اسلامهراسی و توهین به پیامبر اسلام در غرب
دکتر غلامرضا قجاوند (مدیرگروه نیازسنجی ومطالعات فرهنگی جهاددانشگاهی واحد صنعتی اصفهان)
چندی است که دربرخی کشورهای اروپایی ،اهانت های بسیار شرم آوری نسبت به مقدسات اسلامی انجام میشود که قرآنسوزی، حمله به مساجد، حمله به مسلمانان وانتشار کاریکاتورهای موهن از پیامبر اکرم (ص)ازآن جمله میباشد.
اخیرا انتشار کاریکاتور در نشریه" شارلی ابدو" در فرانسه مورد حمایت رییس جمهور این کشور قرار گرفته ومکرون درلوای حمایت ازآزادی بیان اقد ام به پشتیبانی وحمایت ازاین اقدام ننگین نموده است.
پرداختن به ابعاد وواقعیتهای آزادی بیان ازحرف تا عمل در اروپا فرصت ومجال دیگری میطلبد ولی دراین مقوله همین بس که پرداختن به هلوکاست جز خطوط قرمز این آزادی بیان است وچند سال پیش یکی از کاریکاتوریستهای همین نشریه به خاطر نشر یک کاریکاتور از فرزند آقای سارکوزی –رییس جمهور وقت فرانسه-از نشریهی "شارلی ابدو" اخراج شد.
محدود کردن این توهینها به چند زمان، مکان یا شخص خاص در اروپا، سادهانگاری است و باید دانست که این موضوع در راستای پروژهای تحت عنوان"اسلام هراسی" درحال اجراست.
شناسایی عمیق، دقیق وواقعگرایانهی چیستی، چرایی و چگونگی اسلامهراسی نیازمند مروری بر مدرنیته ومبانی فکری آن است که به صورت اجمالی ومختصر به آن پرداخته شده است:
مدرنیته به معنای تجدد، نوین و تازگی میباشد، که اولین بار در آثار «ژان ژاک روسو» در قرن 18میلادی به کار رفت و بعد از وی در آثار بسیاری از نویسندگان آن عصر متداول گشت.
مدرنیته در اصطلاح عبارت است از نوعی حالت و کیفیت، ویژگی و تجربه مدرن یا دوره مدرن، که بیانگر تازگی، بداعت و نو بودن زمان حال به عنوان گسست یا انقطاع از گذشته، و ورود به «آیندهای» که در حال ظهور است میباشد، و گستره آن با فکر یا ایده نوآوری، ابداع، ابتکار، تازگی، خلاقیت، پیشگامی، پیشرفت، ترقی، توسعه، رشد، تکامل، سلیقه و مد همراه است .
اکثراندیشمندان، رویدادهای مهم تاریخ تکامل اجتماعی ملل مغربزمین که در واقع زمینهها و بسترهای اساسی ظهور و تکوین رخساره اجتماعی مدرنیته را فراهم ساختهاند، درچهارمرحله ترسیم کرده اند این حوادث و رویدادها به لحاظ ترتیب زمانی عبارتند از:
۱ـ رنسانس ـ نوزایی (از قرن چهاردهم میلادی)
۲ـ رفرماسیون ـ جنبش اصلاح دینی (قرن شانزدهم میلادی)
۳ـ عصر روشنگری (از اواخر قرن هفده و اوایل قرن هجده میلادی)
۴ـ انقلاب صنعتی (از نیمه دوم قرن هجده و نیمه اول قرن نوزده ـ۱۷۵۰ تا ۱۸۵۰ م)
اصول و مؤلفههای مدرنیته
مدرنیته دارای اصول و پایههایی است که در ذیل به طور خلاصه به آنها اشاره میشود:
1. تجربهگرایی: یعنی توجه و اهتمام ویژه به شیوه تجربه برای مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی و انسانی، بدون توجه به امور فلسفی و برهانی.
2. انسانمداری: یعنی اعتقاد به محوریت انسان در تمام عرصه ها .
3. عقلگرایی: به این معنا که عقل مستقل از وحی و آموزه های الهی توان اداره زندگی بشر را دارد و انسان با استفاده از عقل خود قادر است تمام مسائل را درک نموده و به حل آنها بپردازد .
4. لیبرالیسم: به معنای آزادی خواهی خارج از چهارچوب دین .
5. رشد فناوری: توجه به رشد بی سابقه فناوری در تولیدات صنعتی و بروز شیوه های نو در تولیدات صنعتی .
6. دموکراسی
7. سرمایهداری: توجه به نظام سرمایه داری و اقتصاد بازار آزاد .
8. فرد گرایی: یعنی اصالت فرد و اعتقاد به تقدم فرد بر جامعه.
9. سکولاریسم: یعنی حاکمیت فرد علمی و غیر دینی، و به تبع آن منزویشدن اقتدار دینی از عرصه های اجتماعی، وبه طور کلی شیوع یک فرهنگ مادی و این جهانی به طوری که دین صرفا یک موضوع فردی وشخصی درنظرگرفته می شود که تاثیری در معادلات اجتماعی نخواهدداشت.
یکی دیگراز ویژگیهای مدرنیته وبه تبع آن علم مدرن، تحدید و منحصرکردن نیازهای انسانی به نیازهای مادی ونادیده گرفتن نیازهای معنوی انسان است بهطوری که در" نظریات نیاز" اندیشمندان غربی مانند نظریة سلسله مراتب نیازهای ابراهام مزلو،نظریة "ERG "کلیتون آلدرفر، نظریة نیازهای آشکار «هنری موری، نظریه اریک و بسیاری از نظریات دیگرغربی، اساسا هیچ نیازمعنوی برای انسان درنظرگرفته نشده است.
نیازهای معنوی انسانها درحالی توسط مدرنیته نادیده گرفته شد که این نیازها کاملا منطبق بر فطرت انسان میباشد. لذا مدرنیتهی غربی با ابزار تکنولوژی و تکنوکراسی با خود رفاه آورد ولی آسایش خیر.
نادیدهگرفتن نیازهای معنوی ونیز معناگرایی، بحران هویت وازخودبیگانگی(الیتاسیون)،وقوع جنگ جهانی اول ودوم، تخریب گسترده ی طبیعت وبحرانهای زیست محیطی،مهاجرت به شهرها وحاشیه نشینی وبه تبع آن گسترش بحرانهای اجتماعی واخلاقی ،نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ و نظریه ی نسبیت انیشتین باعث زوال مدرنیته ازقرن بیستم میلادی شد.
نگاه تک بعدی وصرفا مادی به انسان ونیازهای انسانی واشکالات جدی ناشی از نگاه اومانیستی مدرنیته باعث شد دروان مدرنیته به سرآمده ومدرنیته بامنتقدین جدی مانند پست مدرن ها،فرانکفورتی ها و...مواجه شود.
تفکر دینی هم که ازهمان زایش مدرنیته به خاطر مبانی نظری غلط مدرنیته(اومانیسم، راسیونالیسم (عقل گرایی)، لیبرالیسم،سکولاریسم، اصالت منافع فرد، اصالت علم وعلم زدگی و..)، منتقد آن بوده است.
معناگرایی و توجه به معنای زندگی امری فطری در وجود انسان است که به خوبی در مطالعات تجربی روان شناسی هم به اثبات رسیده است. به همین ترتیب در مسایل فرهنگی و تمدنی نیز معنا و معنویت و وجود نرم افزار هویت بخشی هسته اولیه شکل گیری هر تمدن و بستر زندگی واقعی بشر بوده و میباشد
از نشانههای بحران معنا در جهان معاصر بویژه در کشورهای مرکزی تمدن غربی، رویکرد روزافزون انسان معاصر به دین و معنویت و یا حتی مکاتب انسانی معناگراست که عوامل این رویکرد را می توان چنین برشمرد:
حس فطری حقیقت جویی بشر و نیاز به مکتبی جامع نگر
سرخوردگی شدید انسان از خلا روحی و معنایی و معنوی
سرخوردگی از نابسامانی روزافزون تمدن مادی
سرخوردگی از انحطاط شدید اخلاقی و معنوی تمدن مادی (میر احمد، حاجتی، 1381، ص 133)
به تعبیر مقام معظم رهبری (78/6/14:) “فقدان یک فکر و یک اندیشه راهنما و ایدئولوژی متکی به یک فکر و تلقی درست از عالم وجود، مهمترین خلا دنیای غرب میباشد” کما اینکه اندیشمندان غربی نیز به این امر معترفند. برژینسکی میگوید: “خلا معنوی تعبیر دقیقتری از پوچی معنوی است. همان پوچی معنوی که بخش بزرگی از تمدن غرب را فراگرفته است” (میر احمد حاجتی، 1381، ص 133.) آلوین تافلر بحران معنا را در غرب اینچنین برمیشمرد: «امروزه اغلب مردم آنچه را در اطراف خود میبیند چیزی جز آشفتگی و هرج و مرج نیست. آنان از احساس ناتوانی شخصی، درماندگی، بیهدفی، پوچی به شدت رنج می برند» (آلوین تافلر، 1371، ص 17.) در این زمینه پاپ ژان پل دوم رهبر سابق کاتولیکهای جهان میگوید: انسان محصول فنآوری در معرض بیهویتی قرار دارد.
در واقع تمدن یک سونگر و ماتریالیستی غرب ،علی رغم ادعاهای گزافش به جهت تقابل جدی شئون معرفتی و اجتماعی و زیستی زندگی انسان با تعالیم دینی به عنوان مهمترین منبع معنابخش بشر، به تدریج ناتوانی خود را در حل معضلات مادی و معنوی بشر ظاهر ساخته است. رمز این ناتوانی را باید در هسته اصلی پیدایش این تمدن یعنی بینش هستی شناسی و انسان شناسی و فرهنگ و تفکر فلسفی عاری از معنای حقیقی آن جستجو کرد. اندیشهای که بر مبنای نفی کرامت واقعی انسان بنا شده، نه تنها در راستای ساماندهی واقعی زندگی بشر حرکت نکرد که در بدترین شکل ممکن به بستری جهت تولید و تکثیر انواع ناهنجاریها و بیهویتی ها و سرگردانیهای بشر در عالم منجر شد. “تباهی که مدرنیته پدید آورده است اساسا به نحوی نافی ماهیت فطری متعالی و آزادی و آزادگی انسان گردیده است. پس تاریخ مدرن را به طور طبیعی میتوان تاریخ مرگ انسانیت نامید” (جری ریفکن، تد هوارد، 1374، ص 19).
امام خمینی(ره) نیز در پیام به گورباچف آوردهاند: “بی تردید امروزه غربیان در دامی که با پشت نمودن به دین برای خود گسترانیدند، گرفتار آمدند و بلایای فراوانی که مقتضای ذاتی فرهنگ آلوده غرب است اکنون دامنگیر غربیان گردیده است، از این رو باید معتقد بود که غرب به بن بست رسیده یا خواهد رسید” (صحیفه نور، ج 21، ص 66.) و شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام می گوید: “هم خودشان به بن بست رسیدهاند و هم بشریت را دچار بن بست کردهاند” (مطهری، 1367، ص 336.) در واقع آنچه امروزه ما در جوامع مدرن شاهد آن هستیم نوعی متلاشی شدن درونی جامعه و نوعی رجعت قهقرایی به بربریت است نه مدنیت مورد ادعا و عامل اصلی آن نیز نبود مولفههای معنی بخشی است که باید تار و پود یک فرهنگ و تمدن را به هم پیوند دهد و آن را پایدار و پویا نگه دارد. “مطالعات دقیق و بیغرضانه در فراوانی پدیده پوچ گرایی و انگیزه های خودکشی به خوبی اثبات می کند که از اساسیترین عوامل و انگیزههای نابسامانی... اعراض مردم از مذهب و معنویات است” (محمد تقی جعفری، 1373، ص 43.) بنابراین به درستی می توان ادعا کرد که امروزه بزرگترین نیاز بشر و بلکه کل تمدن بشری، نیاز به معنا و معنویت است. و خلا تولید معنا واضحترین مشکل امروز دنیا محسوب میشود.
مسلما با تعریفی که از ویژگیهای مدرنیسم شد، و همچنین بحران معنای حاصل آن در عصر حاضر، تولید معنا و معناگرایی تنها می تواند با رجوع دوباره انسان به سوی دین و وحی و نگاه معنوی به جهان و خود صورت گیرد،لذا"معناگرایی" درانسان وانسان غربی با زوال مدرنیته اوج گرفت وغرب با موج معناگرایی ودین خواهی مواجه شداما صاحبان زروزور درغرب ،معناگرایی را باکنارزدن اومانیسم وسکولاریسم تعقیب نکردند وبه معنویت دینی روی خوش نشان ندادند زیرا معنویت دینی را درتعارض کامل با مبانی مدرنیته می دانستند.
بابه راه افتادن موج بزرگ معنویت خواهی ومعنا گرایی درغرب،متوجه شدند که نمی توانند درمقابل این موج سهمگین مقاومت کنند ،لذا براین موج سوارشده وموج سواری کردند.
مدیریت معنا گرایی درغرب قالبها وروشهای مختلفی داشته است که برخی ازآنها عبارتند از
1-ایجاد واشاعه ی مکاتب وعرفانهای نوظهور (مکاتی مبتنی بر اصل انسان محوری ونه خدا محوری)
2-اسلام هراسی
3-ترویج مسیحیت اصلاح شده (پروتستانیسم)
4-سکولاریزاسیون اسلامی
اسلام هراسی(Islam Phobia )به عنوان پیش داوری و تعصب علیه اسلام و مسلمین تعریف شده است.
از لحاظ ریشه شناسی واژه، این عبارت مرکب از دو واژه اسلام و فوبیا می باشد که به معنای “ترس غیر عقلانی” و “بیزاری و نفرت” از چیزی به کار رفته است.
در فرهنگ آکسفورد تعریف اسلام هراسی چنین است: ترس یا تنفر از اسلام، مسلمانان و فرهنگ اسلامی به ویژه زمانی که ترس از آن به عنوان یک نیروی سیاسی است.
تعدادی از اندیشمندان غربی در زمینه تئوری پردازی برای اسلام هراسی گام پیش نهادند. دو تن از شاخص ترین استادان غربی در به وجود آوردن یک نظام شناختی که در آن باید از هویت مسلمانان هراسید، در سال های پایانی جنگ سرد و سال های آغازین دوران پس از جنگ سرد، نقس اساسی داشتند. این دو نفر عبارتند از: برناردلوئیس و ساموئل هانتینگتون.
"لوئیس "در سالهای آخر جنگ سرد که نظام دو قطبی در حال فروریختن بود و خیزش مسلمانان در سراسر جهان در ابعاد سیاسی و اجتماعی مشاهده میشد، لوئیس کسی بود که سال ۱۹۸۸ میلادی در سخنرانی سالانه، موقوفه ملی علوم انسانی، رسانههایی تفکر و منظومه شناختی را عرضه داشت و در دو دهه گذشته تفکر مزبور را پیش برد. بیجهت نیست که از او به عنوان معمار فکری نئومحافظهکاران در اشغال نظامی عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی نام برده میشود.
"هانتینگتون" هم با ارایه ی نظریه ی معروف"برخورد تمدنها"سعی درتیوریزه کردن اسلام هراسی نموده است.
هرچند اسلامهراسی سابقهای به اندازه ظهوراین دین الهی دارد ولی درعصر معاصر، اسلامهراسی به چند دوره تقسیم میشود:
1-وقوع انقلاب اسلامی ایران
2-وقوع حادثهی 11سپتامبر
3-اشغال عراق توسط آمریکا
4- ظهورداعش
تحلیل چرایی وچگونگی اسلامهراسی در هر کدام از دوران مذکور وشناخت روشها وابزارهای آن هرکدام به تنهایی مجال مختص به خود را میطلبد ولی به طورکلی باید دانست که توهین به پیامبر اسلام وسایر مقدسات اسلامی، قرآن سوزی، حمله به مساجد، توهین و تحقیر مسلمانان، ارائه چهرهی کاملا منفی در رسانهها به منظور ایجاد حس منفی از اسلام در افکار عمومی و... به عنوان مصادیق اسلامهراسی در جهت مدیریت موج معناگرایی و معنویتخواهی درغرب است که توسط صاحبان زروزور در دنیای غرب به صورت مستمر و هدفمند درحال اجراست.
نظر شما :