دانشجویان را دریابیم
نعمتالله فاضلی (جامعهشناس)
از سال ۱۳۶۹ تاکنون در دانشگاه گوناگون ایران مشغول تدریس بوده ام. در این سی و یک سال همیشه گروهی از دانشجویان با مشکلات جدی روبرو بوده اند اما هرگز وضعیت به وخامت امروزی نبود. نظام آموزش عالی و دانشگاهی ایران سال هاست که آموزش و یادگیری را به حاشیه رانده و برای دانشگاه ها هدف های اقتصادی و سیاسی بر همه چیز اولویت دارند. معنای روشن این حرف این است که دانشجویان اولویت دانشگاه ها نبوده و نیستند، اگرچه نهاد دانشگاه به وجود دانشجویان وابسته است و دانشگاه برای دانشجویان است.
بحرانی که در حال حاضر دانشجویان را احاطه کرده فقط از بی توجهی دانشگاه به امر آموزش و یادگیری سرچشمه نمی گیرد. در حال حاضر بحران های جامعه ایران آن قدر فراگیر و ویران گر است که همه افراد از جمله دانشجویان و دانشگاهیان را دربرگرفته است؛ بحران هایی مانند کرونا و پیامدهای گوناگون آن، بحران تحریم های بین المللی، بحران محیط زیست، بحران نارضایتی گسترده سیاسی، بحران دموکراسی، بحران فرسایش سرمایه های اجتماعی، بحران گسترش و فراگیری مسایل و آسیب های اجتماعی و بحران ناکارآمدی نظام سیاسی و حکمرانی کشور و برخی بحران های دیگر.
این بحران ها هر کدام به شیوه ای جدی و ویرانگر بر ذهن و زندگی دانشجویان اثر می گذارد و گذاشته است. دانشجویان عمیقا از آینده خود ناامیدند، اکثریت آنها برای تامین نیازها حتی نیازهای آموزشی مانند تهیه کتاب دچار مشکل جدی هستند، و فقر فراگیر و بیکاری و نبود درآمد برای خانواده و خودشان بسیاری از دانشجویان را کلافه و مستاصل کرده است.
به این مشکلات باید چالش های ناشی از کرونا و آموزش از راه دور و مجازی را هم اضافه کرد. دانشجویان فرصت با هم بودن و زندگی دانشجویی را از دست داده اند. دیگر همان فرصت های اندک که فضای دانشگاه و خوابگاه و کلاس درس و پردیس دانشگاه به آنها می داد از آنها گرفته شده است.
در این موقعیت واقعا دشوار برای من معلم قدیمی مسولیت سنگینی وجود دارد. باید بکوشم این موقعیت را درک کنم. دانشجویانم حکم فرزندانم را دارند. آنها نیازمند دریافت انرزی مثبت و سازنده از من هستند. می دانم آنها با لحن گرم و مهربان معلم شان ممکن است حداقل اندکی در کلاس درس دل گرم تر شوند. می دانم آنها انتظار دارند که کلاس درس و صحبت های معلم شان برخواسته از حس مسوولیت، شوق یادگیری، نگاهی عالمانه و در عین حال شجاعانه باشد و دانشجویان را دعوت کند به اندیشیدن و تفکر انتقادی، تفکری که به آنها اعتمادبنفس دهد، انها را با منش و بینش و دانش خود دعوت کند به تفکر مستقل، و خودشکوفایی و شهامت.
دانشجویان را دریابیم. آنها نیازمند توجه بیش تر هستند. امیدی ندارم نظام اداری و مدیریتی دانشگاه ها و آموزش عالی چنین توجهی را بکنند. اینها تا اطلاع ثانوی اولویت شان همان قدرت و ایدیولوژی و سلطه و ارزش های سیاسی شان است. اما می دانم بسیاری از مدرسان دانشگاه هنوز دغدغه ایران، اخلاق و انسانیت و دانایی و یادگیری را دارند.
دانشجویان را دریابیم. آنها نیازمند حمایت جدی تر مدرسان شان هستند. آنها نیازمند گفتگوی بازتر و آزادتر در کلاس های درس شان هستند. آنها نیازمند فضایی هستند که احساس همدلی و همدردی بیش تری از طرف معلم شان کنند. آنها محتاج دریافت سخنرانی های پرشور، برنامه درسی متناسب، مدرسان شجاع و دلسوزی هستند که به آنها کمک کند تا بتوانند در این موقعیت سخت و ویرانگر چیزی از تجربه دانشگاه نصیب شان شود یا لااقل دانشگاه سربار زندگی آنها نباشد.
روی سخنم با خودم و همکارانم است. می دانم بحران های جامعه ایران زندگی معلمان را هم درهم ریخته و همه گرفتار گرفتاری های ریز و درشت جامعه ایران شده ایم. اما هنوز می توان و نیازمندیم که بتوانیم از یکدیگر حمایت کنیم. ما معلمان در همین موقعیت های دشوار است که فرصت عاشقی داریم و می توانیم کنشگرانه و خلاقانه به دانشجویان مان و خودمان نشان دهیم که شهامت معلمی داریم.
نظر شما :