حاشیه‌نشینی یعنی خشونت علیه زنان

شکربیگی (جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه)
۱۱ آذر ۱۳۹۹ | ۱۳:۵۵ کد : ۲۵۱۸۰ دیدگاه
چهار دیوار با بلوک‌های سیمانی خمیده بالا رفته‌اند، نایلون ضخیمی بالای دیوارها کشیده شده است تا زیر تگرگ و باران‌های طولانی بلرزد و بایستد و چارچوبی فلزی که به ملات کم‌جان بلوک‌های سیمانی جوش خورده و وصله شده است تا شاید روزی دری در آن تعبیه شود.
حاشیه‌نشینی یعنی خشونت علیه زنان

۳۲ ‌درصد زنان در محیط‌های شهری و ۶۳‌درصد زنان در مناطق حاشیه مورد خشونت قرار می‌گیرند و داستان خشونت خانگی علیه زنان در سکونتگاه‌های غیررسمی و حاشیه‌ها بیشتر از سایر نقاط است، حاشیه‌نشینی خود خشونت علیه زنان است. صدایزنان حاشیه‌نشین به گوش ما نمی‌رسد، مگر اینکه «فریاد» بکشند.
«فریاد» آنها ، خبر از عمق خشونتی می‌دهد که بر آنها رفته است، زیرا پیش از این خشونت علیه زنان را همسرکشی می‌دانستند، اما حالا این خشونت‌ها به خشونت‌های پنهان بدل شده است. زنی که در حاشیه شهر زندگی می‌کند، این امکان را ندارد که بحث ما را بخواند، فقدان چنین امکانی یعنی خشونت علیه او، اینچنین خشونت‌های پنهان علیه زنان حاشیه‌نشین و آلونک‌نشین بسیار بسیار بالاست.
اغلب افرادی که ساکن حاشیه‌ شهرها یا آلونک‌نشین‌ها هستند، به امید بهبود شرایط زندگی و بقا از روستا و شهرهای دیگر به حاشیه شهرهای بزرگ مهاجرت می‌کنند، ابتدا آلونکی برای خود تدارک می‌بینند و این آلونک‌ها به تدریج زمان به حاشیه‌های یک شهر بدل می‌شوند. دلیل عمده این امر فقر است، البته در مواردی هم جنگ، بلایایی طبیعی و مشکلات اقلیمی دخیل بوده‌اند. این افراد با مهاجرت به حاشیه شهرها، با فقدان تخصص‌های مورد نیاز در شهر و عملا ناکارآمدی مواجه می‌شوند و به ناچار در بیشتر موارد کارگر روزمزدی می‌شوند که نیاز به سرمایه اولیه ندارد.
اقامت در مناطقی که در آنها دسترسی به آب سالم و بهداشت میسر نیست، بیکاری و اعتیاد طغیان می‌کند و از کم‌ترین امکانات یک شهر برخوردار نیست و از سوی دیگر، سایه تهدیدآمیز همیشگی ماموران دولتی و شهرداری همراه زندگی روزمره آنهاست، حاشیه‌نشینی، خصوصا اززنان حاشیه‌نشین انسان‌هایی می‌سازد که برای آنها خشونت‌ورزی مثل هوایی است که هر روز نفس می‌کشند. در واقع خشونت جزوی از زندگی آلونک‌نشین‌ها و حاشیه‌نشین‌ها شده است.
زمانی که انقلاب پیروز شد، می‌گفتند که این انقلاب را فقرا، مستضعفان، زاغه‌نشین‌ها، حاشیه‌نشین‌ها و محرومان پیروز کردند، آنها از همه‌چیز خود گذشتند و انقلاب کردند و ولی‌نعمت انقلاب هستند. حالا چه شده است که پس از چهاردهه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است و ولی‌نعمتان به فرودستان بدل شده‌اند.
اگر به دهه‌های مختلف پس از انقلاب در ایران نگاه کنیم، علت این مساله را در آغاز خصوصی‌سازی در دهه 70 می‌بینیم. در این دهه، سایه‌ای از مادی‌گرایی و خصوصی‌سازی شهرها را در برمی‌گیرد و زندگی را به گونه‌ای بر مردم تنگ می‌کند که بخشی از مردم را به آلونک‌ و حاشیه‌نشینی سوق می‌دهد. افرادی که در آن زمان در برابر خصوصی‌سازی تاب‌آوری پایینی داشتند، نتوانستند دوام بیاورند و به همین دلیل در این دهه شاهد شکل‌گیری شورش‌هایی در حاشیه شهرهای اراک، مشهد و تهران بودیم.
این شورش‌ها فقط و فقط ناشی از فقر آنها بود و به هر حال به جایی نرسید. همین طور می‌توان به اعتراضات سال 96 و 98 نگاهی کرد. ما همان موقع می‌گفتیم که پابرهنه‌ها و گرسنگان لشکرهای در راه هستند و مشکلات و دشواری‌های اقتصادی آنها بیش از دیگران است. در آن اعتراضات نیز به گواه تصاویر حضور زنان بیش از دیگران به چشم می‌آمد.
نگاه جنسیتی به زنان در کلیشه‌ها و آداب و رسوم و عادتواره‌ها همیشه وجود داشته و در حاشیه‌ شهر پررنگ‌تر بوده است، زیرا این زنان گرسنه‌اند، این زنان در حاشیه‌اند و طبعا خشونت علیه این زنان دوچندان می‌شود. این خشونت را علیه آسیه‌پناهی در کرمانشاه دیدیم. مانند آسیه پناهی، زنان ده‌ونک نیز در مقابل نیروهای شهرداری که برای تخریب خانه‌هایشان آمده بودند مقاومت کردند. پیش از این در نجف‌آباد نیز اعتراض یک زن سرپرست‌خانوار را دیدیم که می‌پرسید:
زنانی که سرپرست خانوار هستند و در فقر مالی به سر می‌برند، باید چه کنند. تمام این شواهد گویای این است که به نظرم فقر در حال حرکت به سوی زنانه شدن و زنانگی است. زنانی که با امید بهبود وضعیت زندگی از روستا یا شهرهای کوچک‌تر به کلانشهرها مهاجرت کرده‌اند و وضعیت مالی مناسبی ندارند، سرپرست خانوار هستند و برای خود آلونک می‌سازند تا مدتی در همان کاشانه سامان موقت داشته باشند و کم‌کم به حاشیه‌نشینی روی بیاورند، طبیعی است که برای آنها کوچک‌ترین حرف یا عملی که خارج از توان‌شان باشد به درگیری منجر و به خشونت و در مواردی به قتل کشیده می‌شود. در زندگی این زنان متاسفانه خشونت به‌طور دایم وجود دارد.
به نظرم چون زنان سرپرست خانوار زیادتر شده‌اند این رابطه تغییر کرده است. فرقی نمی‌کند که این زنان روستایی باشند یا شهری، طلاق گرفته باشند یا شوهرشان معتاد باشد، این زنان سرپرست خانوار چون بیشتر از قبل شده‌اند، تنها کسی هستند که در برابر مشکلات زندگی باید مقاومت کنند. بنابراین وقتی مامور شهرداری برای تخریب تنها مامن آنها سر می‌رسد، آنها ناچارند با دست‌های خالی در برابر این خشونت ساختاری و اجتماعی مقاومت کنند.
در حالی که به نظرم اگر این نهادهای قانونی که وظیفه حراست از شهر در برابر ساخت‌و‌سازهای غیرقانونی را دارند، پیش از چنین برخوردهای خشونت‌آمیزی، با این زنان گفت‌وگو کنند، شرایط بهتری را برای آنها مهیا و فضای دیگری را برای زندگی به آنها معرفی کنند، در آن صورت شاهد چنین تصاویر پرخشونتی در فضای رسانه نخواهیم بود. یکی از وظایف مشخص شهرداری این است که از ساخت‌و‌سازهای غیرمجاز جلوگیری کند، اما آن طور که در این سه ماجرا دیدیم، برخورد ماموران شهرداری بسیار خشونت‌زاست و بی‌احترامی‌های فراوانی نسبت به افراد فرودست در این تصاویر صورت گرفته است که تنها دارایی‌شان، همان چند وجب آلونک است.
این خشونت‌ها به این دلیل با مقاومت روبرو می‌شود که در کنار این کوخ‌ها، کاخ‌هایی ساخته شده است، درصورتی‌که اگر امکانات و ثروت ملی که متعلق به تمام مردم و ایرانیان است، به نسبت مساوی در سرمایه‌ها و ساخت‌های بنیادی و زیربنایی جامعه صرف شود و منجر به شکل‌گیری رفاه مسکن، رفاه مالی، رفاه اجتماعی و رفاه فرهنگی شود، طبیعی است که کمتر شاهد خشونت خواهیم بود، آن هم خشونتی عریان که در برابر چشم میلیون‌ها نفر به التماس‌های کودکان نیز توجهی ندارد، خشونتی که وجدان جامعه را به درد می‌کشد و منجر به شکل‌گیری افسردگی جمعی می‌شود.
در فرازی بالاتر و در یک افق دورتر و چشم‌اندازی وسیع‌تر، وقتی به جامعه ایران نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که گونه‌های مختلفی از خشونت در این جامعه رخ داده است، از انواع خشونت‌های فیزیکی، جسمی، اقتصادی گرفته تا خشونت‌های کلامی در جدال‌ها و لفظ‌ها، در واقع ما به نوعی شاهد افزایش خشونت اجتماعی در جامعه هستیم و می‌خواهم به این مطلب اشاره کنم که خشونت‌ورزی علیه انسان‌ها (زنان، مردان، فرزندان، فرزندان علیه والدین) و در این میان بیشتر علیه زنان و کودکان به صورت سیستماتیک در همه نهادها به صورت کلامی، غیرکلامی و در همه ابعاد وجود دارد و این خشونت در جاهایی رسانه‌‌ای و دیده می‌شود و در بسیاری از جاها رسانه‌ای نمی‌شود و مسکوت می‌ماند. البته در نگاهی وسیع‌تر، این خشونت‌ها به جامعه ایرانی محدود نمی‌شوند و خشونت علیه زنان در بسیاری از کشورهای دنیا به چشم می‌خورند و بسیار بیشتر و چشمگیرتر از قبل شده‌اند.
شاید به دلیل این است که نقش زنان در میان‌داری و میدان‌‌داری در مسائل و مشکلات پررنگ‌تر شده است، به ویژه در آلونک‌نشین و حاشیه‌نشین‌های شهر تهران. به نظر می‌رسد زنان نقش برجسته‌ای در اداره خانواده‌ و خانه پیدا کرده‌اند و این نقش به ایستادگی و مقاومت بیشتر در برابر بحران‌هایی که با آنها مواجه می‌شوند، منجر شده است.
به همین دلیل است که زنان بیشتر در صدر اخبار خشونت‌ورزی علیه آنان مطرح می‌شوند. علاوه بر آن، جمعیت زنان سرپرست خانوار در ایران بسیار بالا رفته است و وقتی تعداد زنان سرپرست خانوار بیشتر شود، به هرحال در مقابل خشونت اقتصادی و اجتماعی بیشتری قرار می‌گیرند. علاوه بر آن، در حاشیه‌های شهر و آلونک‌ها، زنانی زندگی می‌کنند که از سویی با فقر، ناکارآمدی، اعتیاد و بیکاری مواجهند، از سوی دیگر، همسرانی دارند که کارگر روزمزد و فصلی و اضطراری هستند، لذا این زنان بیشتر در خانه هستند و نقش آنها در حفاظت و حراست از خانه بیشتر است.

این در حالی است که ما در فرهنگ رحمانی و عاطفی خود جایگاه بسیار رفیعی را برای مادر، خواهر و زن قائل هستیم، اما مشاهده تصاویر منتشر شده از سه ماجرایی که به آن اشاره داشتیم، نشان از سقوط اخلاقی عظیمی دارد که در آن پنج- شش نفر مرد در مقابل یک زن می‌ایستند و اندک دارایی آنها را تخریب و وجدان بیننده را زخمی می‌کنند. البته پس از انتشار این تصاویر، شاهد عذرخواهی شهردار و فرماندار بندرعباس بودیم، همه از آن زن عیادت کردند، اما پنجاه درصد بدن آن زن سوخته بود و این عذرخواهی‌ها دردی از او دوا نمی‌کرد. مطمئن باشید که این زن برای داشتن یک مامن، پیش از آنکه آلونک بسازد، به جاهای مختلفی سر زده بود، آن آلونک آخرین مامنی بود که این زن برای خود ساخته بود.

طبق صحبت‌های شما زنان در مناطق حاشیه ‌شهر در معرض خشونت‌های بیشتری هستند. آیا می‌توان گفت که به دلیل جایگاه فرودست‌تری که دارند، این زنان به مرور زمان، خشونت‌پذیرتر شده‌اند. آیا خشونت علیه زنان در حاشیه شهرهای ما و حلبی‌آبادها امری اجتماع‌پذیر است؟در پاسخ شما باید بپرسم: آیا زنانی که حاشیه‌نشین هستند، اساسا می‌توانند از خشونت‌هایی که بر آنها رفته است سخن بگویند؟ قاعدتا در بیشتر موارد نه، مگر با فریاد. یعنی ما صدای آنها را زمانی می‌شنویم که آن قدر علیه آنها خشونت اعمال شده باشد که آنها تاب‌آوری خود را از دست بدهند و فریاد بکشند، ما فریاد آنها را می‌شنویم نه صدای‌شان را.
در مناطق حاشیه‌نشین و در مناطقی که آلونک‌نشین‌ها حضور دارند، اساسا زن دیده نمی‌شود جز با نگاهی ابزاری، همین نگاه، بستر را برای وقوع انواع مختلف خشونت علیه آنان فراهم می‌کند. خود مفهوم حاشیه‌نشینی یعنی خشونت علیه زنان، آلونک‌نشینی یعنی خشونت علیه زنان. زنی که در آلونک زندگی می‌کند، به آب سالم، به حمام، به لباس‌های تمیز، به غذاهای سالم، به بهداشت و به آموزش دسترسی ندارد. همین مساله خود خشونت اجتماعی و فرهنگی علیه زن است.
اساسا خشونت علیه زن حاشیه‌نشین، خشونت نهفته است. چرا؟ چون این زن در قیاس با زنی که در مرکز شهر یا بالای شهر در رفاه زندگی می‌کند، هیچ امتیازی ندارد، اگر دسترسی آن زنان مرکز و بالانشین را به امکانات بهداشتی و رفاهی صد بگیریم، به دسترسی زن حاشیه‌نشین حتی عدد یک هم نمی‌توانیم بدهیم.
اساسا خشونت یعنی هر امری، هر اتفاقی، چه کلامی، چه غیرکلامی، چه فیزیکی، چه فرهنگی، چه اجتماعی که باعث شود دردی یا رنجی به جسم و روح انسان وارد شود و به همین دلیل است که می‌گویم حاشیه‌نشینی یعنی خشونت علیه زن. پیش از این همانطور که شما اشاره کردید، خشونت علیه زنان را همسرکشی می‌دانستند، اما حالا این خشونت‌ها به خشونت‌های پنهان بدل شده است. زنی که در حاشیه شهر زندگی می‌کند، این امکان را ندارد که بحث ما را بخواند، فقدان چنین امکانی یعنی خشونت علیه او، اینچنین خشونت‌های پنهان علیه زنان حاشیه‌نشین و آلونک‌نشین بسیار بسیار بالاست.

زنان حاشیه‌نشین، با امید به زندگی بهتر به حاشیه شهرها آمدند که این امید سرابی بیشتر نبود، زیرا امکاناتی که این زنان در روستا یا سایر شهرها داشتند، عموما بهتر از امکانات فعلی‌شان در آلونک‌ها و حاشیه شهرهاست. این زنان با این جابه‌جایی، در کلیشه‌های جنسیتی، عادت‌واره‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای خود خشونت را به عنوان یک امر در جامعه‌پذیری خود قبول می‌کنند.
یک زن حاشیه‌نشین تمام خشونت‌های پنهانی را که علیه اوست مثل بیکاری، اعتیاد، نداشتن امکانات مالی و رفاهی می‌پذیرد و با آنها کنار می‌آید، مهم نیست که بتواند ماهی یک بار گوشت گرم بخورد یا نه، نان و ماست را جایگزین آن می‌کند. او این خشونت‌ها را پذیرفته است، اما خودش بر این خشونت‌هایی که بر او می‌رود آگاه نیست، یا اگر آگاه هم باشد، چاره‌ای برای تغییر آن ندارد. در ایران بیش از 50 گونه زن با جایگاه و نگرش‌های مختلف خود زندگی می‌کنند که هرکدام از آنها آسیب‌ها و چالش‌های مخصوص خود را دارند، اما در بسیاری از موارد، این زنان نسبت به این آسیب‌ها آگاه نیستند.
آیا زن آلونک‌نشین نسبت به حقوق شهروندی، حقوق مدنی و حقوق انسانی خود آگاه است؟ طبیعی است وقتی در چنین جایگاهی قرار دارد، نه از حقوق و نه از آسیب‌هایی که بر سر راه خود دارد و نه از خشونت‌های پنهانی که بر او می‌رود آگاه نباشد. پیامد حاشیه‌نشینی برای زنان، همین آسیب‌هایی است که متعاقب این شیوه زندگی بر آنها می‌رود، این آسیب‌ها، خودشان از اشکال خشونت هستند.
خشونت علیه زن آلونک‌نشین و حاشیه‌نشین گستره وسیعی است که گونه‌های مختلف خشونت را در دل خود دارد. لذا معتقدم برای زدایش خشونت علیه زنان در همه ابعاد باید آگاهی و اطلاع‌رسانی در همه زنان و زنان حاشیه‌نشین نسبت به خود داشته باشند و طبیعی است که در این مسیر باید فرهنگ‌سازی شود و آگاهی آنان نسبت به حقوق شهروندی، انسانی بالا رود.
یک زن حاشیه‌نشین تمام خشونت‌های پنهانی را که علیه اوست مثل بیکاری، اعتیاد، نداشتن امکانات مالی و رفاهی می‌پذیرد و با آنها کنار می‌آید، مهم نیست که بتواند ماهی یک بار گوشت گرم بخورد یا نه، نان و ماست را جایگزین آن می‌کند. او این خشونت‌ها را پذیرفته است، اما خودش بر این خشونت‌هایی که بر او می‌رود آگاه نیست.

کلیدواژه‌ها: جامعه شناسی حاشیه‌نشین خشونت


نظر شما :