دانشگاه در عصر پساجدید
سیدجواد میری (جامعهشناس)
آیا بعد از پیدایش واکسن همگانی، دوباره آیینها و شعائر و رسومات حوزه آموزش احیاء خواهند شد؟
مدرسه و دانشگاه، «میدان انباشت شعائر» هستند و در عصر پساجدید این ساحت شعائر و رسوم و آیینهای سمبلیک (کلاس و میز و صندلی و کتاب و معلم و نمره و امتیاز و حضور و غیاب و کدهای پوششی و آرایشی و تکلیف و مشق و ساعت کلاس و پرسش و آزمون و تقلب و ...) همگی به یکباره فرو ریختند
اگر به تاریخ اجتماعی اپیدمیها در جهان بنگریم یک نکته غیر قابل انکار است و آن نکته این است که اپیدمیها تلفات شدیدی بر جوامع وارد میکنند، بر نتایج جنگها تأثیر بنیادین دارند، اما البته، به صورت پارادوکسیکال، راه را برای ابداعات نوین و بسط شگفتآور علوم و تغییر در نظامهای اقتصادی و سیستمهای سیاسی و حتی نظام باورها بهوجود میآورند. حال اگر از این منظر به دانشگاه و نظام آموزش بنگریم آیا میتوان تأملی انتقادی در این باب داشت؟
اما پیش از اینکه بتوانیم تأملات خود را صورتبندی کنیم، نیاز داریم یک مفهوم کلیدی را تشریح کنیم تا بحثهایمان در مورد دانشگاه و نظام آموزشی درست درک شود. عصر «پساجدید» یعنی چه؟ آیا این مفهوم صورت دیگری از مفهوم «پسامدرن» است که برخی آن را در تقابل با مدرن و مدرنیته و برخی دیگر در امتداد مدرن و مدرنیته مفصلبندی تئوریک کردهاند یا به کل مفهومی آلترناتیو است که برای مفهومینهکردن وضع نوین بشری ابداع شده است؟ مفهوم پساجدید مترادف با پسامدرن یا مدرنیته نیست بل ابداع این مفهوم تلاشی است برای درک وضعیت نوینی که بر بشریت حادث شده است و محتوایش این است که مدرن و پستمدرن از منظر اروپامدارانه بر وضعی اطلاق میشد که در آن (مبتنی بر چشمانداز انسان اروپایی) جهان بشری دستخوش تحولات تمدنی کلانی شد و مهمترین مؤلفه این تحولات -برخلاف آنچه در تاریخ نگاریهای استاندارد نوشته شده است که سخن از انقلابات علمی و سیاسی و صنعتی زده میشود- مفهوم «نرمالیته» بود. به عبارت دیگر، از منظر ایرانی جهان به عصر مدرن و پست مدرن تفکیک نمیشود بلکه تحولات ۳۰۰ساله (و به اعتباری ۵۰۰ساله) یوروسنتریکی بنای «عصر جدید» را تشکیل میدادند و دستاورد بزرگ این عصر جدید طرز تلقی انسان از مقوله نرمالیته بود که موجب شده بود آدمیان و جوامع بشری در همه عالم پیگیر این باشند که «وضع غیرنرمال» خود را مطابق با «نرمالیته جدید» در همه ساحات بشری بازتعریف کنند و این بازسازی در تاریخ ایران قدمتی ۲۰۰ساله دارد، اما اکنون ما با پایان عصر جدید روبه رو شدهایم و پیش روی ما و جهان بشری عصری نوین در انتظار است.
اما پرسش اینجاست که نام این عصر چیست؟ برخی سخن از وضعیت کرونایی یا عصر پساکرونایی به میان میآورند، اما این صورتبندی اپیدمیولوژیک تقلیلگرایانه است و نمیتوان هستی انسانی و آنتولوژی جامعه را ذیل مفاهیم مدیکال صورتبندی کرد. حال در این وضع «پساجدید» ما در «موقعیت بینابینی» قرار گرفتهایم که نرمالیته جدید پاسخگو نیست، ولی همزمان نرمالیته عصر پساجدید هم ظهور نکرده است. این وضعیت بینابینی هم مولد «اضطراب» است و هم موجد «خلاقیت» و جامعه و نهادهای آن همگی در حالت «خوف و رجا» قرار که نه بل بیقرار شدهاند تا نرمالیته عصر پساجدید بتدریج شکل بگیرد.
در این بین یکی از نهادهای مهمی که در عصر جدید شکل گرفته بود نهاد آموزش (مدرسه و دانشگاه) بود که با فروریختن چارچوب «نرمالیته جدید» دچار شدیدترین تعلیقها شده است، ولی فهم این تحولات و راه مدیریت این نهاد نیازمند تأملات نظری جدی است (که هم محلی -در سطح ایران-می تواند باشد و هم جهانی) تا بتوان سیاستگذاریهای مطابق با لوازم نرمالیته پساجدید را در عصر پساجدید سامان داد.
اما دانشگاه و مدرسه در عصر پساجدید در مواجهه با «نرمالیته پساجدید» چه وضعیتی پیدا خواهند کرد؟ بسیاری از فیلسوفان و جامعهشناسان، دانشگاه (و نهاد آموزش به طور کلی) را به صورت نهادی تحلیل میکنند و این امر موجب شده است که ابعاد مهمتر آن را که به دانشگاه قوام و دوام داده است، مورد التفات جدی قرار ندهند. اینکه دانشگاه یک نهاد است، من رد نمیکنم، اما این بخشی از واقعیتِ آموزش است؛ یعنی هنگامیکه به این واقعیت اجتماعی از منظر کارکردها نگاه کنیم، ولی اگر به آموزش (چه در سطح مدرسه و چه در سطح دانشگاه) از منظر سمبلیک نگاه کنیم آنگاه درخواهیم یافت که این دو «میدان انباشت شعائر» هم هستند و در عصر پساجدید این ساحت شعائر و رسوم و آیینهای سمبلیک (کلاس و میز و صندلی و کتاب و معلم و نمره و امتیاز و حضور و غیاب و کدهای پوششی و آرایشی و تکلیف و مشق و ساعت کلاس و پرسش و آزمون و تقلب و...) همگی به یکباره فرو ریختند.
ممکن است بگویید بعد از پیدایش واکسن همگانی، دوباره آیینها و شعائر و رسوم احیا خواهند شد، ولی یک نکته را نباید در باب شعائر فراموش کرد و آن این است که آنها تا زمانی کارکرد دارند که شما نسبت به آنها خودآگاهی ندارید بلکه بر اساس سنت و باور ناخودآگاه به شعائر ملتزم هستید و به مجرد اینکه دریافتید که میشود آنها را کنار گذاشت و کماکان دانش فرا گرفت و آموزش داشت آنگاه «چیزی» شکسته میشود و آن «چیزی» که شکسته شده است دوباره قابل احیا نیست. به دیگر سخن، وقتی شما شعائر را به معنای مقررات و قواعد و دستور ببینید، آنگاه جهان معنایی که این شعائر به آنجا اشارت داشت قابل احیا نخواهد بود. این سخن بدین معناست که علم و نهاد علم و دانشگاه و مدرسه جهانی از هنجارها و نرمها و نرمالیته در عصر جدید ایجاد کرده بودند و همگی چنین میپنداشتند که این تنها صورت ممکن آموزش است، ولی فروپاشی یا تعلیق حالیه آن نشان داد که این صورت جدید صرفاً صورتی از صور تاریخی است که دورانش به سر رسیده است. هنگامیکه انسان به این شعور وجودی وجدان پیدا میکند، شعائر پیشین رنگ میبازند و او خود را در «آستانه» میبیند. ما اکنون در آستانه هستیم. این آستانگی هم فرصت است و هم تهدید.
نظر شما :