فقدان گفتوگو در خانوادهها و افزایش خشونت خانگی
شیرین سلیمانی (متخصص علوم تربیتی، پژوهشگر و مشاور تربیتی)
در روابط خانوادگی، فقدان مهارت های ارتباطی و ندانستن شیوه های صحیح گفتگو میان اعضای خانواده، یکی از دغدغه های بزرگ و انکار ناپذیری است که در بسیاری از مواقع منجر به خشونت و درگیری میان اعضای خانواده و گاهی به وقوع پیوستن اتفاقات ناگوار می گردد. یکی از معضلات حاد جامعه امروز ما کم حوصلگی ،عصبانیت ،از کوره در رفتن و توسل به زور و خشونت است که می تواند ریشه ی روانی ، اقتصادی ، فرهنگی و وراثتی داشته باشد. گفتگو اگر درست و به شکل موثر میان اعضای یک خانه جاری شود می تواند بعنوان سپری بازدارنده از عواقب ناشی از خشونت چه در شکل کلامی و چه بصورت فیزیکی عمل کند. گاهی مردم فکر می کنند منظور از گفتگو تنها یک ارتباط کلامی است در حالی که دیالوگ و یا همان گفتگو معنایی فراتر از یک رفتار، بینش و یک نگرش دارد و باید در جان فرد بشیند تا بتواند خود را بروز دهد. دیالوگ همیشه وجود دارد و در ارتباطات روزمره ما همواره جاریست اما گفتگو بصورت موثر و کارا تنها زمانی محقق خواهد شد که فن صحیح دیالکتیک (گفتگو) را بیاموزیم. گرچه مهارت گفتگو امروزه به عنوان یک موضوع کاربردی مطرح است اما همچنان شاهد عواقب ناشی از فهمیده نشدن اعضای یک خانه و مورد خشونت واقع شدن یک طرف (عموما زنان یا کودکان) هستیم.
یادگیری مهارت گفتگو برای هر یک از اعضای خانواده امری بسیار مهم وحیاتی ست، اما اهمیت بیشتری در سلامت روحی و روانی و رشد کودکانتان دارد. بچه ها باید هنر گفتگو با خانواده خود رابه خوبی بیاموزند تا در آینده در ارتباطات اجتماعی دچار مشکل نشوند. اصل کلی حاکم بر فضای تربیت و پرورش در همه زمینه ها، یادگیری مشاهده ای است؛ بنابر این درمورد آموزش گفتگو اینطور به نظر می رسد که باید از خود والدین، معلمین و دست اندرکاران آموزشی شروع شود و زمانی این مهم محقق می گردد که پدر و مادر بعنوان اولین آموزگاران فرزندانشان، خود این مهارت را یادگرفته باشند و از آن مهمتر در رفتار و تعاملاتشان با یکدیگر آن را به نمایش بگذارند. به عقیده من یکی از کاربردی ترین شیوه ها برای بالا بردن سطح آگاهی خانواده ها و تلاش در راستای بکارگیری مهارت گفتگو در محیط خانه به منظور جلوگیری از عواقب ناشی از توسل به زور بازو و خشونت بجای تبادلات کلامی، برگزاری کارگاه های آموزش فن گفتگو در قالب دوره های آموزشی پیش از ازدواج و یا حتی قبل از اقدام به فرزندآوری است.
بدون شک والدین مهم ترین نقش را در آموزش فرزندانشان برعهده دارند، اما آیا خودشان آموزش های لازم را از خانواده و جامعه خود گرفته اند؟ آیا والدین چگونگی رفتار و تعامل با فرزندشان را بلدند؟ آیا پدر و مادر همین والدین نیز از والدینشان آموزش های لازم را فراگرفته اند؟ اصلا چند درصد از خانواده ها آموزش مهارت گفتگو را برای فرزندانشان به رسمیت می شناسند؟ بنابر این مادامی که والدین به ضرورت فراگیری فن گفتگو در فرزندانشان آگاه نشوند، تلاشی هم در راستای آموزش آن ها نخواهند کرد. افراد در طول روز از کلمات و واژه های بسیاری استفاده می کنند اما برخی از همین افراد درجایی که باید صحبت کنند و با کلمات تاثیرگذار خود تکلیف موضوعی را روشن کنند یا سرنوشتی را رقم بزنند، نمی توانند. شاید علتش این باشد که برخی از ما در طول زندگیمان یادنگرفته ایم چگونه بدون دخالت احساس یا در برخی از موارد توسل به خشونت و با منطق خود با دیگران صحبت کنیم. شاید هم علت این باشد که جسارت صحبت کردن نداریم. خب این جسارت را از کجا باید آموزش می دیدیم؟ قطعا اولین مکانی که این جسارت را باید به ما آموزش می داد خانواده است. اصول گفتگو وقتی از کودکی به فرزندان آموزش داده شود نتیجه بهتری به بارخواهد آورد. البته این آموزش باید توسط پدر و مادرهایی که عملا خودشان از طریق گفتگو درونیات و خواسته هایشان را به همسر، فرزندانشان و دیگران به خوبی انتقال می دهند انجام شود، نه افرادی که خود در بیان تفکرات و احساسات شان دچار مشکل هستند. اگر ما نتوانیم با یکدیگر حرف بزنیم، و البته نه هر حرفی، بلکه گفتگوی سالم و اصولی، در این صورت نمی توانیم درونیاتمان را به طور واضح و کامل ابراز کنیم و خواسته ها، نیازها و اعتقادات مان را با دیگران در میان بگذاریم؛ و اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم، دچار عقده ها، ترس ها و خشم های بیشماری می شویم که با گذشت زمان در ما شدت بیشتری پیدا می کنند و به زندگی و روابط ما آسیب های جبران ناپذیری وارد می کنند. این هم درباره ما به عنوان یک والد صدق می کند و هم برای فرزندانمان اتفاق می افتد اگر نتوانیم شرایطی را در خانواده مهیا کنیم که فرزندمان بتواند با ما راحت حرف بزند. اگر نتوانیم مهارت گفتگو کردن را در فرزندانمان تقویت کنیم، قطعا آسیب خواهند دید. البته این مسائل نیاز به یادگیری مجموعه ای از مهارت ها دارد. لازم است ما بعنوان والد، ابتدا خود روش های اصولی گفتگو را یاد بگیریم و در عین حال در ذهن مان باورهای مناسب برای ایجاد فضایی برای گفتگوی سالم در خانواده را شکل دهیم.
بسیاری از خانوادهها از کودک خشمگین خود گلایه دارند و بسیار تمایل دارند که علت این رفتارها را بدانند و راههای پیشگیری و اصلاح رفتار را در این زمینه به کار گیرند. در واقع کودک با رفتار پرخاشگرانه خواستار به دست آوردن هدفی دیگر است و ابداً قصد حمله به دیگران یا اذیت کردن آنها را ندارد. البته ممکن است پرخاشگری جنبه انتقام گیری نیز داشته باشد؛ یعنی کودکی که مورد اذیت و آزار قرار گرفته و نتوانسته خشم خود را ابراز کند، اکنون با پرخاشگری به کاهش اضطراب خود میپردازد.
یکی از دلایل بسیار مهم پرخاشگری در کودکان، یادگیری است؛ یعنی کودکانی که الگوهای رفتاری پرخاشگرانه داشته اند، همانند الگوهای خود رفتار میکنند. چنانچه کودک دارای پدر یا مادری با خلق وخویی عصبانی و پرخاشگر یا شاهد رفتارهای خشونت بار پدر و مادر خود با افراد دیگر باشد، مسلما او نیز پرخاشگر خواهد شد؛ بنابراین کودکان از طریق مشاهده، رفتارهای والدین را میآموزند و الگوبرداری میکنند. کودکان مضطرب نیز نمیتوانند کودکان آرامی باشند و رفتارهایی پرخاشگرانه از خود بروز میدهند، البته آنها بلافاصله پشیمان میشوند و از والدین خود عذرخواهی میکنند. اگر از کودک مضطرب بپرسیم که چرا عصبانی هستی؛ خواهد گفت نمیدانم؛ یا خواهد گفت دست خودم نیست. همچنین گاهی کودکان در مدرسه قربانی خشونت میشوند و همین باعث میشود خود آنها نیز عامل خشونت شوند. به عقیده برخی از روانشناسان بالینی، خشم کودکان وقتی است که آنها قادر نیستند انگیزه های عاطفی خود را تنظیم کنند و این منجر به از دست دادن کنترل نفس و بی توجهی به هنجارهای رفتاری پذیرفته شده می شود. تصور می شود که ژنتیک و سایرعوامل بیولوژیکی در خشم و پرخاشگری کودک نقش دارند. همینطور عوامل محیطی مانند اختلال در عملکرد خانواده و برخی از شیوه های فرزندپروری (برای مثال توجه نکردن به نیازهای روحی کودک یا نداشتن فرصت برای ابراز خواسته هایش) نیز این احتمال را برای کودک فراهم می کند که خشم و یا پرخاشگری نشان دهد که این موضوع در زندگی روزمره شان هم اختلال ایجاد می کند. والدین توجه داشته باشند که گفتگو با فرزندان نیازمند همدردی، گوش دادن و توجه زیاد است. کودکان هم مانند بزرگسالان می خواهند کسی به حرف هایشان گوش دهد. آن ها می خواهند که شما برای دیدگاه شان ارزش قائل شوید و نه اینکه اصلاح شان کنید. در بسیاری از موارد فرزندان با ابراز بدون ترس حرف دلشان در محیط خانواده خود را تخلیه روانی می کنند که اگر این امکان از آن ها گرفته شود خیلی وقت ها همین احساسات فروخورده بصورت خشم بروز خواهند کرد
والدین یعنی پدر و مادرهای توانمند کسانی هستند که علاوه برداشتن دانش و اطلاعات در حوزه کودک و نوجوان، مهارت استفاده از این دانش را هم بلد باشند و بدانند که چگونه باید از این دانش و اطلاعاتشان استفاده کنند. ما غالبا یا نسبت به بچه ها عشق داریم یا قدرت. در حالی که اصول روانشناسی می گوید شما باید عشق توام با اقتدار داشته باشید یعنی در عین مهربان بودن و صمیمیت و پذیرا بودن مقتدر هم باشید، جاهایی هم لازم است شما اقتدار و قانون را داشته باشید. مهم است با فرزندتان ارتباط کلامی و عاطفی خوبی داشته باشید و از هر فرصتی برای برقراری ارتباط با او بهره بگیرید. تحقیقات نشان می ¬دهد هر چقدر خانوادهها در سن نوجوانی فرزندشان، برای نزدیک شدن به آنها ارتباطات کلامی و غیرکلامی بین همه اعضای خانواده برقرار شود و به او محبت کنید و او احساس کند مورد توجه است؛ نوجوان بیشتر و بهتر این سن را پشت سر می¬ گذارد؛ نه اینکه من و بچه ام خوب باشم ولی پدرش را هفته ¬ای یکبار ببیند. ارتباط پسرم با پدرش خوب باشد ولی مرا به عنوان آشپز ببیند.
معمولا در خانواده های ایرانی خصوصا از نوع سنتی با بالافتن سن فرزندان ارتباط والدین خصوصا مادر با پسر و پدر با دختر کمرنگ تر می شود و در بهترین شرایط برای ادامه مسیر تربیت فرزند، مسئولیت و هدایتش بصورت محسوس بر دوش یکی از والدین خواهد افتاد. این امر باعث فاصله گرفتن نوجوان از پدر یا مادر و کاهش احترام و پذیرش جایگاه ایشان خواهد شد و در مواردی که نیاز به مشورت با آن ها دارد، هیچ کدام را محرم اسرارش قرار نخواهد داد. این درحالیست که فرزندان ما خصوصا در سنین نوجوانی و جوانی نیاز بسیار شدیدی به راهنمایی و شنیده شدن از جانب هردو والد دارند. خانواده ایرانی قبل از هرچیز باید یاد بگیرد چطور بدون تعصب و به دور از پیش داوری و مقایسه فرزندش با هم نسلان خودش به او گوش کند و به او اطمینان دهد، درمیان گذاشتن رازهایش با ایشان امنیتش را مورد تهدید قرار نخواهد داد و مثل سابق پذیرایش خواهند بود.
به عقیده من خانواده مهم¬ترین محیطی است که کودک در آن از چگونگی روابط اجتماعی آگاه می¬شود. بسیاری از جامعه شناسان و روان شناسان اعتقاد دارند تجاربی که کودک در سال¬های اول زندگی در محیط خانواده کسب می¬کنند، زیر بنای شخصیت و رفتارهای بعدی را تشکیل می¬دهد. خانواده¬ها با توجه به حوزه¬های فرهنگی که بدان وابسته هستند و آرمان های فرهنگی که دارند در تربیت فرزندان خود از روش های تربیتی متفاوتی استفاده می کنند؛ که البته هدف تمام شیوه های تربیتی و پرورشی آماده کردن کودک برای ایفای نقشی ست که حوزه¬های فرهنگی حاکم برای آنها ترسیم نموده¬اند. هم چنین روش¬های تربیتی کودکان در طول قرن¬ها دستخوش تغیرات چشمگیری شده است در گذشته انضباط و سخت¬گیری¬های زیادی بر کودک تحمیل می شد اما هم اکنون در برنامه های تربیتی کودکان نیازها و خواسته¬های آنان مطرح بوده و توجه به آن محور اصلی تربیتی تلقی می¬شود. هرقدر خانواده در آموزش مهارت های اجتماعی به فرزندان قوی تر عمل کند، کودک در تعاملاتش با دیگران موفق تر عمل خواهد کرد. مهارتهای اجتماعی قوی به کودکان این امکان را میدهد که با همسالان خود روابط بهتری داشته باشند. اما باید در نظر داشت که مزایای مهارتهای اجتماعی قوی بسیار فراتر از مقبولیت اجتماعی است.
کودکانی که مهارتهای اجتماعی قوی دارند بیش از سایر افراد در جامعه موفق خواهند بود. به عنوان مثال، یک مطالعه نشان داده است که مهارتهای اجتماعی خوب میتواند به کاهش اضطراب و استرس در کودکانی که به مهد کودک میروند موثر باشد. مهارتهای اجتماعی مجموعه مهارتهایی است که با بزرگتر شدن کودک نیاز به اصلاح مداوم دارند. این مهارتها را میتوان با تلاش و تمرین آموخت و یا تقویت کرد. برخی از مهارتهای اجتماعی از سایر مهارتها پیچیده تر است. از جمله این مهارت ها می توان به توانایی کودک در ابراز احساسات درونی اش و برقراری ارتباط موثر با گروه همسالان اشاره کرد. براساس نتایج بسیاری از مطالعات انجام شده در حوزه علوم تربیتی یکی از مهمترین نکات در یادگیری مهارت های اجتماعی در بین کودکان؛ داشته های فردی در زمینه ابراز خویشتن و پذیرش کودکان دیگر و توانایی برقراری ارتباط با محیط پیرامون است که همگی ریشه در مهارت های اکتسابی در محیط خانه و خانواده دارد.
قطعا بروز خشونت در خانواده به میزان بسیار بالایی در نتیجه عدم توانایی افراد در برقراری ارتباط موثر با یکدیگر و نداشتن مهارت گفتگو کاربردی است. مطالعات نشان می دهد ما در عصری زندگی می کنیم که میزان گفتگو به حداقل رسیده و این کاهش میزان گفتگو و تعامل در بین اعضای خانواده قطع یقین تبعات جبران ناپذیری را برای خانواده وجامعه به دنبال خواهد داشت و ما نباید از این امر به راحتی گذر کنیم. امروزه شاهد این هستیم کوچکترین مسئله ای که در سطح خانواده اتفاق می افتد منجر به خشونت شده واین خود بیانگر این است که ما مهارت لازم را برای گفتگو کردن نداریم، بنابراین باید گفت ریشه خشونت های خانگی و جرائمی که در سطح جامعه اتفاق می افتد این است که مهارت تعامل و گفتگوی سازنده و ساختارمند در بین اعضای خانواده و افراد جامعه وجود ندارد . به لحاظ اهمیت موضوع و نقش آن در کاهش بروز آسیب های اجتماعی انتظار می رود دستگاه های اجرایی ذیربط به خصوص دانشگاه ها و آموزش و پرورش که با نسل جوان در ارتباط هستند همکاری لازم را با مجری طرح به عمل آورند.
قطعا آموزش گفتگو موثر می تواند بعنوان ابزاری قدرتمند در راستای جلوگیری از خشونت خانگی عمل کند. پیشگیری از خشونت خانگی از جمله مباحثی است که برای حفظ سلامت زنان و کودکان اهمیت ویژه ای دارد؛ چرا که اغلب خشونتها متوجه کودکان، زنان و سالمندان است. زنان رکن اصلی خانوادهها محسوب میشوند و همسر آزاری مسئله را به کودکان و سلامت جامعه میکشاند. برای پیشگیری از خشونت خانگی مهمترین نکته آموزش و آگاهی افراد جامعه است. آموزش دانش آموزان دبیرستانی، آگاهیهای قبل از ازدواج، آموزشهای رسانهها و سازمانها در پیشگیری از خشونت خانگی لازم و ضروری است. متخصصان حوزه روانشناسی با بررسی ریشه ای رفتارهای ناهنجار و درمان آن می توانند بیشترین کمک را در این زمینه داشته باشند. آموزش و افزایش آگاهی زن و مرد بهتر است قبل از ازدواج صورت بگیرد. آموزش مهارت های لازم برای ازدواج، شیوه های صحیح گفتگو، چگونگی ارتباط با همسر،احترام متقابل و توجه به نیازهای او میتواند از بروز مشکلات در آینده که منجر به خشم و خشونت خانگی میشود، جلوگیری کند.
در مجموع لازم است کیفیت رابطه زناشویی از همان ابتدا افزایش یابد و مسئله خشونت خانگی مانند دیگر آموزشهای پیش از ازدواج باید مورد توجه قرار بگیرد. متاسفانه طرفداران دیدگاه مردسالاری، خشونت خانگی را امری عادی تلقی می کنند و در بسیاری از موارد از آن به عنوان جذبه و هیمنه و تحکم مردانه نام می برند. سالیان طولانی ست که با این باورهای غلط، همسرآزاری و اعمال خشونت در حق زن توجیه می شود. اما امروزه با کمرنگ شدن جنسیت سالاری و ترویج تعامل و همدلی زوجین، دیگر این باورها رنگ باخته و جایگاهی ندارند. از این رو لازم است زوجین با بینش بیشتر زندگی مشترک خود را آغاز کنند و فارغ از افکار پوسیده گذشته، صمیمیت و همدلی را سرلوحه زندگی خود قرار دهند.
مهمترین عامل در روابط انسان ها گفتگوست. اما در زندگی امروز مردم به ندرت با هم حرف می زنند. به هم گوش نمی کنند. آنها سینما می روند، تلویزیون تماشا می کنند، به رادیو گوش می دهند، کتاب می خوانند، پست هایشان را در فضای مجازی به روز می کنند، اما به ندرت با هم صحبت می کنند. اگر بنا داریم دنیا را تغییر دهیم، چاره ای جز این نیست که مهارت "گفتگوی موثر" را یادبگیریم و باهم حرف بزنیم کنیم. درنظر گرفتن مهارت گفتگو و تعامل موثر با دیگران بعنوان پدیده ای غیر ضروری و لوکس تنها نشان دهنده عدم بلوغ فکری و ناآگاهی نسبت به لزوم برقراری ارتباط موثر با دیگران در راستای ارتقای سطح دانش و هماهنگی با جهان پیرامون است. انسان ذاتا موجودی اجتماعی ست و رشد و بالندگی اش جز از مسیر برقراری ارتباط با دیگران و سازش و تعامل با افراد مختلف امکان پذیر نیست.
در جامعه هر مسئلهای از سه راه رفع میشود، یکی گفت و گوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند. تنها چیزی که ما را از این فریبخوردگی عموم مردم و خشونتدیدگی خواص مردم نجات میدهد، باز شدن باب گفتوگو است. با باز شدن این باب هم استعداد فریبخوردگی عوام کم میشود و هم دیگر نمیتوان با خواص به خشونت برخورد کرد. گفتوگو، عوام را به سوی خواص شدن میبرد و تعداد خواص را هم افزایش میدهد و دیگر نمیتوان با آنها خشونت کرد.
نظر شما :