سیاست مبارزه با مواد مخدر «شکست خورده» است
سیامک زندرضوی (جامعهشناس)
ما از نظر مبارزه با مواد اعتیاد آور شکست خورده ایم. اینکه میگویم شکست علتاش این است که نهتنها تعداد معتادان رو به افزایش است بلکه به لحاظ سنی جمعیت آنان رو به کاهش است و همینطور به سمت زنانه شدن اعتیاد میرویم و در این روزها نسبت زنان و دختران جوانی که به اعتیاد گرایش پیدا میکنند دائماً رو به افزایش است.
این دوره ۴۰ ساله به سه بخش تقسیم میشود. دورهای که شیوه برخورد دولت کاملا انتظامیمحور بوده، یعنی متکی به نیروی نظامی و انتظامی بوده و با قاچاقچیان، باندها و همینطور خردهفروشان مواد مخدر برخورد شده و پیامد آن هم افزایش ورودیهای زندانها بوده است که با اصلاح برخی قوانین تعداد اعدامیها در چند سال اخیراً کاهش پیدا کرده. اما همچنان زندانها مملو از افرادی است که در ارتباط با موادمخدر در حبس قرار دارند و بخش عظیمی از جمعیت زندانها را تشکیل میدهند. دوره دوم، به موضوع اعتیاد نگاهی درمانمحور داشته اند. یعنی معتادان باید به سمت درمان هدایت شوند؛ و دیگران آموزش ببینند. در حالی که تجربه و مصرف سیگار در جامعه را داریم که علاوه بر آموزش در خصوص عوارض آن، از جمله در پشت هر پاکت سیگار که خطرهای ناشی از مصرف آن گوشزد میشود نقش چندانی در کاهش تقاضا نداشته است باید بدانیم آموزش لازم است، اما کافی نیست. دوره سوم هم، که سیاست کاهش آسیب به راه حلهای قبلی اضافه شده است. گسترش کلینیکهای ترک اعتیاد و گسترش کمپهای ترک اعتیاد مشخص میشود؛ که به دو صورت اجباری و اختیاری معتادان در آن مراکز تحت درمان قرار میگرفتند. اما این طرح هم چندان موفق نیست، زیرا بخش بزرگی از کسانی که ترک اعتیاد کردهاند دوباره به چرخه مصرف مواد برمیگردند.ساختار ستاد مبارزه با مواد مخدر، به لحاظ مدیران عموما نظامی، لحاظ عدم شفافیت و پاسخگو، مطلقا مناسب با مقابله با این بحران نیست. میدانیم که در سطح دنیا، سودآورترین بازار جهانی، بازار اسلحه است، بعد از آن بازار قاچاق انسان است و سومین بازار پرسود، بازار مواد مخدر است. بازاری که کثیف و خونبار است و ویرانگر هر جامعهای است. زیرا در فرایند مبارزه با آنها، خشونت و فساد هم گسترده میشود.در این درگیریها علاوهبر اینکه تعدادی از نیروهای انتظامی در این درگیریها جان خود را از دست میدهندبخشی به فساد آلوده میشوند و در واقع درگیر پولی میشوند که به آن پول سیاه میگویند.
مشکلات ناشی از اعتیاد به مواد در سطح خانوادهها وخیمتر است، زیرا معتاد برای اینکه به مواد دسترسی پیدا کند، نیازمند پول است. در ابتدا احتمالا فرد معتاد بخشی از دستمزد روزانهاش را هزینه تهیه مواد میکند که با افزایش یا سنگین شدن نوع اعتیادش ناچاراً پول بیشتری میخواهد و از طرفی مواد روی جسم و ذهناش اثرداشته، ناتوانتر شده و نمیتواند منظم کار کند، در نتیجه این فرد برای تامین مواد تمام داراییهای خود، همسر و فرزندش را میفروشد و حتی ممکن است دست به جنایت بزند به همین دلیل وجود این کالا در بازار سرمایه و تقاضا برای آن در هر جامعهای خطرناک و آسیبزا است.تجربههایی در دنیا در ارتباط با این پدیده موفق بوده که نیرو، انرژی و بودجهاش را برای خارج کردن مواد مخدر از حالت کالایی در بازار هزینه کرده و قدم به قدم و با همکاری حکومت و جامعه از طریق قانونگذاری، اجرای شفاف قوانین، و آگاه گری با هدف از میان بردن حاشیه خونبار و ویرانگر مصرف مواد اقدامات آموزشی و اطلاع رسانی را انجام دادهاند.
معنی خارج کردن مواد به عنوان کالا از بازار چیست؟
هنگامیکه حملونگهداری این مواد به میزان مصرف روزانه از حالت جرم بودن خارج شود، و دولت خودش اجازه تولید این مواد را برطیق قوانین و زیر نظر کارشناسان در کشور بدهد؛ و مکانهایی برای مصرف روزانه زیر نظر کارشناسان بهداشتی ایجاد کند که افراد مصرف کننده مجانی مواد را مصرف کرده به دنبال کار خود بروند، چند نفر تاجر مواد آماده میشوند که سرمایهشان را در این زمینه به کار اندازند؟ احتمالاً هیچ کدام، چون نرخ سودشان نسبت به سایر بازارها به شدت پایین خواهد آمد، چون تقاضا برای کالای آنها (مواد) کاهش خواهد یافت و طبیعتا آنها بلافاصله سرمایههایشان را به بازارهای پرسودتر میبرند. در مقابل بخشی از کشاورزان و کارگاههای کوچک فرآوری وارد چرخه تولید مواد قانونی شده میشوند، البته این مزارع و کارگاهها الان هم در روستاهای دور افتاده و در شهرها به صورت مخفی وجود دارند و این چرخه جنایت و فساد را ممکن میسازند.. همانطور که اشاره کردم در بحث مصرف مواد فضاهایی زیر نظر پزشکان در اختیار دولت است که افرادی که سوء مصرف مواد دارند، به آنجا میروند و مصرف روزانهشان را انجام میدهند و به خانه و خانواده خود برمیگردند اگرچه همچنان مساله اعتیاد وجود دارد، اما دیگر آن حاشیه فساد در سطوح گوناگون ماموران، وآن حاشیه خونبار و خطرناک را برای خانوادهها و جامعه را نخواهد داشت، که اولین قربانیان آن کودکان و زنان هستند.با این سؤال مهم مواجه خواهیم بود که آیا این اقدام سبب گسترش اعتیاد به ویژه در نوجوانان نخواهد شد؟
مصرف مواد مخدر عقل را زایل میکند
روانشناسان معتقداند مصرف مواد سبب میشود که رشد عقلی و عاطفی مصرفکننده متوقف شود بنابراین اگر انسانی مثلاً از ۱۲ سالگی مواد مصرف کند از همین سن بخشی از تواناییهای عاطفی_ انسانیاش مثل همدلی و رازداری و ... در اومتوقف میشود؛ و در نتیجه با جامعهای مواجه خواهیم شد که در اثر مصرف مواد مخدر، محرک و یا توهم زا از سنین پایین دچار تباهی و عدم رشد انسانی در یک نسل شده است.
جوانان و نوجوانان تفریح ندارند
در حقیقت این مواد جایگزین مواد طبیعی هستند که در زندگی به ما نشاط و شادمانی میدهند. ورزشهای مفرحی که نوجوانان انجام میدهند، گفتگوهای مفرحی که با گروههای دوستیشان دارند، گفتگوهای ثمربخش و مهربان و با احترام متقابلی که با معلمها و والدینشان دارند، باعث میشود تا در وجودشان فعل وانفعالاتی اتفاق بیفتد که شادیبخش و آرامبخش است و اگر این فرایندها در زندگی واقعی نباشد و یا کم باشند، احتمالا آنها میروند و نوع مصنوعیاش را در مواد جستوجو میکنند. بهترین راه این است که روابط درون خانواده و برون خانواده مانند ارتباط معلمان و مسئولان با دانشآموزان قوت بگیرد و در جهت مثبت تغییر کند. اگرچه ممکن است در این فرایند هم تعدادی از نوجوانان برای تجربه و دسترسی آسان آن را مصرف کنند؛ که آن را هم میتوان از سرمایههای آزاده شده از عرصههای فعلی در مبارزه انتظامی، در اختیار این خانوادهها و نظامهای آموزشی قرار بگیرد تا بچهها را در فرایند بازپروری قرار دهند.
اولین درخواست نوجوانان این است که درک شوند
گفتگوهایی که با روشهای اصولی به شکل دیالوگ میان پدران و مادران و فرزندان اتفاق افتاد، نشان میدهد اولین درخواست نوجوانان این است که پدر و مادر آنها را درک کنند، به حساب بیاورند و در مسائلی که مربوط به خودشان است مشارکت دهند. در چنین فرایندی که باید در مقیاس وسیع اجرا و عملیاتی شود، وقتی که صدای فرزندان شنیده شود، مشارکت برایشان واقعی باشد، یعنی مشارکت شان در برنامهریزی امورمربوط به خودشان در خانواده باشد و امکان اجرا وتامین منابعاش هم باشد و آنها به عنوان انسان دارای حق برابر در ابراز عقیده نسبت به پدر و مادر در درون خانواده شناخته شوند، اولین قدمها تمرینهایی است که در این زمینه انجام شده است، لذت طبیعی زندگی انسانی و بدون نیاز به مواد مخدر و محرک.
نظام آموزش وپرورش بانکی در دنیا شکست خورده است
نظام آموزش و پرورش فعلی و ۴۰ ساله ما که پائلو فریره از آن با عنوان آموزش و پرورش بانکی (یعنی اینکه معلم در ذهن کودک و نوجوان یک چیزی را ذخیره میکند، موقع امتحان هم پس میگیرد. به همین دلیل هم موقع امتحان مواظب است تقلب نکند، زیرا دانشآموز باید آنچه به او گفته است را ارائه دهد) نام میبرد در دنیا شکست خورده است و آموزش پرورش گفتوگویی و گفتوشنودی جایگزین آن شده است. در این نظام آموزشی، زبان مادری کودکان نه تنها انکار نمیشود بلکه به رسمیت شناخته میشود. در این نظام آموزشی ورزشی که مسابقه نیست بلکه همافزایی و همکاری در آن اهمیت دارد مطرح میشود وبچهها از فضای کلاس بیرون میآیند و فضای مدرسه و محله و اطراف مدرسه برای آنها محیط آموزشی میشود.در چنین فضایی هر پدر و مادری به نوعی آموزگار همکلاسیهای فرزند خودش است و در مدرسه حضور دارد ادامه میدهد:در چنین محیطی که معلم برای دانشآموز گوش شنوا دارد. حتی مصرف مواد هم تبدیل به گفتوگوی دائمی میشود و آنها میتوانند شادی و سرخوشی ناشی از مصرف مواد را در ورزشهایی مثل سنگنوردی، دوچرخهسواری تجربه کنند. وضرورتی برای مصرف مواد توهم زا برای گریز از واقعیت و ساختن دنیایی بهتر در درون خود نداشته باشند.
نظر شما :