کرونا و ادبیات سرد: درباره سواد رسانه ای در عصر کرونا
محمد زینالی اناری (دانشجوی مسائل اجتماعی ایران)
مقدمه
دنیای امروز یک سازمان بزرگ ارتباطی است و هر شهروندی یک عضو خیلی خیلی کوچک آن بوده و با جریان ارتباطی به نحوی تعامل و ارتباط دارد. هر شخصی نقشی و تکلیفی داشته و توسط قاعده مندی ها یا دستورالعمل هایی به او اعلام میشود که در جریان این سازمان بزرگ پردازش شده و بر او واجب می شود. از این رو ضرورت است که تک تک ما بتوانیم دستخط آنها را بخوانیم. اما واقعاً چه کسانی خط ها را می نویسند و چه کسانی آنها را به ما ابلاغ می کنند و قرار است که آینده نقش ما چه شود و به کجا برسیم؟
این وضعیت در شرایطی اهمیت روز افزون می یابد که تک تک اعضای این سازمان بزرگ با بحرانی مشترک مواجه بوده و ارتباطات برایشان بیش از پیش مهم شود. زندگی و بقای اعضای این سازمان در حالت عادی نیازمند سازماندهی صحیح و دقیق ارتباطات است چه رسد به شرایط شیوع بیماری جهان گستر کرونا که نیاز به تنظیم عقلایی اطلاعات در برابر مشکلات ناشی از حذف و هضم ارتباطات چهره به چهره ی انسانی شرایط خاص بیشتر و بیشتر کرده است. حال ارتباطات از این نظر که چقدر به معنای واقعی ارتباطات اند و چه بخشی از آن می تواند شامل دستورالعمل های غیر واقعی یا شامل پردازشگران آشنا یا غیر حرفه ای باشد، جای دقت و توجه هم دارد.
جهان روزمره و قلمرو های تخصصی
در رفتار و کردار روزمره مان با یک سری اطلاعات و کدهای متنوع رو به رو می شویم. کد ها متنوع هستند؛ دقیقاً به همان اندازه که در جامعه امروز در مهارتها، و خدمات مختلف می بینیم. هر رشتهای برای اینکه به ما خدمات می دهد، با ما صحبت می کند؛ مخصوصاً وقتی می خواهد در درون و به تعداد این رشته ها صاحب تشخیص خدمات شویم. صاحبان گوناگون رشته های مختلف خدماتی با ما حرف می زنند و به اصطلاح دانه می پاشند تا بتوانند برای خود بازاری فراهم می کند. حتی در بخش های رسمی و دولتی هم حوزه های ارتباطی تحت عنوان روابط عمومی و ارتباطات سیاسی وجود دارند که سعی می کنند رضایت مردم را کسب کند. به این صورت در قلمرو رسمی زندگی به طور مداومی شاهد حضور نظارت و حتی رقابت قلمروهای تخصصی هستیم. هر یک از ما به اندازه تجربه، تسلط و نیازهای مان با این قلمرو ها مرتبط هستیم.
کار این جا اهمیت می یابد که همه نیازهای خود را از طریق ارتباط مستقیم با مردم و مشارکت فعال در این قلمرو مرتفع می نماییم. روزی نمی گذرد بی آن که یک شهر نشین از خانه بیرون نرفته و بدون حضور فیزیکی در قلمروهای اجتماعی به خانه باز گردد. در این میان قلمرو های تخصصی سعی میکنند مسائل خود را ساده کرده و به اطلاع مخاطبان خود برساند. در بازارهای حرفه و خدمات این ماجرا پیچیده تر می شود و ما شاهد قلمروهای تخصصی پیچیده ای هستیم که هر یک دنیای بزرگی در دل خود پروریده اند. کار از اینجا سخت شده و ما هر روز شاهد این هستیم که لازم است در اسرار و رموز دنیاهای خاص تجاری آشناتر شویم تا بتوانیم از امکانات مشاغل مختلف بهره مند شویم.
هر یک از فعالیتهای صنعتی، خدماتی و تجاری به عنوان قلمرو های تخصصی، برای خود دنیای بزرگی از مفاهیم، تکنیک ها و ابزارها اختصاص داده است. مرز مشخصی میان قلمرو های تخصصی و زندگی عادی ما وجود دارد بازارها و سیستم های خدماتی تحویل سازمان داده و بنگاه ها و مراکز مختلفی را در جهت ارائه عملکرد یا ساختن کالا تدارک می بینند. دنیای هنر از ژانرها تکنیک ها، استانداردها، قالب ها و رفتارهای مختلف حرفه ای تشکیل شده است. قلمروهای مختلف موسیقی و نقاشی هر کدام برای خود جهانی متفاوت دارند. آن قدر در این قلمرو ها واژگان و قواعد تخصصی وجود دارد که برای یک فرد عادی امکان دستیابی به ریز و بم مسائل آنها وجود نخواهد داشت. مخاطب در نهایت مصرف کننده ای است که در رخوت هر گونه دانشی به زیبایی آن ها تن می دهد.
هم زمان با کرونا، ما شاهد یک دگرگونی ریخت شناختی یا دگرگونی زیبایی شناختی از کیفیات حضوری زندگی اجتماعی شده ایم. بازارها با آن طمطراق های جذب مشتری و ویترین های شیک از عرصه ی رسمی رخت بسته اند، چرا که قلمروهای فیزیکی ارتباطی به تابو تبدیل شده و در سازمان ارتباطی که پیشتر نقش کمتری داشت، ادغام شده اند. فضای جدیدی شکل گرفته و آن همانا فضای بی مکانی قلمروهای اجتماعی و سیطره ی چیزی شده است که آنتونی گیدنز آن را از جا کندگی گفته است. امروز ما با از جا کندگی مجدد از روابط شهری و حتی روستایی که سالیان سال است به آن خو گرفته ایم، مواجه شده و به جهان ارتباطی افکنده شده ایم.
ارزش و اهمیت قلمروهای تخصصی و به ویژه عینیات هنری در شرایطی که بیماری کرونا آمده است صد چندان شده و قلمرو عادی خدمات تبدیل به قلمرو تامّ و فوق تخصصی شده است. امروز دیگر سخن از پزشک خانواده نیست که ما با مداخله ی مستقیم اپیدمیولوژیست ها در مسائل اساسی زندگی روبرو شده ایم که از طریق پیام های جهان ارتباطی بر ما پدیدار می شوند. چگونه می توانیم آنها را دریافت کنیم چه قدر میتوان آنها را ساده کرده و به صورت ملموس فهم کرد؟ ما مخاطب پیام هایی هستیم، مخاطب هشدارهایی هستیم و مخاطب دستورالعملهایی هستیم که هیچ آشنایی پیشین با آن نداشته و هیچکس هم نیست که بتواند آنها را به ما تفسیر و ترجمه کند.
عرصه عمومی به مثابه دنیای سخن های بی انتها
دنیای امروزی بسیار پیچیده و پیشرفته تر است آن است که بتوانیم به طور مستقیم با افراد ارتباط برقرار کرده و معامله کنیم. در جهانی زیست می کنیم که شامل یکسری ابزارها و امکانات ارتباطی هستند فراتر از آن چیزی که ما بتوانیم در رابطه رسمی و تعاملی خود آن را شکست. دنیای امروزی، که کرونا وارد آن شده، دنیای تولید انبوه رابطه است رابطهای که سازمان های دوردست را به ما وصل می کند. رابطه ای که بین ما و شرکت های بزرگ و کوچک جهان برقرار می شود، همه ی اینها راه خود را برای رسیدن به معامله به ما از طریق این دنیای ابزاری جدید می دهند. دنیای ابزاری جدیدی که توانسته روابط اجتماعی را از محدوده های کوچه و خیابان و معامله رو در روی تولیدات محلی فراتر برده و بازاریان و شرکت های محلی در واقع کاربر ها یا عامل های اقتصاد این جهان ها هستند. کالاهای مادی مثل خوردنی و پوشیدنی مثل همبرگر و دوربین سونی خیلی ملموس تر و مشهود ترند، اما کالاهای غیر مادی، مانند هنر و سیاست را نمیتوان به این آسانی فهمید.
تولیدات محلی ما غیرمادی و ناملموس، حکومت های محلی و اسطوره های زبان اول ما بودند. اما بیش از صد سال است که ما در این جهان ارتباطی با تولیدات غیرمادی فرا محلی مواجه شده ایم. شکل گیری سیاست عمومی و متعاقب آن امر سرزمینی و پیکره ی دولت ملت ما را از رعیت فرودست پرت شده در انتهای جهان به شهروند مدنی آشنای جهان تبدیل کرده است. به طوری که جهان ارتباطی جدیدی را تجربه می کنیم که ما را با دانش های تخصصی و عالم های بی انتها مرتبط می سازد.
نظر هابرماس در مورد صداقت گویی در این دنیای بی انتهای ارتباطی بسیار ساده و سهل اندیشانه است. البته او شرط های تفاهم و صدق را مورد توجه قرار داده و از اصول اخلاقی رابطه سالم سخن می گوید. این خیلی آرمانی و اخلاقی است، اما در عمل رسیدن به چنین انتهایی بسیار دشوار و هراس انگیز می نماید. هابرماس منتقد است و از منظر اصلاحی چنین می گوید. اما در مقابل او دنیایی قرار دارد که انسان های برآمده از جهان های پیچیده با هم معامله می کنند از دور دست ها جهان سومی ها و بادیه نشین ها را اسیر و نصیب کالاهای خود می کند. دنیای منتهی به امروز کالاهای مادّی را در لابلای کالاهای غیرمادی به ما تعارف می کند. امروز دیگر چیپس یک خوردنی نیست، بلکه یکِ فریبِ خوردنی است. بیش از آنچه مزه و بو ما را به بازار ببرد خیال و رویا ما را اسیره کالاهای غیر ضرور می کند.
به خاطر همین جهان ارتباطی هابرماس به کهکشان اغوا شدگان سخنهای نامفهوم و بسته بندی های جادویی تبدیل شده است. امروز ما در عرصه عمومی ورود کرده و در آن ویران می شویم. عرصه عمومی دیگر عرصه زیست سیاست نیست که افتخار آن فعالیت سیاسی باشد. ابزارهای رایج در عرصه عمومی امروزی زندگی خصوصی ما را هم را به سخره گرفته و حتی حریم دل ما هم را در اختیار نیرنگ بازان تبلیغات و جادوگران بازاریابی قرار داده است. به جای آن که تسخیر شویم تنسیخ (مرتب شدن) می شویم. فراتر از چیزی که مارکس و فروید می انگاشتند، به جای بت وارگی مادی و خواب های دسته جمعی اینک بدنهای دست کاری شده ما را به استانداردهای روز به روز متلاشی شونده تبدیل می کند.
تولید ادبی سرد
ما در جهان روزمره توسط دیگران و متخصصان با عرضه های تخصصی آشنا می شویم ما در تمام اعمال و رفتار خودمان از رسوب های فرهنگ پیشین الگو برگرفته و امر روزمره را یاد می گیریم. «توجیه گر» ها افراد مهمی هستند، توجیه گرها پیشتر درویش ها نغمه خوان ها و آشنایانِ سنت آبا و اجدادی یا در زندگی شهری شامل عناصر کنترلی پرده ها و صحنه ها آراها می شدند. چیزی که در دنیای شهرهای کوچک در حد دوره گردها و معرکه گیر ها بود اینک در دست پرده های سینمایی و نغمه خوان های خوش ترکیب افتاده است. امروز دیگر ما جار و نغمه نمیشنویم، اسیر رنگ و لعاب بسته بندی کالاها تیزرهای تبلیغاتی و صحنههایی میشویم که هنرمند ها خواننده ها و حتی گاهی سیاستمدار ها با کنش ارتباطی و نشان دادن منش اخلاق زیستی شان ما را درون شخصیت بصری شان فرو می برند. ما در چنگال ماشین الگوریتمی شده ی ابزاری مدرنیته به مانند کالاهای استاندارد تولید می شویم. از این رو میگویم مدرنیته با ساز و برگ ابزاری خودش یک توجیه گر و بلکه یک تولیدگر است.
معامله یک جنگ است جنگی که در آن پول خود را که حاصل عرق جبین ماست می دهیم و کالا می گیریم. در بهترین حالت هر دو، هم خریدار و هم فروشنده برد می کنیم. هر دو تصرف می کنیم یکی سود را تصرف میکند یکی خدمات را. اما وقتی که فراتر از بت وارگی و خواب دسته جمعی من و شما را تصرف می کنند مانند جاسوس هایی در وجودمان عمل کرده اند که جنگ واقعی را به جنگ سرد تبدیل کرده است. اگر زمانی نغمه خوان ها و پرده خوان ها ما را با شعرها و نقالی های خودشان با داستان های ملی یا حکمت های آن سوی جهان، شاه لیر و سقراط آشنا میکردند پا را از حد تخصصی فراتر گذاشته و به ابزار ارتباطی کالاهای دیگر جهان تبدیل می شوند. در نتیجه به جای آنکه ما با شعر و نمایش مواجه شویم با رسوخ در لابلای پیراهن و پیکرمان همراه شده ایم. اینک دیگر ما با ادبیات به مثابه هنر و رمز و راز هستی همراهی نمی کنیم بلکه ما با «ادبیات سرد» و تولیدکنندگانی رودررو شده ایم که هنر یا ادبیات را به معامله و معامله را به هنر یا ادبیات تبدیل کردهاند. امروز ما با با الگوریتمی مادی و معنوی از نظمی توجیه گر سر و کار داریم که قصد تصرف حریم وجودی مان را کرده است.
توجیه گری های امروزی ما را از افق محله شهر و سنت های قومی مان فراتر برده و در کهکشان پایان ناپذیر ماده و معنا رها می کند. دنیایی که ما را به جای دانش های تخصصی با ضد-دانش ها تنها می گذارد. دانشگاه هایی که ما را به عنوان مشتری و خریدار صاحب نیاز و جویای سبک در نظر داشته رنگ و لعاب زندگی و رنگ و لعاب وجود می فروشند، برای ما از انسان های جاندار بت تراشیده و ما را داخل بسته بندی بت های جاندار چال می کنند. «ادبیات سرد» ادبیاتی است که جاسوس دل های خریداران شده و تصرف کننده فکر اندامگانی ما، یعنی از نحوه تفکرمان درباره نحوه حضورمان در جهان است. توجیه گرانی که ما را نه در سنت های اخلاق یک قوم ساده و صمیمی که کهکشان بی انتهای منش ها و زیست-وجود ستاره ها و فوق ستاره ها رها می کند؛ چه در تصرف کالاهای مادی و چه در تسخیر شیوه زندگی.
سواد رسانه ای در عصر کرونا
اینک در این عصر ستاره مانند شدن و تنسیخ و تولید هنرمندانه ی وجودمان یا تسلیم زیباییشناسانه ی خویشتن به راویان ادبیات سرد و دنیای تصنعی سبک ها و ژانرها، افتادن در پرتگاه های هر روزه کهکشان بی انتها، ویروس بسیار بسیار کوچک ناشناس، که به قول اپیدمیولوژیست ها رفتارش نامشخص است، در همان جایی که آن را تسلیم ستاره ها کرده ایم افتاده است. چه کسی در حال زندگی کردن است و چه کسی قرار است چه کسی را نجات دهد؟ زمانی رسیده که می فهمیم نه ستاره نه فوق ستاره، نه کالاهای روزمره و نه کالاهای انتزاعی که پیشتر به صورت دانشهای کاربردی به ما داده می شد به داد ما نمی رسد. جاه و مقام، عضله و مدال، پرستیژ و انجمن ما را از مردن نجات نمیدهد، بلکه اینک تنهای تنها نیازمند یک خویشتن سازگار با پروتکل های بهداشتی هستیم.
زمانی هنرمندها و مدیران فرهنگی می توانستند برای ما جشن ها و برنامه های مختلف بگذارند و آیین ها و کسوت های جذاب فرهنگی به عنوان ملاک های هویت و ارزش تولید می کردند. اما امروز همه آن ها بایگانی شده و جایشان را پروتکل گرفته است. همه کسانی که نقش بازیگر و بازیگردان طراح صحنه مربی و حتی معلم را داشتند امروز از ما فاصله گرفته اند. قیامت از درون متن های کهن زنده شده و انسانِ تنها، رها و اسکلتی شده را به ما نشان می دهد. اینک از چه کسی راه بجوئیم و کجا برویم که بتوانیم در همین جایی که هستیم باشیم؟
اینک چگونه خواهیم توانست وجود مصنوعی شده ی مان را از عادت های کهکشان پیش از کرونا خارج کرده و با پروتکل ها منطبق کنیم. چه کسانی می توانند سنت زندگی با پروتکل را به خوبی به ما نشان دهند؟
تنها کسانی که یاران وفادار و دوستان نزدیک اصیل ما هستند آنهایی خواهند بود که امروز و در همین زمانه بتوانند از پله ی طولانی آن کهکشان بی انتها پایین آمده و در تنهایی دوره پروتکل به نغمه خوانی و پرده خوانی دستورات بهداشتی بپردازند. اما گول نخوریم؛ ما در درون همین کهکشان مبتلا به ویروس شده ایم، کهکشانی که پیشتر گفته شد فراتر از مارکس و فروید حتی خویشتن ما را نیز از خودمان قرض گرفته و با وجود کرونا پس نمی دهد. ما به عصر بربریت رفته ایم: عصر انسانِ بی ارتباط با انسان و در عین حال در دوره پسا مدرن اصالت جادو زندگی می کنیم. چه کسی را می توانیم بیابیم که راه غارهای دور از دست اهریمن را به ما نشان دهد، بدون اینکه قراردادی با شرکت خیلی خیلی بزرگ بسته باشد و بدون اینکه دوز و کلکی در کارش باشد؟
در این همه سال آن خودِ حقیقی ما که ناخواسته در اختیار تسخیر گران روح و مصنوع سازان وجودمان قرار داده بودیم تنها شده، آن خویشتنی که لازم بود به رموز زندگی، رموز قلمروهای تخصصی و اسرار کهکشان بی پایان بدون لغت نامه آشنا باشد. سواد رسانهای یا دانش زندگی درباره کهکشان بی انتهای اطلاعاتی، دنیای ستاره ها و فوق ستاره ها دنیای توجیه گران برندهای گران قیمت دنیای سایت های خبرهای به ظاهر بی طرف است. اما ما ضرورتاً به چیزی فراتر از سواد رسانه ای و نه راه زندگی عادی نیاز داریم که راه غار تنهایی و زیستن با پروتکل را به ما نشان بدهد. آیا اپیدمیولوژیست ها و توجیه گران خدمات بهداشتی و پزشکی نمیتوانستند میانجی های خوبی در این راه به میان آورند؟ آیا مسئولیت فهم و درک و انتقال خویشتن حقیقی از خویشتن تسخیر شده به غار تنهایی با شخص شخیص خودمان بود؟
خاتمه
اینک ما از آن جهانی روزمره ی شهری محروم شده و در دنیای بی کران ارتباطی به مواجهه با مفاهیم و رمزگان های علمی رفته ایم که به واسطه ی مروجان و تبلیغت چی های دنیای ابزاری مدرن و دنیای اطلاعاتی فراتر از ان در اختیار ما گذاشته می شود. ما به عنوان انسان ها یا متجسدهای تنسیخ شده ی عالم جدید تخصصی نه در میان دانش که در میان هاله های فراوان از دانش قرار گرفته ایم. دنیایی که با کرونا جسم های ما را ور در نتیجه امر خصوصی مان را به تنهایی در میان هجوم بیماری و پیام های سرد و بی معنا تنها گذاشته است. چگونه میتوان در این میان از سواد رسانه ای و فهم دم زد که خود فهمنده در دنیای از وجود خویشتن گم شده و تنسیخ شده است، خودی که تعمیم یافته از مدرنیته ی توجیه گر است؟ کوره راهی که نیاز به چیزی فراتر از سواد رسانه ای است!
نظر شما :