه دار بودن که به عنوان یک استاندارد و هنجار زندگی حداقل در ایران امروز برای زنان همچنان پذیرفته و مقبول است و حتی گاهی تشویق هم می‌شود (علیرغم آن که کاری ست که مزد مستقیم به آن تعلق نمی‌گیرد و با فداکاری و ایثار بسیار همراه است، اما در باطن، جایگاه اجتماعی نازلی را نیز در خود مستتر دارد)، اصل ماجراست و زن بودن مقوله‌ای حاشیه‌ای ست، به این معنا که اگر هنجار‌های جامعه ما آن چیزی را که در مورد زنان خانه دار پذیرفته و تبلیغ می‌کند در مورد مردان هم می‌کرد و مقوله‌ی مردان خانه دار چیزی شناخته شده می‌بود میزان خود کشی مردانی که خانه دار بودند هم به همین میزان بالا بود.
دومین نکته، اما این است که بر اساس آمار رسمی و غیررسمی در بسیاری از نقاط در کل اقدام به خودکشی زنان بیشتر از مردان است، بنابراین می‌شود نتیجه گرفت که زن بودن عامل تشدید کننده‌ی اقدام به خودکشی ست و یا خانه دار بودن عامل تشدید کننده‌ی خودکشی در میان زنان است. به هر حال هر یک از این دو دیگری را تقویت می‌کند و حضور همزمان این دو ویژگی به عنوان جنسیت و موقعیت به این امر منجر شده است. بنابراین به زنان خانه دار می‌پردازم و نه تنها به زنان و یا خانه دار بودن. یعنی به صورت تحلیلی این دو ویژگی را در اینجا همزمان در نظر می‌گیرم.
برای این که تحلیلی جامعه شناختی از خودکشی زنان خانه دار ارائه شود بایستی از بررسی ویژگی‌های روان شناختی فراتر رفت و مثلا اگر از افسردگی بالای این گروه صحبت می‌شود دلایل اجتماعی آن باید مورد موشکافی قرار گیرد. زن خانه دار عموما واجد چند نقش است و هم فشار نقش را تحمل می‌کند و هم تضاد نقش را. اگر چه بسیاری افراد در زندگیشان چند نقش ایفا می‌کنند و تضاد و فشار نقش را توامان تجربه می‌کنند، پس بایستی به دنبال شدت این تضاد و فشار و یا نوع متفاوت آن در مورد زنان خانه دار بود.
خانه دار بودن در بسیاری از موارد مترادف با از دست دادن موقعیت‌های تحرک صعودی منجر به کسب منزلت اجتماعی، شغلی و تحصیلی می‌باشد که خود در ارتباطی تنگاتنگ با بسط و توسعه‌ی سرمایه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین قرار دارد. تحرک صعودی به نوبه‌ی خود احساس کامیابی و رضایت شخص از خود و توانایی برخورد با چالش‌ها را افزایش می‌دهد و سهمی به سزا در کسب اعتماد بنفس اجتماعی و احترام دارد.
همچنین گستره‌ی تنوع فعالیت‌ها و خلاقیت در انجام فعالیت‌های روزمره که خود درجه آزادی افراد را افزایش داده و رشد آن‌ها را تحریک می‌کند در مورد کار دشوار و یکنواخت و تکراری خانه داری علیرغم ارزش بالای اقتصادی و معنوی آن برای خانواده و نظام سیاسی و حتی با وجود این که برخی زنان داوطلبانه خود آن را به عنوان مسیر زندگی خویش بر می‌گزینند، صدق نمی‌کند. به عبارتی دیگر زن خانه دار غالبا درگیر فعالیت‌هایی خسته کننده، تکراری و انرژی بر است که خلاقیت کمی می‌طلبد.
علاوه بر آن، چون او در حین انجام این کار‌ها حمایت زیادی دریافت نمی‌کند و از همکاری دیگران کمتر بهره‌مند است و حتی حضور فیزیکی دیگران را در اطراف خود دریافت نمی‌کند احساس تنهایی بر او غالب می‌شود و این فکر که قدر کار‌های او هرگز در عمل دانسته نمی‌شود او را رها نمی‌سازد. در اینجا حس تنهایی و تنها بودن با هم همزمان رخ می‌دهد.
خانه داری کاری ست که پاداشش کم است، اما طفره رفتن از انجام آن به شکل استاندارد انواع سرزنش‌های پیدا و پنهان را به دنبال دارد. اکثر اوقات ما دیدن خانه‌ای مرتب و تمیز و آراسته و غذای پخته شده را یکی از موارد بدیهی زندگی می‌دانیم و اگر یکی از این موارد انجام نشده باشد انگشت اتهام خود را حداقل به صورت پنهان به سمت مادر یا زن خانه دار می‌بریم و متعجب می‌شویم. همچنین تاخیر در انجام کار‌های خانه داری غیر قابل جبران است و گاهی تمدید نمی‌شود، یعنی مثلا نمی‌توان ناهار را در موقع شام میل کرد.
گاهی اوقات زنان خانه دار زمان را از دست داده اند- ممکن است ماحصل انتخاب خود آن‌ها و یا تصمیمات خانواده‌ی آن‌ها و خارج از اراده آن‌ها باشد- و زمانی می‌خواهند جبران کنند که منابع، وقت، انرژی و امکانات لازم را ندارند و این امر آن‌ها را با حس ناکامی مضاعف مواجه می‌سازد که سعی می‌کنند آن را با فعالیت‌هایی مانند کتاب خوانی، آشپزی، دیدن برنامه‌های تلویزیونی و ... تا حدی فراموش کنند.
زن خانه دار معمولا مادر هم هست. حتی برخی از این زنان خانه دار شاغل هم هستند، یعنی در عین خانه دار بودن سرکار هم می‌روند. این فشار مضاعف ناشی از تضاد نقش، جسم و روان آن‌ها را فرسوده می‌سازد زیرا با انتظارات رو به فزاینده‌ی محیط خانوادگی و شغلی روبرو می‌شوند و در هیچ یک عملا پیشرفتی نمی‌کنند.
در تنهایی (حتی با وجود فرزندی در خانه)، زن خانه دار گذشته گرا می‌شود، یا دائما خود و موقعیتش را با دیگران مقایسه می‌کند و گروه مرجع او دائما تغییر می‌نماید. سلایقش ممکن است زودبزود عوض شود، زیرا " در جستجوی زمان از دست رفته" است و یا می‌ترسد که زمانش بیشتر از دست برود. اگر هم از کار‌های خانه داری و بچه داری دست بکشد علاوه بر سرزنش‌های پیدا و پنهان و مشکلات خانوادگی که ممکن است عیان شود همان حس مفید بودن را نیز که به عنوان پناهی و معنایی برای این فعالیت‌های خسته کننده برای خودش پذیرفته بود نیز از دست می‌رود و او بیشتر در خود فرو می‌رود و منزوی می‌شود حتی در جمع.
زن خانه دار تصویر زنی ست منتظر که شوهرش از سر کار برگردد یا فرزندش از مدرسه یا دانشگاه و هر یک خبر خوبی بیاورند مثل قبولی با رتبه‌ی خوب و یا ارتقای شغل و یا فرصتی برای سفر و این انتظار، کار هر روزه‌ی او و دلیل خوشحالی و غم اوست. به عبارتی دیگر او دیگران را منبع شادی خود می‌داند و حتی خلق کننده‌ی فرصت‌های لذت بخش. اما دیگران چنین دیدگاهی ندارند و تنها از فعالیت‌های او در صورتی که فراموش نکنند، مانند فعالیت‌های پشت صحنه‌ی ساختن یک فیلم تشکر و قدردانی می‌کنند.
گاهی حتی فعالیت‌های او را قابل جایگزین با فعالیت یک کارگر یا پرستار خانگی می‌دانند و این امر در پس ذهن این زن هر روز حضوری قدرتمند دارد. به عبارتی دیگر زن خانه دار دائما خود را از دریچه‌ی چشم دیگران می‌بیند و قضاوت می‌کند و ابزار‌های لازم و کافی برای بالا بردن خود در چشم دیگران را یا ندارد یا اندک است و باید به تجملات و مهمانی‌ها پناه ببرد.
زن خانه دار خیلی فکر می‌کند، منتها از نوع فکر و خیال و مدام به" کاش چی می‌شد" و "چی می‌شه اگر ... " می‌پردازد و انرژی روحی و عاطفی و معنوی خود را در این راه صرف می‌کند و گاه هدر می‌دهد.
موقعیت زن خانه دار محیطی بسته می‌آفریند که این حس را در او القا می‌کند که خودش آن را انتخاب کرده است و حق اعتراض ندارد و این حس، احساس گناه و تقصیر و وجدان درد را در وجود او بیدار کرده و او را رها نمی‌کند، بنابراین راه سکوت و یا پرحرفی در پی می‌گیرد تا فراموش کند و ناگهان ممکن است بار این فشار را تاب نیاورده و دست به خودکشی بزند، مخصوصا اگر در جستجوی رهایی از این موقعیت زن خانه دار راه گریزی نیابد.


نظر شما :