چشم انداز مشترک برای فرزندآوری
محمد زینالی اناری (پژوهشگر اجتماعی)
مقدمه:
اُفت شاخصهای جمعیتی نشان از این دارد که باز تولید نیروی انسانی با مشکل مواجه شده است. یکی از اساسیترین مسئلهی هر جامعهای زاد و ولد و پرورش نسلهای آینده است. در حالی که دراین مسئلهی حساس، نگرانیها روز به روز افزون میشود تا آنچه که امروز در کشورهای اروپایی به عنوان سالمندی جمعیت مشاهده میشود، در ایران رخ ندهد. کشورهای غربی برای حل این مشکل، اقدام به باز کردن مسیر مهاجرت به موطن خود کرده و با تعریف و تبیین سیاستهای شهروندی، از مهاجرت نیروی کار از آفریقا و آسیا، به خصوص نیروی انسانی متخصص ایران، استقبال کردهاند. حال آن که ما هنوز در مسیر آغاز چنین روند معکوسی قرار گرفتهایم و اگر از امروز نسبت به پیشبینی و تبیین تمهیدات لازم برای جایگزینی نیروی انسانی اقدام نکنیم، راهی چون کشورهای مذکور، اگر نگوئیم سختتر، در پیش خواهیم داشت.
اما ما با دستگاههای تکثیر و تولید مواد صنعتی مواجه نبوده و با نیروی انسانی، به مثابهی محصول زندگی خانوادگی و عشق و رویای خانوادهها مواجه هستیم. لذا، تبیین و تمهید کافی نمیآید و برای رخدادن چنین موضوعی نیازمند این است که به نیروی درونی و رویاهای ملتی برای گفتن از زندگی نسلهای آینده و خلق آن فکر کنیم. حال آن که وضعیت جامعه و واقعیتی که در درون خانوادهها رخ میدهد، نشان از چیز دیگری میدهد. امروز، باروری و ازدیاد موالید، با شاخصهای بسیاری نسبت دارد که چشمانداز و خواست خانوادهها برای داشتن فرزندان و عشقورزیدن به فرزندپروری تنها یکی از آنها است. به همین خاطر، نگاه به خواست و ارادهی خانوادهها و نگاه آنها به پیش روی، داشتن فرزند و باروری ازمهمترین نکتهها است.
یک شکّ معرفت شناختی
یک تأمل اساسی در خصوص باروری لازم است. ممکن است جمعیت شناسان و اقتصاد دانان از کاهش باروری و کاهش نیروی کار در آینده سخن برانند. اما این تنها موضوع قابل تأمل نیست. برای نگاهی دقیق تر، لازم است که ما به دیروزِ امروز نگاهی بیفکنیم، زمانی که جمعیت امروزی برای زیستن شکل می گرفتند. عصری که نوعی خانواده که من به آن خانواده ی «کشسان» می گویم، در ایران پدید آمد؛ خانواده ای که در میان گستردگی و هسته ای بودن سرگردان بود. فلذا، جمعیت آن در ایران رو به فزونی گرفت.
«خانوادهی کشسان» پدیدهای ناشی از تحولات اجتماعی سرگردان در میان سنت و نوگرایی بود. تحولاتی که با خود، مهاجرت، انقلاب، جنگ، حاشیهنشینی و دگرگونی اقتصاد همراه داشت. سیاستهای اقتصادی کشور در دهه چهل و پنجاه رو به فزونی سبک زندگی مدرن و خانوادهی هستهای نهاد. اما از سوی دیگر و بهدلیل دگرگونیهای اجتماعی شهرنشینان جدیدی با خمیرهی خانوادههای گسترده شکل گرفتند که سالیان سال در شهر و فرهنگ آن احساس بیخانمانی میکردند. در این میان، ما با رونق مهاجرت و تلفیق دو دیدگاه نو و کهن در دل خانواده همراه بودیم، که به تدریج و در خلال حوادث سه دههی چهل تا شصت، به رونق تولید مثل انجامید. چیزی که در این میان مشهود میشد، گسترش تدریجی خانوادههای مستقل از نسل اول و درعین حال، موالید زیاد است.
دراین تجربه، این الگوهای دیرین بودند که به داد باروری خانواده ها آمدند و به همراه شهری شدن روستائیان، باورهای پدرسالارانه که در ذهن ارباب رعیتی روستایی رسوب کرده بود، موجب رونق موقت موالید شد. باورهایی که به شدت به نیروی کار تکیه داشته و کثرت فرزندان را به عنوان یک ارزش برای سرپرستان خانوارها تلقی می کرد. در این دوران، ایده های باروری، با تصوّر «فرزند عصای دست» شکل گرفته بود، صورتی از اسطوره ی محصور به خانواده ی گسترده از فرزندآوری. اما چیزی که امروز با آن مواجه هستیم، باز همین فرزند عصای دست است، اما به صورت ملّی نه درون خانوادگی.
ذهنیت و باورهای فردی در مورد ازدواج، زندگی و باروری، در سه دههی متأخر، به صورت دیگری چرخش داشته است. ما با تغییر مارپیچی معنا مواجه شده ایم و به جای منطق پدرسالاری، اینک با منطق فردیت مواجه هستیم. روشی که دیگر به اسطورهی فرزند عصای دست بسنده نکرده و مسائل دیگری را پیش روی خود، در مواجهه با تولید مثل و بقای جمعیتی، می بیند. اما علی رغم این که ما با چنین چرخشی مواجه شدهایم، بخشی از جامعه هنوز با همان منطق پیشین به تشکیل خانواده و باروری می پردازد.
پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، به نکته ای با اهمیت اشاره کرده است؛ ذائقه ی زندگی خانوادگی، گذران وقت، مهارت و شیوه ی مدیریت زندگی دگرگون شده و همان طور که در بخشی از جامعه ی دهه های پیش از انقلاب رخ داده بود، پس از سه دهه، ارزش های جدیدی در میان بخشی از جامعه به پا خواسته و دراثر ازدواج نسل های حاصل از مهاجرت و انقلاب، پای خانواده ی هسته ای و انتظاراتش دوباره به میان آمد. به همان صورت، موضوعاتی چون فراغت، تحصیل و تحرک نسلی که تا مدت دو سه دهه راکد مانده بود، به متن زندگی روزمره ی خانواده ی ایرانی باز گشت.
اینک با شکلی از «خانواده ی هسته ای» و حتی خانواده های بدیل، « خانواده ی تک نفره»، «خانواده ی غیرحقوقی» و صُوَر مشابه مواجه هستیم که نه تنها کثرت اولاد، بلکه وجود توارث و موالید برای آن ها محل تشکیک است. سوال میکنند: «فرزند بیاورم که چه؟!»، «خودمان خیری از دنیا ندیدیم»، «فرزند؟ آن هم در این دنیای ناپایدار... !» و موارد دیگری که دیگر فرزند برای آن ها یک رسم دیرین و بر اساس گفته های پیشین، منطق سنت و تکرار مکررات نیست، بلکه یک مسئله ی وجودی برای خود و فرزند شان است. چرا که اینک، دنیای جدیدی که ناشی از دنیای زندگی شخصی است، شکل گرفته است.
فردریش نیچه معتقد است که معرفت تحت تأثیر چشم انداز انسانی به زندگی و افق وجودی اش است. دیگر سنخ خانواده ی کشسان که به شدت وابسته به تفکر پدرسالار درمورد زندگی خویشاوندی است، جای خود را به سنخ دیگری از هستی مندی داده که چشم انداز متفاوت با دهه ی شصت به زندگی دارد. چشماندازی که دیگر نه بر اساس الگوهای سنتی و پیشین که بر اساس زندگی روزمره و تجربه ی شخصی خود از زندگی ساخته می شود. تجربه ای که به جای جنگ، انقلاب، مهاجرت و حاشیه نشینی، مصادف بود با سازندگی، آپارتمان نشینی، توسعه ی سیاسی، حمایت¬های رفاهی و پیدا شدن اوقات فراغت و برای یک خانواده ی هسته ای، موضوعات عدیده ای همچون حریم فردی و زندگی شخصی یا چیزی که به آن می توان « منطق فردیت » گفت، اهمیت پیدا می کرد.
منطق فردیت، منطق تمایز و داشتن چشم انداز متفاوت از سنت است. چشم اندازی که نه در دنیای مهاجرت، جنگ و حاشیه نشینی که بر اساس خانواده ی هسته ای وسایر صور خانواده و ارزش های جدیدی شکل گرفته که در خصوص بازآئینی ارزش های جامعه چندان قدرت و عاملیت ندارد- و بیشتر سهم قدرت را هنوز چشم انداز خانواده ی کشسان بر می سازد. در دنیای جدیدی که خانواده برای خود پیدا کرده است، دیگر ارزش های پدرسالاری و منطق موالید آن میسر نیست و به مثابه ی شکلی فلسفی مورد سوال قرارگرفته است، هر چند که موالید همچنان یک موضوع اساسی برای جمعیت و اقتصادی جامعه است.
نگاهی به آینده
اینک ما با دو سنخ از باور در مورد فرزند آوری مواجه هستیم، باورهای خانواده ی کشسان که بر بقایای خانواده ی گسترده متکی است وباورهای خانواده ی هسته ای. هر یک از این دو چشم انداز، ارزش های متفاوتی در خصوص زندگی، هستی و وجود خود و فرزند دارند. در عین حال، یک چالش قدرت و تصمیم گیری اجتماعی و سیاسی نیز در میان این دو گروه وجود دارد، سیاستی که قدرت خود را در استعلای دهه های چهل تا شصت و بر اساس نهضت انقلابی برخاسته در این دوران بر جامعه حاکم کرده و استیلا دارد. از آن سو، سیاستی که به نظر می رسد به صورت منفی و در برابر قدرت خانواده ی کشسان بر خاسته و هر از چندی با آن مصاف نموده است.
ارزش های دو دیدگاه در میدان قدرت، جابجا می شود و میزان حضور و امید هر یک در مواجهه با قدرت مشخص می شود. ارزش هایی که گاه به صورت کثرت اولاد و گاه به صورت «دو بچه کافی است» خود نمایی می کند. منطقی که از یک سو فرزندان متعدد را مراقب هم دیگر میداند و از سوی دیگر، والدین نگران در دم در مدرسه را به صف می کشد. از سویی اتکّا بر خدای متعال نیاز معیشتی فرزندان را تضمین میکند و از سوی دیگر، به دنبال بیمه ی آتیه فرزندان و رقابت تحصیلی آن ها است.
اینک، جدال دو نوع نگرش به زندگی، خانواده و فرزند به این انجامیده که عواملی متعدد، نظیر قدرت، حکمرانی، رفاه و برنامه ریزی اجتماعی و همچنین سیاست های حریم خصوصی دست خوش تأثیر قرار گیرند. باری نتیجه ی تمام چالش های قدرت و تأمین رفاه خانواده ها، چنان شده است که اینک مسئله ی «باروری» خانواده های جدید به یک معادله ی حل ناشدنی تبدیل شود. از یک سو ضرورت پرداختن به چنین مسئله ای به خاطر پنجره ی جمعیتی و سیاستهای شهروندی آینده اهمیت می یابد. از سوی دیگر، ارزش های فرزندآوری به رغم تبعیت بخش اندکی از آن، مورد تردید واقع گردد.
جوامع ابتدایی به مدد اسطورهها، الههها و آئینهای باروری و روایتهای اسطورهای که داشتند، این مفهوم را فرا گرفته و به استقبال زایش قهرمانهایی میرفتند که قرار بود نگهبان سرزمین و کاشف گنجها و کشتهای زمین باشند. قهرمانانی چون رستم و آرش که هر یک داستانی از آن خود داشتهاند. به هنگام ظهور دینهای کلاسیک هم باروری، احکام زناشویی و میراث فرزندان از بخشهای اصلی قابل توجه برای درک و فهم و تداوم هستی اجتماعی جوامع آن سامان بوده است. اما اینک مسائلی فراتر از زایمان و باروری در درک بشر پیدا شده است که حل آن بیش از راه حل هایی است که به وسیله ی اسطوره ها و متون کلاسیک ارائه میشود.
اینک به یک بازسازی دوباره از اسطوره یا روایتهای باروری نیازمندیم، روایتهایی که شهروند ایرانی بتواند در امتداد آن قرار گیرد. باری این شهروند، مسائلی فراتر از مفهوم باروری یا ازدواج دارد که نیازمند توجه به آن است. چشمانداز جدید او، نه صرفاً رهایی یا کنارهگیری از امر ازدواج یا باروری و احکام زناشویی آن است. بلکه مسئلهی امروزی فرزندآوری، فردیت او است، هویتی مجزا که پروراندن آن، نیاز به نظام رفاهی متناسب با آن است، نه صرفاً تذکرههای معنوی و روایت های کهن اسطورهای و دینی.
برای امروزی ها که از رفت و آمد فرزندان خود به مدرسه، از آینده ی اقتصادی و اجتماعی او، برای امکانات پرورش او و حتی برای مسائل علمی و اجتماعی که در آینده بر سر راه وی قرار می گیرد، نگراناند، مسئله ی باروری، فراتر از مفهوم زائیدن و داشتن فرزندان و توارث آن ها است. حال بیش از آن که فرزندان عصای دست و کمک کار مزارع یا کارگاه های سنتی والدین باشند، نسل نیازمند سرمایه گذاری هستند. اما والدین در این نوع سرمایه گذرای دست تنها و بی کس هستند و همان طور که گفته شد، والدین خانواده ی هسته ای در حکمرانی بر این موقعیت هم قدرت چندانی ندارند.
یک چشم انداز مشترک
چنین که گفته شد، خانواده های مدرن ایرانی برای داشتن فرزندانی سالم، کوشا و موفق، به امکاناتی بیش از داشتن فرزند نیازمندند. آن ها نیازمند اسطوره ها یا روایت هایی هستند که به مسائلی بیش از داشتن فرزند و نامیدن و داستان های قهرمانی آن ها بپردازد. به قول میشل زارفا، انسان امروزی، دیگر قهرمان نیست، بلکه شخصیت است و به جای قهرمان که یک دنیای کشف شدنی دارد، شخصیت امروزی، دنیاهای متعدد و به بیان پدیدارشناختی، زیست جهان های متعدد برای کنشگری و فعالیت دارند.
خانواده ی ایرانی، نیازمند تصور جهانی در آینده با پازلهای متعددی است که مسائل و فرصت های فرزند او را در بر دارد. از نظام آموزشی و مدارس سالم و به هنجار گرفته تا امنیت وجودی ای که حکمرانی برای سلامت زیست فرزند او پیش بینی می کند. گرچه خانواده هایی هم در ایران زیست می کنند که هنوز فرهنگ خانواده های کشسان و باورهای دوران انقلاب، جنگ و مهاجرت را در بر داشته و به باروری قهرمانان و محافظان سرزمین میاندیشند، اما ذهن و ضمیر بخش بزرگی از جامعه، درگیر نیازهای رفاهی و مسائل اقتصادی و سیاسی است.
خانوادههای مدرن ایرانی به یک چشم انداز مشترک از آیندهی فرزندان نیاز دارند، چشماندازی که نه همچون رسمی که این روزها رایج شده است، خوشبختی را در آن سوی دریاها بجوید، بلکه آیندهی فرزندان ایرانی را در سرزمین خود و با داشتن امکاناتی فرادست فرزندان نیاز دارد. اما اینک این آینده، از خلال مسائل و مفاهیم رفاهی و اقتصادی همچون کار، فراغت و داشتن امکانات تضمین شده در پیش رو میگذرد. خانوادهی امروزی نمیتواند در چشمانداز پدرسالاری به تولد فرزند بیندیشد، چرا که به خاطر شکلگرفتن تجربهاش در دل سازندگی، توسعهی سیاسی و توزیع رفاهی، چشمانداز متفاوت از زندگی را برای بعد وجودی خود و فرزندش تصور میکند.
به بیان ریچارد رورتی، امید همچون تجربهای ادبی است و قهرمان یا شخصیت داستانی خود را در دل یک قصهی بلند تصور میکند. پیش از تولد فرزند، اسطورههای قهرمانی یا به بیان امروزی روایتهای شخصیتی وی ساخته میشود، از این رو، فرزندان ایرانی، برای تولد و کنشهای متعدد در سرزمین خود، نیازمند یک جریان ادبی از امید به آینده و چشماندازهای سرزمینی هستند. چشماندازهایی مشترک که در دل این خاک، برای داشتن زندگیای ستوده شده، در داستانها، و ساختن چشماندازهای متعدد از فردیت و تشخص هستند.
نظر شما :