کرونا آشکار شدن شکاف فرادست و فرودست و ایده سرنوشت مشترک را به ما نشان میدهد
آرش حیدری (عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ)
کرونا به عنوان یک نیروی تاریخی - اجتماعی قابل بحث است. به عبارتی ما با یک لحظه بیولوژیکی مواجه هستیم که بیماری را بر بدن حک میکند و از طرفی با لحظه ای مواجه هستیم که کرونا نسبتی با روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و جهانی ما برقرار میکند به این معنی این بیماری چیزی شبیه به وبای عصر قجر نه لزوما به عنوان یک بیماری بیولوژیک بلکه به عنوان یک نیروی تاریخی- اجتماعی که نسبتی با حیات ما برقرار کرده و فرم تعامل و فرم کنشهای اجتماعی ما را تا امروز برهمزده و چیزهایی را هم تغییر داده است.
به عبارت دیگر با دو لحظه در این بیماری روبهرو هستیم که در برخورد با منطق روابط اجتماعی ما یک وجه عمیقاً ویرانگر و یک وجه سازنده داشته است. سازنده بودن و ویرانگرا بودن در اینجا به معنای مثبت یا منفی آن به کار نمیگیرم. مسئله در اینجا در رابطه با نسبت و Relation است.
بحث در رابطه با رابطه ای است که بیماری با فرم روابط جاافتاده ما برقرار کرده است و اینکه چگونه توانسته است بخش عمدهای را از جا بکند و بخش دیگری را بازآرائی کند جای بحث دارد و برای دریافت اینکه این رابطه در خدمت و یا ویرانگر حیات اجتماعی است نیز باید وجوه مختلفی را بررسی کرد.
چیزی که کرونا در مواجهه ما با حیات اجتماعی بر ما آشکار میکند نشان دادن عمق شکاف فرادست - فرودست در حیات اجتماعی ایران امروز است. به عبارت دیگر نسبت کرونا با جهان ما نشان دهنده عمق فاصله اجتماعی- اقتصادی است یعنی فاصله اجتماعی که میگویند از هم فاصله بگیرید که بیماری را منتقل نکنید؛ در سطح دیگری در خدمت یک فاصله و شکاف اجتماعی- اقتصادی قرار گرفته که این روزها آشکارتر میشود.
کرونا نشان میدهد بازی نابرابری که در حال حاضر در ایران وجود دارد تا چه حدی بازندگان بیشتری را پدید میآورد به عبارت دیگر آخرین مجراهای درآمدی فرودستهای شهری در قالب دستفروشی تا کارهای خوردی که بخش عمده زندگی فرودستان شهری را میگذراند نیز قطع شده است.
لذا کرونا در سطح جهانی و Global نشان میدهد که تا چه حد ایده سرمایه داری و الگوی سرمایه دارانه اداره کردن حیات اجتماعی علیه زندگی اجتماعی ما عمل میکند.
به عبارتی زمانی که کرونا با آرایش طبقاتی برخورد میکند نشان میدهد که بازندگان این منطق اقتصادی- اجتماعی که طی دو سده گذشته به نام سرمایه داری و طی هفتاد ، هشتاد سال گذشته به نام نئولیبرالیسم شناخته شده بودند تا چه اندازه در تولید و بازتولید فرودستان شهری عمیق عمل میکند.
چیزی که باید به آن توجه کرد این است که کرونا شکافی را آشکار و تسریع می کند. نه اینکه علت موجبه آن بوده باشد بلکه این بیماری به واسطه نوع، منطق و الگوی همهگیری که دارد و به واسطه اینکه عمیقا با هجوم به ساحت اجتماعی، هجوم به تعاملات اجتماعی و هجوم به حوزه عمومی هم عرض است هرچه بیشتر در خدمت انواعی از جامعهزدایی در منطق فرادست و فرودست قرار میگیرد.
لذا به نظر میرسد مسئله بر سر شکافی است که در سطح جهانی قابل بحث است و هر چه فرودستان شهری بیشتر آسیب ببیند طبعا با وضعیتی مواجه خواهیم بود که چندان روشن و امیدوار کننده ای نیست.
یک ایده کاذب و غلط و دردناک و غیر اخلاقی وجود دارد که عمیقا منطق زندگی فرهنگی- اجتماعی ما در ایران معاصر نیز حول این ایده می چرخد و آن این است که نوع تربیتی که انسان ایرانی از منظر آموزش تا سبک زندگی دارد می شود این است که افراد به فکر خود باشند، خود واقعی را پیدا کند، رقابت کند ، توانائی های خود را بیابد، خلاق باشد که این روزها بین نیروهای سیاسی مختلف نیز در این نوع نگاه فرهنگی چندان شکاف و تفاوتی وجود ندارد به عبارتی در دو دهه گذشته تصویری از جهان اجتماعی پیش روی ما گذاشته شده است که گویی ما با تلاش برای حفظ (خودم) میتوانم خوشبخت باشم و زندگی اجتماعی را پیش ببرم. کرونا به ما نشان می دهد که ما تا چه حدی با فرودستان شهری سرنوشت مشترکی داریم و نمیشود گروه عمده ای از افراد در بدترین شرایط اجتماعی زندگی کنند و بحرانهایی که آن ها تجربه می کنند دامن ما را نگیرد.
به عبارت دیگر سرنوشت مشترک چیزی است که کرونا به ما نشان می دهد نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح بینالمللی. مسئله بر سر ایده سرنوشت مشترک یا مفهوم هم سرنوشتی است که یکی از مهمترین مفاهیم در تفکرات انتقادی علوم اجتماعی است.
پس کرونا از سویی آشکار شدن شکاف فرادست و فرودست را روشنتر میکند و از سوی دیگر ایده سرنوشت مشترک را پیش رو میگذارد و نشان میدهد منطق رایج تربیتی و فرهنگی که عمیقاً بر خود محوری استوار است منطق غلطی میباشد.
کرونا در واقع زیر معرفتی میزند که فکر میکنیم با خودمراقبتی صرف میشود در حیات اجتماعی زندگی کرد و با در نظر نگرفتن سرنوشت مشترکی که با سایر انسانها داریم به حیات خود ادامه دهیم.
دفاع از هستی جامعه و دفاع از بدنهای متصل به هم ما مسئله ای است که کرونا به ما یادآوری کرده است.
بدن های ما در لحظات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی به یکدیگر متصل است و نیروهای تاریخی- اجتماعی باید از این بدن های به هم متصل حمایت بکنند. این بدنهای متصل نشان میدهد که سرنوشت افراد در مناطق مختلف به هم گره خورده است.
به عبارت دیگر باقی ماندن زندگی اجتماعی ما مقید است به کاستن و محو کردن شکاف عمیق فرادست و فرودست و این رابطه فرادست و فرودست رابطهای است که در زندگی ما و سطح جهانی بیشتر خود را نشان می دهد .
ما نیاز به یک باز اندیشی عمیق در کدهای اخلاقی، فرهنگی، تربیتی و اجتماعی داریم که طی دو دهه گذشته جامعه را آماج آن قرار دادهایم و به واسطه این که میخواستیم یک انسان اقتصادی خوب تربیت کنیم فراموش کردیم که زندگی ما پیش از آنکه عمیقا زندگی اقتصادی-شرکتی باشد یک زندگی اجتماعی است. لذا از الگوهای تربیتی مدرسه گرفته تا تربیت درون خانواده ما به سمت بسط و گسترش نوعی فرهنگ خودشیفتگی حرکت کردیم به تعبیر اسکات لش Cultural narcissism در واقع یک انسان خودشیفته و خودمحوری خواستیم که بتواند به اصطلاح از پس خود بربیاید.
مورد دیگر باز اندیشی در منطق زندگی عمومی و زندگی اجتماعی مورد دیگری است که کرونا به ما نشان میدهد
بحث بر سر این است که تا چه حد حوزه عمومی و با هم بودن لحظه حیاتی و مهمی در زندگی تاریخی ماست و تا چه حد بودن در حیات اجتماعی هویت های ما را آشکار می کند. در روزگاری که تعاملات اجتماعی به حداقل خود رسیده است بحران های روحی و روانی نیز بروز پیدا کرده است.
کرونا اهمیت حوزه عمومی و اتصال در حیات اجتماعی را به ما نشان میدهد لذا هر چقدر دستورات بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی به رعایت فاصلهها سفارش میکند از سوی دیگر در یک لحظه اجتماعی باید با دفاع حداکثری از اتصالات ما همراه باشد به عبارت دیگر لحظه ای که جامعهشناس و روانشناس باید بیشتر از بدن های متصل به هم دفاع کند البته بحث فاصله فیزیکی که بیمای تولید میکند نیست بلکه دفاع از حیات اجتماعی مطرح است که این روزها بیشتر و بیشتر خود را نشان میدهد. سوت و کور شدن دانشگاه ها و فضای فرهنگی و امثالهم نشان میدهد که بدون وجود پیوندهای اجتماعی، روابط اجتماعی نیز ناممکن می گردد. لذا دو نکته پیشنهادی که مطرح میکنم ؛ یکی تاکید بر بازاندیشی در کدهای فرهنگی که ما در منطق تربیت اجتماعی و تربیت آموزشی طی دو دهه گذشته زندگی اجتماعی را با آن بمباران کردهایم و دوم محکم ایستادن پای آن لحظات اجتماعی است که حیات اجتماعی ما را ممکن میکند مواردی هستند که کرونا به ما نشان می دهد.
در واقع کرونا فرصت و الگویی است برای رؤیت آنچه که در حیات اجتماعی به ما هویت میبخشد.
مفهومی در جامعه شناسی vanishing mediatorبه معنای میانجی ناپدید شونده وجود دارد که نیرویی است که دو وضعیت را به هم وصل یا از هم منفصل میکند و خود از بین می رود مانند وبا در تغییر و تحولات ساخت دولت در دوره قاجار تأثیر زیادی داشت که بعد خود وبا از صحنه تاریخی محو شد. الگویی که حکمرانی بر حیات اجتماعی داشت به شدت از وضعیت وبا متاثر بود که کرونا میتواند این خصلت میانجی ناپدید شونده را داشته باشد.
مدتها پیش مناسک فرهنگی در الگوی نهادهای رسمی از کار افتاده بود زیرا که ساخت و نهادهای فرهنگی رسمی به واسطه مجموعهای از محدودیتهای قانونی، رسمی و غیررسمی، سلیقهای ، غیر سلیقهای وجود دارد به سمت نوعی از برنامه و کار فرهنگی که قبلاً از کار افتاده بودند حرکت میکرد که در عمل تنها مناسب گزارش مدیریتی بود کرونا همه این ها را به صورت عینی از کار انداخت و حال این ماجرا به آشکار روشن شده است که منطق فرهنگ رسمی به آن معنایی که نهادهای فرهنگی آن را دنبال میکند نمیتواند ادامه پیدا کند.
اگر نهادهای فرهنگی نتوانستند نسبتی با این شرایط برقرار کنند الگوهای عملشان برای همیشه از صحنه روزگار محو خواهد شد. کرونا هشدار میدهد که از جایی به بعد دیگر نمیتوان با مناسک و تحولات رایج نسلی و فرهنگی مواجه شد لذا نیاز به یک باز اندیشی عمیق در مکانیسمهای تولید و رویدادهای فرهنگی داریم زیراکه در منطق زندگی اجتماعی در قالب فرهنگ رسمی به تصلبی دچار شدهایم که این تصلب عملاً نمیخواهد با عرصهای از فرهنگ غیر رسمی ارتباط برقرار کند.
نظر شما :