سندروم «خشم پیادهرو» ایرانیان
مجتبی لشکربلوکی
بجُنب لعنتی! حتما همه ما این تجربه را داشتهایم: چراغ سبز شده اما ماشین جلویی هنوز راه نیفتاده یا ده نفر توی صف سوپرمارکتی ایستادهاند اما نفر جلویی بعد از اینکه وسایلش را جمع کرده تازه دارد خیلی بیخیال دنبال کیف پولش میگردد. این انتظارها مغز ما را منفجر میکند، حتی اگر چند ثانیه بیشتر طول نکشد. توی دلمان فحش میدهیم. به این حالت روانی وقتی که بیهوده معطل میشویم، میگویند «سندروم خشم پیادهرو»! نام این سندروم از کجا آمده است؟
آیا تابهحال برایتان پیش آمده که هنگام راهرفتن با جمعی از دوستان، یکی از آنها سرعت کمتری دارد و خیلی آرام و سلانه سلانه قدم برمیدارد و این باعث خشم شما میشود. البته، خشم فقط در پیادهروی خود را نشان نمیدهد بلکه رانندههای کُنددست، اینترنت کند، معطلی در مطب دکتر، صفهای طولانی خرید که به کندی جلو میروند، همه این کندیها دیوانهمان میکنند!
ما ایرانیان نیز مانند همه مردم جهان در معرض این سندروم هستیم. اما یک نکته وجود دارد یک خشم جمعی در مردم ایران وجود دارد که شبیه به همین سندروم است. خشم ناشی از کُندی نظام کشورداری. همیشه سوال میکنیم که چرا دولت کاری نمیکند؟ چرا حاکمیت دست به اقدام موثری نمیزند؟ چرا مسوولین خوابند؟ مردم ما خشمگین هستند از این همه کندی. شبیه همان خشمی که چراغ سبز شده است و ما منتظریم ماشین جلویی (دولت) حرکت کند اما میبینیم که دست دست میکند. این همه کندی نظام کشورداری ما را دیوانه میکند!
تحلیل و تجویز راهبردی:
قبل از اینکه بیشتر توضیح بدهم. شما را به یک چالش دعوت میکنم. نوشته زیر را بخوانید و بگویید که این نوشته برای چه دورانی است؟
"در ایران کمیسیونها، شوراهای عالی و سازمانهای دولتی زیادی وجود دارد که رسما مسئولیت اتخاذ و اجرای سیاستها را برعهده دارند. بنابراین، در هر زمان چند سازمان وجود دارد که قانونا مجاز به سیاستگذاری هستند. در سالهای اخیر درجه اهمیت این سازمانها تقریبا ماه به ماه تغییر کرده است. در چنین محیطی برای سد کردن راه یک سیاست به راحتی میتوان یک سازمان دولتی را علیه سازمان دیگر برانگیخت یا از اجرای تصمیمات یک سازمان از طریق ارجاع موضوع به سازمان یا شورای دیگر، جلوگیری کرد. در نتیجه این وضع هیچ فرد، شورا یا سازمانی را نمیتوان مسوول موفقیت یا شکست دانست. همه اینها سبب شده است که نظام اداری [نظام کشورداری] ایران نتواند تصمیم بگیرد و تقریبا هیچ یک از تصمیمات اتخاذ شده بدرستی اجرا نشدهاند"
این نوشته را که میخوانی، انگار همین دیروز نوشته شده. اما تاریخ این نوشته مربوط است به ۱۳۴۲. حدود ۶۰ سال پیش! چه کسی این مطلب را نوشته؟ مشاورینی که از هاروارد به ایران آمده بودند و بعد از هفت سال تجربه مستقیم و غوطهخوردن در نظام کشورداری دیدگاههای خود را در کتاب برنامهریزی در ایران نوشتهاند. نظام کشورداری ما در طول این سالها بدتر هم شده؛ تلنبار شدن آییننامهها و دستورالعملهای متداخل، تنوع دستگاههایی که راجع به یک موضوع با حق و بدون حق دخالت میکنند و سازوکارهای نظارتی متعدد و کم فایده همه و همه باعث شده که این ماشین کار نکند. چراغ سبز است، راننده هم میخواهد حرکت کند، اما این ماشین زنگ زده، چرخ دندههایش به هم گیر کرده و حرکت نمیکند و ما هم خشمگین و دست مان را گذاشتهایم روی بوق و میگوییم بجنب لعنتی!
چه میتوان کرد؟ ممکن است روزی روزگاری شرایطی پیش آید که نظام کشورداری از درون و عمیقا اصلاح شود، تا آن موقع چه میتوان کرد؟ عجالتا به دو مورد اشاره میکنم:
۱- سبکبار سازی دولت (دولت فراتر از قوه مجریه)؛ تا آن جا که میتوانیم از دولت بخواهیم متمرکز شود بر کار اصلیاش. اصلا چه دلیلی دارد که دولت درگیر مدرسهداری، شرکتداری، سدسازی، باشگاهداری، بیمارستانداری و راهسازی شود. دولت باید از ساخت و ساز مهاجرت کند به سازوکار! سازوکارهایی که باعث شود خود جامعه، خود مردم بازی کنند! دولت فقط و فقط باید تنظیمگر بازی باشد نه یک بازیکن گنده کُند!
۲- شبکهسازی غیردولت؛ تجربه کرونا نشان داد که ظرفیت مردمی بالایی در اطلاعرسانی مردم به مردم، خدمترسانی مردم به مردم و حتی کمک مردم به دولت وجود دارد. گام بعدی این که نشان دهیم نهادها، انجمنها، اصناف و تشکلها میتوانند در حوزههای سیاستگذاری، اجماع آفرینی و طراحی راه حل برای مسایل ملی، نقش آفرین باشند. اما لویاتان (هیولای) دولت فقط در برابر قدرتی هم تراز مذاکره میکند. با توجه به اینکه هیچ نهاد مدنی مستقل و قدرتمندی در ایران باقی نمانده، تنها راه، شبکهسازیِ خرده نهادهای مردمی-مدنی (تشکلهای مردمی مانند اصناف، انجمنها) است. خشم پیاده روی خود را تبدیل کنیم به تلاش برای سبکبارسازی و شبکه سازی.
نظر شما :