تبارشناسی آزادی
محمد زینالی اُناری (پژوهشگر اجتماعی و دانشجوی جامعه شناسی)
(1) این روزها، بازگشت به حافظهی تاریخی دوره¬ی یک ساله و شمردن روزهایی است که اتفاقی اساسی در قرن گذشته را تجربه کرده است. 22بهمن، روزی است که در آن میتوان به تجربه تاریخی یک ملت، از دگرگونی و انقلاب فکر کرد. اما به نظر میرسد یکی از مسائل اصلی که در این روزها باید به آن پرداخت، مفهوم و ارزش «آزادی» است. اگر روز بعثت به فلسفهی نبوت و هدایت انسان و در نوروز به فلسفهی طبیعت و پاکیزگی فکر میکنیم، در چنین روزی باید به آزادی و چگونگی پیدایش این مفهوم در کنه تاریخ و همچنین در زیست جهان ایرانی بپردازیم.
درباره آزادی سخن بسیار گفته شدهاست، به خصوص که آزادی مفهومی فلسفی و متعلق به فلسفه سیاسی و حقوق سیاسی است. اما توجه به آزادی از منظر جامعهشناختی، نه بحثی فلسفی، که بیشتر رویکردی در تحلیل نهادهای اجتماعی و تشخص فردی است. اگر به جنبشهای دورههای قبل از مشروطه مانند سربداران و نهضت ابومسلم خراسانی بپردازیم، میبینیم که در آنها نوعی مالکیت منطقهای و جدال سرمایه وجود دارد و به این مسائل نیز نه با رویکردی برخاسته از دانش و فلسفه سیاسی، که با تقابل نور و ظلمت و دادخواهی از ظالمان، که در سیره انبیا و اولیا می¬توان آن را ردیابی کرد، جریان داشت. تا قبل از آن نیز تنها یک نهاد اجتماعی مسلط وجود داشت، نهاد معیشت و سرمایه معیشتی که بیشتر مبتنی بر گذران بر اساس آوردههای طبیعت بود. بنابر این نیل به رهایی، در پی دستیافتن به سطح محدودی از آزادی در آن نسبت که امروز دیده میشود، و در ادامه از آن سخن به میان میآید، بود.
آشنایی جدید با مفهوم آزادی و خواست مشروطیت، ریشه خود را از عصر صفویه و همزمان با شکلگیری بازار به عنوان یک خرده نظام اجتماعی و تداوم آن تا عاملیت اقتصادی فئودالها و کنشگران میانی در دوره¬ی قاجار دارد. در اوائل دوره قاجاری، خشکسالیها و ناکامیهای حاکمان در رفع نیازهای معیشتی مردم که با سرکوب اعتراضات و استفاده از تقدیرگرایی برای آرام کردن خشم عمومی همراه بود، توأم شد با تعاملات جهانی ایرانیان و پیدا کردن ناگهانی مفهومی که میتوانست بیشتر از تفنگها و توپهای غربی به درد ایرانیان بخورد. آن مفهوم، «آزادی» بود که به زبان افتاد و دریچه بیان خواست مردمی شد: قسم به عزت و قدر و مقام آزادی/که روحبخش جهان است، نام آزادی!
(2) شکلگیری هر خرده سیستم در جامعه، همراه است با تولد و عاملیت کنشگر در آن نهاد، اما اگر کنشگر ایرانی نمیتوانست در بازار و تأمین اقتصادیِ خود عاملیت داشته و منتظر باد و باران، «جبر» و قضای روزگار باشد، نیازمند این بود که یا با پنداره رایج که انسان را در برابر طبیعت مقهور و فاقد «اختیار» میدانست بسازد، یا اینکه با سخنی که درباره آزادی عمل انسان سر داده میشود، خو گیرد. اما این ردههای عاملیت، در زمان مشروطه، در حد میانی و در محدوده¬ی کنشگری نخبگانی بود که می¬خواستند اقتدار عمل اجتماعی را از اختیارات شاه بکاوند و بخشی از آن را در اختیار مشروطه بیاورند. انسان عادی ایرانی درگیر بحث «جبر و اختیار» یا ضرورت و آزادی بود و در این کوران، شاهان مقام ظلّاللهی را از آن خود دانسته و بر روند زندگی غریزی تسلط پیدا میکرد. شاه به تنهایی عاشق میشد و در بازار معامله میکرد و سهمهایی از معاملات انحصاری با خارجیان را برای گذران دربار و تأمین سفرهایش به دست میگرفت. جنبش مردمی که با استبداد یا در واقع ساختار محدود دامنهی نظام پیشامدرن ستیز میکرد، پس از مشروطه، همواره به این میاندیشید که چگونه میشد نفسی راحت از استبدادی کشید که عشق و زندگی را در چمبره خود نگه داشته بود: «دهندهای که به گُل نکهت و به گِل جان داد/به هرکس آن چه سزا بود حکمتش آن داد/دو سالک متشابه سلوک را در عشق/یکی ز وصل بشارت یکی ز هجران داد/ درین مقاسمهاش نیز بود مصلحتی/که مسکنت به گدا سلطنت به سلطان داد»!
نکته قابل تأمل این است که آزادی با گسترش ارتباطات، فرصت وسیعتر و امکان عملیتری فرا مییابد. در دوره مشروطه، قلمرو آزادی محدود بود به تحرّک نخبگان سیاسی ولی در دوره بعدی مشاهده میشود که این قلمرو به سطح تحرّک سیاسی دانشجویان و کنشگری خُرد افراد با سواد جامعه میرسد. ارتباطات که برسازنده «دیگری تعمیم یافته» از انسان عادی پیشین است، از مطبوعات عصر مشروطه به کتابهای فراوان و حتی پیامهای غیررسمی دست به دست شونده هم میرسد. به این ترتیب، جریان شکوفای ارتباطات انسانی ماجرا را پیش می¬برد. در مورد انقلاب اسلامی به عوامل درونی و بیرونی اشاره میشود، اما اغلب عامل باسوادی و ارتباطات و امکان خواست آزادی و «اختیار» از سوی عامه مردم تحلیل نمیشود. آزادی از مفاهیمی است که با تعداد قلم و تعداد میل به رهایی که در دلهای کنشگران انباشته شده است، همبستگی داشته و میتوان گفت جمع جبری نوشتن دربارهی آن هم اهمیت دارد. در عین حال، بخش زیادی از جامعه امروز هم با پنداره نور و ظلمت همراه است و به نوعی خواست عاملیت و آزادی و خروش ظلم¬ستیزی در این دوره هم با یکدیگر ادغام شده است.
(3) اما پس از مدرنیزاسیون ایران، تنها نهاد بازار نیست که این بار به جای تقابل فئودالها و نخبگان با شاه به تقابل میان خردهبازاریان و بزرگبازاریان همبسته با قدرت کشیده است. بلکه دانشگاه به عنوان یک ساحت تحلیلی به وجود آمده و کتابهای فلسفی بسیاری دست به دست میشود و مفاهیم دیگری پیرامون آزادی شکل گرفته که به کتابها و حتی اندیشه شاعران ورود پیدا کرده است. یکی از نهادهای اصلی شکل گرفته در این دوران، تشخص و فردیت در اثر فهم تأملی ایرانی از «خود» است که با پیدایش اندیشه درباره عشق به طبیعت، انسانهای دیگر و رونق بازار موسیقی و سینما همراه است. همین مسئله توأم است با نقدهای اساسی از شکلگیری فردیت جدید، متأثر از فرمهای موسیقی رایج با بازخوردها و تجسمهای منفی در خصوص آن: « آنکه میگوید دوستت دارم/خنیاگر غمگینیست/که آوازش را از دست داده است/ایکاش عشق را/زبان سخن بود/هزار کاکلی شاد/در چشمان توست/هزار قناری خاموش/در گلوی من/عشق را/ایکاش زبان سخن بود/آنکه میگوید دوستت دارم/دل اندُه¬گین شبی ست/که مهتابش را می-جوید/ایکاش عشق را زبان سخن بود ...»
باری در این گرداب پارادوکسیکال از آزادی ردههای میانی و فردی، تحوّلات اساسی صورت گرفت و فردیت و تشخص زمانی طولانی در گیر مسائلی درباره¬ی آن بود. امّا آن چیزی که لازم میدارد ما به غیر از فلسفه آزادی، به جامعهشناسی آزادی بپردازیم، ردههای آزادی است. اگر دورانی مواجهه با استبداد یا انسداد ساختاری در بستر زمان به شکل گیری انقلاب اسلامی و برآمدن تشخص دینی در سطح کلان انجامید، این ردههای میانی کلان از آزادی بود که با جنبش توأم نهادهای اقتصادی و مذهبی به سرانجام رسید. بسیاری از بازاریان خُرد و دینمداران انقلابی چون موتلفه و روحانیت مبارز ردههای ساختاری اقتصادی و حقوقی سیاسی را به دست گرفتند و اینک دوره آزادی فرا رسیده بود: عاملیتهای میانی که ساختار رسمی را به چنگ آوردند. اما در این اتفاق، ردههای خُردِ عاملیت، چون دانشآموزان و دانشجویان دیگر میبایست بیش از آن که به تحرّک انقلابی عمل کنند، به تکلیف درسی و اقتصاد جدید پساانقلاب میپیوستند که چه بسا هنوز توانایی پرداختن به عاملیت اقتصادی جمعیت متکثر پس از انقلاب را نداشت. انقلابی که با مشارکت انبوه دانشآموزان و دانشجویان و شعارهای آزادی خواهانه ی خاصی شکل گرفته بود، نیازمند به ایدهای از آزادی برای آنانی بود که در جریان شکوه انقلاب این شعر را میخواندند: «یار دبستانی من/با من و همراه منی/ «چوب الف» بر سر ما/بغض من و آه منی ...».
(4) بنابراین، عاملیت اقتصادی جدید، همچنان درگیر حوادث و بحران¬هایی است که آن را با چالش مشروعیت عاملیت کلان اقتصادی مواجه می¬کند ضمن این که دیگر چالش دوران اوائل قاجاری و رفع نیاز طبیعی نیست، بلکه یک عامل اقتصادی در بستری از جهانی شدن، تکنولوژی دیجیتال و سرعت تحولات فناوری به دنبال عاملیت اقتصادی به همراه کسب تشخص فردی و رفتار مصرفی است. در گذار قرن جدید، آزادی از مطلوب و مراد نخبگان میانجی در جامعهی ارباب و رعیتی به دانشجویانی که در دانشگاه علی نظامهای جهانی شعار میدادند رسید و سپس نوبت به انسان پساانقلابی رسید که داعیهی حریم خصوصی، ارتباطات سیار و میل جهان وطنی در دنیای تکنولوژیک دارد.
در حالی که، ارتباطات نیز توسعه پیدا کرده و به جای رده¬های میانی، رده¬های فردی را مستقیما از خانه به تمام خانهها وصل میکند دیگر دوران مطبوعات عصر مشروطه و پیامهای کاغذی تکثیر شده عصر انقلاب اسلامی نیست، بلکه اینک عرصه خصوصی مستقیماً به دنیای اخبار و تحولات وصل شده و با نوعی تقدیرگرایی جدید که هیچ ارتباطی به الهیات ندارد، مواجه شده است. تقدیرگرایی جدید نوعی اراده به مثبت اندیشی در مسیر زندگی مصرفیای است که به هر فردی ایده خواستن توانستن را میدهد، حال آن که مفهوم مالکیت دوران سربداران و مفهوم اراده خواهانه مشروطه که خواستی مشروع و ارزشمند بودند از یاد رفته و نوعی خواسته بیمنتها برای داشتن امکانات زندگی مثبت و مرفه را به حریم خصوصی تزریق می کند.
اینک با مفهومی به مراتب فراختر از احساس انقیاد پیشاز انقلاب یا به اصطلاح شریعتی با گسترهای «کویری» مواجه هستیم که آن را فراتر از توان عاملیت کلان و میانی و حتی جنبشهای فردی پیش روی یگانه¬های عاملیت جامعه نهاده و از آنجایی که چنین آزادیای بدون اقدام و فعالیت اقتصادی و همدلی اجتماعی اساسا ً قابل دستیابی نیست، موجب نوعی ناامیدی و انسداد و شکلگیری نیروی منفی عاملیت اجتماعی شده است. شاید بسیاری ریشه فساد و فقدان مشارکت اجتماعی را در عوامل فردی و ساختاری اقتصادی میجویند، اما به نظر میرسد، ریشهای فلسفی و شخصی نیز در این مسئله وجود دارد که فردیت ایرانی را که با انبوهی از تقدیرگرایی جدید مواجه کرده، به ناامیدی از عاملیت اقتصادی و مذهبی سوق داده و نسبت به ساختارهای میانی و معنوی بدبین نموده است. جامعه به شدت در حال حرکت و تولید خردهنظامهای مختلف است و در چنین شرایطی، در تمام خردهنظامها خلاقیتها نیاز به رهایی از وضعیت ساختاری پیشین و ایضاً در معرض مواجهه با تقدیرگرایی و انسداد خواهند بود. شاید فَوَران ارتباطات و هجوم پرترههای جدیدِ زندگی بیش از حدودی بوده که میشد آن را آنالیز و موشکافی کرده و از بحثهای فلسفی به شعر شاعران و فهم فردی سوق داد. چیزی که کیرکگور آن را منعقد نشدن ناتمامیت در واقعیت میداند. حال چگونه می توان از انقیاد این ناتمامیت یا اطلاعات انبوه غیرقابل آنالیز گذشته و به رهایی رسید، موضعی است که امروزه آزادی را به بحث روز و جستجوی آن از دل حادثهی بزرگ قرن دربارهی آن تبدیل میکند. در جامعهای که در حال رشد و تحرک است، سمپتوم آزادی هم روز به روز تازه میشود.
(5) تفکر درباره آزادی یکی از پیامدهای هر انقلابی است که یکی از شعارهای آن «آزادی» باشد. اما ما اغلب وقایع و مسائل خود را به مناسکهای کوچک و مراسمهای محلی تقلیل میدهیم و بازاندیشی فکری درباره آن را به کناری میگذاریم. مشروطیت و انقلاب اسلامی، دو بستر مبارزه ملی برای کسب آزادی بوده و گذشته از عواقب و تواناییهای عاملانی که در پی هر دو دگرگونی از خود نشان دادهاند، ما باید به فلسفه دگرگونیها و مفاهیمی که مردم را به سوی حرکتها سوق دادهاند بپردازیم. میل و نیاز به آزادی همان حال رهایی جویانه ای است که در دوره مشروطه وجود داشت. اما در جامعه امروز، نظامات اجتماعی وسیعتری هستند که هر کدام انسان امروزی را با گونه های متعدد انقیاد و اجبار مواجه میکنند. این موضوع از آن جا ضرورت دارد که نیل به رهایی در هر زمان، چیزی است که ممکن است به سبب فعالیت انسانی در جامعه و نیاز او به گسترهی بیشتری از فعلیت و وجود بر او وارد شده و او را در برابر این خواسته درونی خود مسئول بداند. حال چه زمانی و چگونه باید به این نیاز و این خواسته درونی اندیشید و آن را دنبال کرد؟
گفتوگو از آزادی یا نیاز به آزادی، آن گم شدهای که در این زمانه با تشخص فردی و شکلهای ارتباطی خانگی(موبایلی) درآمیخته است، بیش از پیش خودنمایی میکند و این پدیده به ظاهر قدیمی اما جدید، نیازمند بازنگری فکری و بررسیهای متناوب جامعهشناختی است. بد نیست در آخر به شعر زیبای فرخی درباره نیاز انسان به رهایی و پرداختن به مفهوم عملیاتی آن یعنی آزادی در دورههای پیش اشاره شود: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی/ دست خود ز جان شستم از برای آزادی/ تا مگر به دست آرم دامن وصالش را/ میدوم به پای سر در قفای آزادی.
نظر شما :