واکاوی یک بحران؛ منشاء آسیبهای اجتماعی کجاست؟
مقصود فراستخواه (جامعهشناس، عضو هیات علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی)
اگر آسیب اجتماعی را اختلال و بینظمی در نظام رفتاری جامعه تعریف کنیم، هر نوع کژرفتاری است که میتواند به حد حادی برسد، کل نظام اجتماعی را مختل کند، از کار بیندازد و انواع پیامدها را به دنبال داشته باشد. کژرفتاری میتواند کژرفتاری با خود باشد و یا کژرفتاری با چند نفر؛ به طور مثال در اندازهای کوچک کژرفتاری با خود و خانواده و همسایه باشد و یا در مقیاسی بزرگ کژرفتاری با جامعه.
از کژرفتاری با خود میتوان خودکشی را مثال زد. خودکشیهای موفق و یا غیرموفق و یا تن فروشی که سالها با این مشکل درگیریم. این موارد نوعی اختلال در نظام رفتاری جامعه است که انسان با خود درگیر است و با خود مشکل ایجاد میکند و یا اعتیاد که نوعی آسیب اجتماعی از این نمونه است.
کودکان کار، زنان خیابانی، زنان کولی، کارتن خوابها و یا کسانی که به ناچار تن به تکدی میدهند، از این دسته هستند. این درماندگی شکلهای به ظاهر فعال مانند کولبری که مجبور است برای گذران زندگی خود به این کار روی بیاورد و در منطق اجتماعی این شکل از اشتغال، یک آسیب اجتماعی بزرگی است.
در مقیاس یک یا چند نفر دیگر مثال طلاق است؛ طلاق نوعی آسیب اجتماعی است که زن و مردی نمیتوانند با هم زندگی کنند اما به شکل یک آسیب اجتماعی ظاهر میشود و زندگیها را به هم میریزد. مثال دهشتناک این مورد قتل است. وقتی شاهد جنایتها و یا نزاعها هستیم و یا تجاوز به عنف، خشونت خانگی، زن آزاری و کودک آزاری در سطح خانواده، نمونههایی از آسیب اجتماعی در اندازه کوچکتر هستند.
در مقیاس بزرگتر نیز مواردی مانند شرارت، ولگردی، مردم آزاری، تخریب محیط زیست و رد پایهای اکولوژیکی خشنی مثل آتش زدن جنگل وجود دارد. زورگیری، کیف قاپی در خیابانها و ارتشاء که میتواند شکل دیگری از آسیبهای اجتماعی باشد. در مقیاس بزرگتر اقتصاد قاچاق و هر نوع ناامنی که در اجتماع بهوجود میآید و ترسی که در جامعه پدید میآید، همه اشکال مختلفی از آسیبهای اجتماعی هستند.
برای چگونگی توضیح دادن آسیبهای اجتماعی، به مدلی ساده اشاره میکنم. در علم ما از زبان مدلها استفاده میکنیم. مدلی بسیار ساده شده که شما گفتوگو را در سطح عمومی انجام میدهید از سه پرسش تشکیل شده است؛ یکی پرسش چیستی است؛ دیگری چرایی است و سومی چگونگی.
پرسش چیستی این است که آسیبها چطور شکل میگیرند؟ فرآیند تکوین آسیبهای اجتماعی که حداقل ۲۱ نوع آسیب اجتماعی را در سه خوشه در پاسخ به سؤال قبلیتان مثال زدم، چیست؟
پرسش دوم این است که چرا شکل میگیرند؟ یعنی عوامل موثر بر شکلگیری آنها چیست؟ چه عواملی این آسیبها را بهوجود میآورند؟ پرسش سوم این است که چگونه ترمیم مییابند و چگونه برطرف میشوند؟
در بحث چرایی، یک توضیح آسیبهای اجتماعی میتواند آنومی(Anomie) یعنی ضعف هنجاری در جامعه بهوجود میآید و یا تعارضهای هنجاری پدید میآیند که در پی آن ارزشهای اجتماعی ضعیف میشوند و هنجارها دیگر بر شهروندان نفوذ ندارند.
وقتی جامعه اهدافی تعریف میکند اما وسائلی مناسب و تعمیم یافته برای رسیدن به اهداف ندارد در این مرحله آنومی اجتماعی بوجود میآید. از سویی، بد و خوب را تعریف میکنیم مثلا اشتغال خوب است و دزدی بد اما برای گروههای اجتماعی وسائلی فراهم نمیشود که وارد مسیر اشتغال شوند و مجبور به سرقت نشوند.
اینجا نوعی فروپاشی اخلاقی در اجتماع رخ میدهد. هنجارها ضعیف هستند و یا آنقدر متعارضند که نمیتوانند در رفتارهای ما نفوذ پیدا کنند. وقتی فردی مرتکب قتل یا خودکشی، شرارت، تن فروشی و اعتیاد میشود، یک توضیحش آنومی است.
توضیح دیگر اختلال در فرآیند اجتماعی شدن است. یعنی جامعه نمیتواند فرزندان خود را اجتماعی کند؛ یعنی فرزندان جامعه نمیتوانند ارزشهای اجتماعی را درونی کنند و اجتماعی شوند. جامعهپذیری مختل میشود. اینجا نیز ایراد در خانوادههاست. خانوادهای که طلاق در آن رخ داد یا خانواده فقیر و خانوادههایی که سرپرست خانواده بیکار است؛ در چنین خانوادههایی فرزندان نمیتوانند اجتماعی شوند. یا اختلال در جامعهپذیری که از طریق نابسامانی آموزش و پرورش یک کشور و یا مدرسه و نبود شیوههای تربیتی درست روی میدهد.
وقتی مدرسه معلم مناسب و مستقل و مسلط به پداگوژی (علم تعلیم و تربیت اطفال) و شیوههای درست آموزشی را در اختیار ندارد و معلمان نمیتوانند کلاس را به شکل دموکراتیک اداره کنند، این اختلال بهوجود میآید.
اختلال در جامعهپذیری و فرآیند اجتماعی شدن میتواند از طریق کتابهای درسی، نظام مدیریت متمرکز، سیاسی و ایدئولوژیک در آموزشوپرورش، نظام سیاستگذاری در آموزش و پرورش یا اختلال در نظام رسانهای و مدنی مستقل و نیرومند جامعه پدید آید. این موارد میتوانند در اجتماعی شدن نسلها تاثیرگذار باشند. با اختلال نظام رسانهای، حرفهای، صنفی و محلی طبعا آموزشهای محلی و مدنی ناکارآمد میشود و اجتماعی شدن جوانان لطمه میبیند.
توضیح سوم براساس مفهوم فشار است. یعنی به جای اینکه هنجارها در من و شما نفوذ داشته باشند و جامعه بتواند از طریق هنجارها به طور درونی ما را اجتماعی کند، ساختارها هستند که فشار میآورند. فشار یعنی ساختارهایی ناکارآمد وجود دارد. مثل نظام بازار که گاهی بنابه سرشتش بیرحم و خیلی خونسرد میشود و به محرومیتها حساس نیست.
نظام قدرت، ثروت، بروکراسی و مجموعهای از ساختارهای متصلب و ناکارآمدی وجود دارند که بر افراد و گروههای اجتماعی فشار میآورند و آنها زیر این فشار مستاصل میشوند و بازتاب این فشار به صورت آسیبهای اجتماعی خود را نشان میدهد.
نظام قضایی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی فشار میآورد و مجموعه این فشارها که بر گرده شهروندان ضعیف، فقیر، آسیبپذیر و کمدرآمد وارد میشود آنها را به سمت انواع آسیبهای اجتماعی سوق میدهد و از آنها اول یک قربانی میسازد و سپس مچشان را بیرحمانه میگیرد.
توضیح چهارم، کنترل است. وقتی کنترلهای اجتماعی، مدنی، حرفهای و صنفی تضعیف شده به طور طبیعی احتمال آسیب افزایش مییابد. مثال ساده آن، حاشیهنشینهایی است که از روستایی کوچک بهناگزیر و بر اثر استیصال یا سوء سیاستها، به شهرهای بزرگ روی میآورند و آن کنترل اجتماعی طبیعی قبلی روی آنها نیست و از سوی دیگر در شهر نیز نظام درستی از اشتغال، اوقات فراغت و نهادهای مدنی نیرومند نیست و در این صورت مستعد آسیب میشوند.
یک توضیح پنجم میتواند تئوری «پنجره شکسته» باشد. به عنوان نمونه میگویند اگر پنجرههای ساختمانی شکسته باشد و مدتی به همان صورت بماند این احتمال که رهگذرانی سنگ دیگری به سوی پنجرههای دیگر پرتاب کنند بسیار است. جامعهای که دفرمه شده و همه چیز در آن به هم خورده است، چیزی در جای خود نیست، کسی درست کار نمیکند، نهادها سر جای خود نیستند و پاسخگویی نیست، براساس این تمثیل احتمال بروز آسیبهای اجتماعی بیشتر است.
توضیح ششم، حمایت اجتماعی است وقتی سیستمهای حمایتی وجود ندارد و در این جامعه سیستمهای حمایتی، کارآمد نیستند و یک جوان، یک کمدرآمد، یک زن، یک حاشیهنشین یا یک مهاجر احساس میکند هیچ سیستمی از او حمایت موثر نمیکند، هیچ کسی او را نمیبیند، چشمانی نیست که او را ببیند، شانههایی نیست که تکیه بدهد و اشک بریزد، احتمال آسیبهای اجتماعی افزایش پیدا میکند.
همین ۶ موردی که گفتم صورتهای مختلفی از فرآیند شکلگیری آسیب هستند. توضیح هفتم وجود تعارضهای اجتماعی است. وقتی تعارضهای اجتماعی شدید و خسته کنندهای بهوجود میآید، برخی از گروههای اجتماعی احساس میکنند از نظام رفاه اجتماعی برخوردار نیستند، الگوهای مصرف بالا در بخش برخوردار جامعه را میبینند و احساس میکنند که نمیتوانند ابتداییترین نیازهای مادی خود را برطرف کنند.
فقر و نداری خود را در کنار ثروتهای انبوه و انباشته شده، رانتی و بادآورده دیگر گروهها میبینند و یا در تعارضهای قومیتی خود به خود، فرآیندی در جامعه بهوجود میآید که آسیبهای اجتماعی شکل میگیرند.
اگر بخواهیم فرآیند تشکیل آسیبهای اجتماعی را به صورتی بسیار عام بگوییم، باید در یک کلمه گفت، اختلال در کارکرد نهادها. پس این هم توضیح هشتم است. یعنی نهادها دیگر نتوانند کار کنند، دولت به عنوان نهاد حکمروایی به درستی کار نکند، نهاد خانواده کارآیی خود را از دست بدهد، نهاد مدرسه خوب کار نکند، نهاد دین سر جای خود نباشد، کار اصلی خود را کنار بگذارد کار دیگری بکند، کارکرد رسانه و اقتصاد و نهادهای مدنی مختل شود و نهادهای مدنی کارکرد خود را از دست بدهند؛ این وضعیت در مختصرترین بیان یعنی اختلال در کارکرد نهادی است؛ یعنی نهادها ناکارکرد و یا بد کارکرد میشوند.
در توضیح مورد نهم، وقتی نهادهای معناساز و مشروعیتساز مختل میشوند همبستگی اجتماعی و اخلاق اجتماعی شکل نمیگیرد و معنا گم میشود. مساله اصلی همین گم شدن معناست. گم شدن معنا یعنی نهادهای معناساز دیگر نمیتوانند معنا بسازند، نخبگان نمیتوانند معنا بسازند، مراجع واقعی، مستقل، منتقد اجتماعی، علمی و مدنی نمیتوانند معنا بسازند، معناهای تازه خلق نمیشود و اینجاست که آسیبهای اجتماعی تولید میشود.
نظر شما :