جامعه با بحران گروه مرجع مواجه است
احمد بخارائی (جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور)
وقتی بخواهم درباره یک موضوع صحبت کنم و مجبور باشم مدام به بایدها و نبایدها در صحبتهایم دقت کنم، به اجبار با نوعی خودسانسوری مواجه شدهام و این اتفاقی است که در کشورمان برای همه ما رخ میدهد.سلبریتیها و حتی افراد ناشناس مدام با این نوع خودسانسوری درگیر هستند و این وضعیت آنها مثل سایر مردم را در تضادی بین باورها و درونیاتشان با آنچه که نشان میدهند قرار داده است و این تضاد هر روز بیشتر و بیشتر میشود. ما در جامعهای زندگی میکنیم که سیاستهایش بر پایه نگاههای سنتی بنا شده و همین سنت حکمفرما است، اما بیرون از کشورمان را هم میبینیم که هر روز مدرنتر و بهروزتر میشود. در این شرایط طبیعی است که مردم و به خصوص نسل جوان خارج از کشور آن را انتخاب میکند و اگر با پدیدهای غیر از این در بین مردم و افراد مطرح مواجه بودیم باید تعجب میکردیم.در کشور ما آنچه که به عنوان معروف مطرح میشود تا به مردم امر شود یک معروف ایدئولوژیک و سنتی است و منکری که نهی میشود همان نشانههای جهان مدرن است. از آنجا که انسان نسبت به هر چیز که منعش میکنند، حریصتر میشود طبیعی است که نسبت به آنچه در داخل کشور میبینیم، با آنچه که بیرون از کشور وجود دارد شاهد این حجم از رفتارهای متناقض هستیم. افراد مطرح این تناقض بیشتر نمایان میکنند وگرنه چنین رفتاری در اکثریت جامعه وجود دارد.معمولاً پس از رهایی از بند محدودیتها، افراد به شکلی افراطی در مقابل آن محدودیتها ظاهر میشوند به طوری که مثلاً یک ایرانی پس از اینکه به کشوری دیگر میرود ممکن است حتی از اکثریت افراد آن کشور هم پوشش ظاهریاش را آزادانهتر انتخاب کند. این رفتارهای افراطی که اگر از سوی یک فرد مطرح صورت گیرد در رسانههای مختلف در فضای مجازی بسیار مورد استقبال مردم داخل کشور قرار میگیرد مثال رفتار پرندهای است که از قفس آزاد شده در ابتدا شاید خود را به در و دیوار بزند، اما بالاخره راهش را پیدا میکند.هر فردی در ایران یک جایگاه اجتماعی دارد و ممکن است حتی انسانی موفق و شناخته شده باشد. به عنوان مثال یک نفر که ایران استاد دانشگاه است میتواند درآمد و جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشد، اما عجیب نیست که همین فرد بار سفر ببندد و از ایران برود. افراد بسیاری هستند که نمیتوانند محدودیتها را بپذیرند و این افراد حتی اگر مطرح و بسیار موفق هم باشند ریسک دوباره شروع کردن در کشوری دیگر را به قیمت رهایی از محدودیتها میخرند تا بتوانند حداقل حرف و عقیدهای که دارند را مطرح کنند. امروز در شرایطی هستیم که میل به کنار گذاشتن محدودیتها در جامعه بسیار زیاد است. کسی که از ایران میرود و دیگر در محدودیتهای داخلی نیست اگر یک بازیگر، خواننده یا حتی یک ورزشکار مطرح باشد، در شرایطی قرار میگیرد که افراد بسیاری در داخل کشور احساس میکنند سخن خود را از زبان او میشنوند و برای او هورا میکشند و این افراد به گروه مرجع در جامعه تبدیل میشوند و اینگونه ما به جای یک انسان فرهیخته، باسواد، روشنفکر و باهوش شاهد مرجع و الگو شدن افرادی دیگر هستیم و به راحتی بحران گروه مرجع در جامعه شکل میگیرد که ما امروز با آن درگیر هستیم. اگر ما در همه زمینهها مدیریت را به سبک و سیاقی که شاهد هستیم ادامه دهیم تضادها عمیقتر میشود و امکان بحرانیتر شدن وضعیت وجود دارد. باید در شکل مدیریت در همه زمینهها تجدید نظر شود وگرنه مردم مدام در تلاش هستند تا کاری که قدرت نهی میکند را انجام دهند و این تضاد هر روز عمیقتر و عمیقتر میشود. عمده حرکت نگاه مدیریتی کشور به سمت سنت است و ما مملوء از بایدها و نبایدها هستیم که باید آنها را از بین ببریم چرا که نمیشود برای مردم با باید و نباید مشخص کرد که چه کاری انجام دهند و چه کاری را خیر.
نظر شما :