انفعال دانشگاه و ظهور امر کرونایی

محمد زینالی اُناری (پژوهشگر اجتماعی)
۳۱ شهریور ۱۳۹۹ | ۱۷:۴۴ کد : ۲۲۹۵۹ جستارهای فرهنگی
حال دانشگاه به مثابه ی نهاد ساختاری و شامل مجموعه های انسانی با وظائف و دستور زبان عملی مورد تصور ما است که در بند شر و اهریمن، در بند کرونا که به عنوان یک اپیدمی جهانگیر بر آن غلبه کرده است، چه مصادف با داستان حضرت یونس و چه برابر داستان حضرت ابراهیم، درسی از انبیا برای خویش کاری دانشجویان، دانشمندان و مدیرانی است که مسئولیت تنظیم ساختارهای اداری دانشگاه را بر عهده دارند، درسی که بتوانند در برابر شر از انفعال در آمده و به عنوان یک کردار اخلاقی در میان خیر و شر احساس مسئولیت و رسالت تاریخی بکنند. آن چه که بیش از همه بر عهده ی جریان نقادی و جنبش دانشجویی در قلب دانشگاه است.
انفعال دانشگاه و ظهور امر کرونایی

تفاوت کرونا با بحران‌های پیشین این است که ایران در این بحران حاضر است، در بحران‌های پیشین ما غایب و منفعل بحران‌ها بودیم.
تقی آزادارمکی
درآمد
با ورود ناخواسته‌ی بحران کرونایی، جامعه ی ایران، نه صرفاً با کالبدهای در معرض خطر، بلکه به همراه تمام ارزش‌های معرفتی و فرهنگی خود در مواجهه با کرونا قرار گرفت. آن چه که این مواجهه را دشوار کرد، نه صرفاً دشواری ذاتی خود کرونا، بلکه دستورالعمل مواجهه با آن بود که از همان آغاز دچار چالش گشته بود. نداشتن سناریو، نپذیرفتن حقیقت و همه ی این مسائل، ریشه در این بود که دانش کافی برای مواجهه با این پدیده وجود نداشت. به همین خاطر، به جای این که کرونا یک مسئله ی قابل حل باشد، به شکل رازی در آمد که همان طور که مدیران همچون قول گابریل مارسل می گویند، مسئله ای نیست که به این سادگی حل شود و باید برای زندگی با آن تطبیق بیابیم.
وقتی کرونا آمد، هر مکتبی درباره اش فکری کرد و نظری داد، اما مهم تر از مکاتب، نقش دانشگاه بود که به عنوان نهاد خردورزی ومعنا بخش به حیات اجتماعی باید به ارائه ی راه کار در برابر کرونا پردازد اما این آلوده-فکری و آشوبی که در مواجهه با کرونا بود، نشان از این داشت که کمربندهای جنگ دانشگاه با پدیده های احتمالی سفت و محکم نیست و دانش آن به دنبال هر زلزله ای در آستانه ی فروریختن است. تزلزل و انفعال در برابر کرونا، راهی به فروپاشی اعتبار معرفت، دانش و نهادهای معتبر فرهنگی به خصوص دانشگاه بود، اما نه صرفاً دانشگاهی که در حال تحقیق و مطالعه بر روی موضوعات است، دانشگاهی غایب بود که به عنوان یک نهاد فکری، عقبه ی سیاستگذاری و شوراهای بحران نیز به شمار می رفت. دانشگاهی که سال ها کارشناس و کاردان برای میزهای بحران پرورش می داد، نشان داد که هنوز سیاستگذاری، شناخت و تجربه را به خوبی جای ننهاده است. نهاد دانشگاه همان طور که یاسپرس معتقد بود سرزندگی خود را از دست داده و حیات آن تنها در محدوده ی آموزش بود .
دانشگاه پیامبر ساختاری دوران بعد از پایان پیامبری است و نقش معلمی و رسالت آگاهی بخشی را بر دوش می کشد. دورانی که علم همراه با تمایزساختی، نظام ارزشی، نیاز ابزاری، اقتصادی و سیاسی، قشربندی و مذهب بر ما گشوده شده است   فرقی نمی کند، دانشگاه رسمی و دانشگاه غیررسمی مانند کرسی های سخنگویی و ابزارهای اطلاعاتی که داعیه ی آگاهی بخشی دارند. دانشگاه و نهادهای معنابخش از آغاز نظامیه ها تا کنون، به حلقه¬ها، انجمن¬ها، جلسات امروزی، کتابهای خطی یا چاپی و فهم های عاملان اجتماعی معنا می دهد. به بیانی کار آن دانشگاه روی معانی زیستن و ماندن، در تکمیل و تتمیم معناسازی فرهنگی معرف چیستی جامعه و کیستی کنشگران و توسعه ی فرهنگ و پدید آوردن سبک زندگی است . اما این نهاد معنابخش در مواجهه با پدیده ی کرونا عاجز از ارائه ی تفسیری کاربردی به جامعه بود. البته باید از این خلط بحث گریخت که هر تفسیری می توانست کرونا را به یکباره مهندم کند، اما نقش دانشگاه می توانست این باشد که در آغاز وقوع پدیده به سرعت و به دقت آن را ارزیابی و برنامه هایی برای مواجهه با آن ارائه داده و اعتماد و اعتبار جامعه ی پیرامونی اش را کسب کند.

معرفت در چالش
معنا و استعلا در دانشگاه از جریان استقرا، نقد فنی و ارزیابی تجربی نظریات بر می خیزد و طبیعتاً دانشگاه پیش از این چنین بحرانی، کوله باری از دانش بشری را به عنوان معرفت ارزشمند به جامعه ارائه کرده بود. رسالت دانشگاه، موجبیت در جامعه و گشایش زندگی اجتماعی اعم از ابزارسازی و چنان که گفته شد معنا سازی است. دانشگاه یک نهاد اجتماعی و در نتیجه به شکل مشخص بیانگر ساختار و وضعیت کلی اجتماعی است. روند فعالیت های دانشگاه موضعی اجتماعی به آن بخشیده است . به ویژه دردوره ی کنونی که دانشگاه به گشایش اقتصادی و حتی تعهد اجتماعی هم بر گردن می گیرد  ؛ رسالت آموزش عالی به ویژه بر فعالیت هایش در زمینه ی فقرزدایی، از میان برداشتن تعصب، خشونت، بی سوادی، گرسنگی، فساد و بیماری می افزاید  .
 مواجهه با کرونا، نشان از این داشت که استعلا در غیاب چنین تجربه ای بوده و جامعه عملکرد ضعیفی در درک و دریافت معنای امر پدیداری است. تا جایی که دانش های فروخفته ی قرن های پیشین که سالیان سال در برابر انواع اپیدمی ها ناکارآمد بودند، از خواب جسته و ادعای کارآمدی کردند. چنان چه کرونا به جای این که به یک مسئله ی قابل حل تبدیل شود، به رازی در برابر امر روزمره تبدیل شد. همین امر، یعنی رازواره شدن کرونا در برابر دیدگان روزمره ی زندگی، آن را به یک روال جدید از زندگی روزمره تبدیل کرد. پس بهتر است از شکل گیری «امر کرونایی»، یعنی زندگی درشرایطی که عامل اصلی شکل گیری امر روزمره، کرونا است صحبت کرد. کرونا که می آید، با خود رازی علاوه بر رازهای زندگی روزمره می آورد و جامعه را به نوعی سرگشته و مستأصل خود می کند، آن هم نه صرفاً جسم و جان اعضای جامعه، بلکه روح و وجدان شان را وابسته ی خود نمود.
دانشگاه ها، که متولی اصلی روزمره کردن دانش های تخصصی بودند تا افراد جامعه را پرورش داده و در گروه ها جذب کنند ، عملاً میدان تجربه و آزمون را رها کردند و هیچ سخنی از رویارویی عالمانه با کرونا به میان نیامد. سیاستگذاران و رسانه ها به صورت ضد و نقیض درباره ی کرونا سخن گفتند و جامعه ی پس از کرونا، به صورت جامعه ی اضطرابی و به شدت پریشان درآمد. آن چه عامل اصلی این پریشانی بود، سست بودن کمرهای همت دانش و هنجارهای معنابخش در مواجهه با کرونا بود. لذا کرونا امر روزمره را وهر آنچه هنجار بود را به چنگ خود آورده لاجرم جامعه و معرفت را وابسته ی خود نمود.
از این نظر کرونا یک نوع چالش نظم معرفتی موجود در جامعه ی ما بود که به شدت تجزیه شده و دچار ساده گویی و پریشان احوالی شد . در عین حال، کرونا خود به مثابه ی آزمون برای نظریه های علمی و کاربست های دانش پدیدار شد و اینک دانشمندان و روشنفکران باید در مورد دیدگاه های خود درباره ی جهان هستی و کارکرد ابزارهای مهارتی شان ارزیابی و آزمون می کردند. دانشگاه ها یک بحران بزرگ و معضل کارساز پیدا کردند که می توانستند آن را، به سرعت، به یک پروژه ی میدانی تحقیق تبدیل کنند. لذا یک چالش اساسی برای کارکرد دانشگاه، تصمیمات گروه های علمی و بخش های سیاستگذاری دانش پدیدار شد که باید انعطاف پذیری خود را به رخ کرونا و جامعه ی کرونازده می کشیدند.
مواجهه ی مردم با کرونا و مراقبت شان از خود، به یک امر پیشینی تبدیل نشده و در آن واحد هم امکان پذیر نبود، چرا که هنجارهای دانش در طول زمان و در جریان مناسکی کردن زندگی روزمره بر عامه وارد می شود. بنابر این کرونا یک چالش اساسی برای هنجارهای علمی بود. دانش هایی که در قالب های هنجاریافته خودنمایی می کردند، در معرض بحران مشروعیت قرار گرفتند. اینک نوبت هنجارهای علمی بود که بگویند دانش چیست و آن را در جامعه به کرسی بنشانند. شک در دانش به سرعت شکل گرفته و دانش پزشکی از منظر کنترل یا پزشکی اجتماعی در مواجهه با آن ناکام ماند. پرستاری و بهداشت به جای آموزش به موقع خودمراقبتی و ارتقای بهداشت در جامعه، به مراقبت جانفشانه در بالین بیماران پرداخت. چرا که پرستاری در طول زمان به دست نامرئی پزشکی تبدیل شده ، نظریه و گفتمانی برای مراقبت عمومی به جامعه ارائه نداد. از سوی دیگر، پزشکی تقلیل یافته به درمان بالینی به تنهایی در برابر چالش ها مقاومت کرد و بعد اجتماعی آن نتوانست چالش اپیدمی و رفتار بهنجار و متناسب با این برهه ی زمانی را  را در جامعه تبیین کند. چرا که رایزنی در جامعه، سیاست گذاری دانش و سناریو پردازی برای برنامه های علمی در دوره ی بحرانی را به خوبی به عیان نگذاشته بود. لازم بود که علوم انسانی مسئولیت پاسخ گویی به دلهره ها و حساسیت های اجتماعی، رفتار جمعی و تنظیم اقتصادی را به گردن بگیرد. آن هماهنگی کامل و لازم آکادمی ها برای تغییر برنامه ی علمی مشاوران و مروجان در جامعه به خوبی شکل نگرفت و بیشتر از نظام معرفتی و دانشگاه ها، این جامعه ی مدنی و بخش های غیر دولتی بودند که در مواجهه با بحران فعال شدند.
نهاد در چالش
اما به جز واژه و زبان علمی یا دانش آکادمیک، جماعت ها و سیستم های نهادینه شده هم می توانند از منظر ارزیابی مورد توجه قرار گیرند. پیشتر به آکادمی به مثابه ی مجموعه¬ی هنجارهای اخلاقی و معنای ذهنی اشاره شد. اما همین نظام معنایی در عالم واقعی، مجموعه ای منظم از کنشگران و روابط اجتماعی تعمیم یافته ای است که منتهی به تولید معنای نهادی و انتقال آن به جامعه به عنوان امر روزمره می شوند. دانشگاه یک سازمان است و مجموعه های مختلفی و منظمی از گروه ها و دانشکده هایی است که درحال تدوین و تولید دانش هستند. مجموعه ای از وظائف و برنامه هایی که قرار است مانند خط تولید یک مجموعه ی تولیدی درجهت برآورد کارکرد آن فعالیت کنند. کارکردی که در دوره ی ظهور کرونا، می تواند دستخوش تغییر رویه و عملکرد قرار گیرد، در حالی که عملاً اتفاق دیگری در زمان کرونا نمی افتد، به جز آن که عملکرد آموزشی خود را بی رغبت و به کندی تغییر دهد.
البته عملکرد اساسی دانشگاه، در تولید علم و به زعم دریدا، در کشف حقیقت و توسعه ی امکانات زندگی خواهد بود. به زعم این که دانشگاه عملاً تربیت نیروی انسانی مورد نیاز و کارکرد اجتماعی خود در جهت ایجاد تحرک و پویایی در بافت اجتماعی را به دوش می کشد، در حد تأمین نیازهای آموزشی خود نیز چندان که باید به درستی عمل ننمود؛ هر چند سعی کرده که این بخش از رسالت خود را به سرعت مورد توجه قرار داده و به پایان برساند. و این بخش از دانشگاه که بیشتر بعنوان دانشگاه مجازی شکل گرفته بود، کمک حال این دوران شد. با این حال تولیداتی که بتواند پاسخ های مورد نیاز و ضروری جامعه برسازد، در این نهاد به صورت سازمان یافته و رسمی قرار نگرفت.
در دوره ی ظهور کرونا، «بازتعریف» رسالت و وظیفه ی دانشگاه، همچون بسیاری از نهادهای دیگری که اساساً باید نیازهای اولیه ی جامعه را مد نظر قرار دهد، صورت نگرفته و دخالت چندانی در فرایند حل مسائل جامعه صورت نگرفت؛ مسائلی که نه دیگر در قاموس امر روزمره که در پازل امر کرونایی قابل تعریف و تبیین بود. در دوره ی کرونا، تمام فعالیت های جامعه به پیوست کرونا مجهز شدند و پروتکل های بهداشتی توسط نهادهای سیاستگذار تجویز و تصویب شد. با این حال، جامعه ی دانشگاه رو به سوی امر کرونایی بود که تولیدات آن چندان که باید تغییر نکرد. سازمان دانشگاه نیز مانند باقی ساختارهای جمعه انتظار پایان کرونا را داشت و این موضوع را به درستی شناخته بود.
اگرچه فرد در دانشگاه، زیرمجموعه ی دانشگاه است، اما از نزدیک دیدن او نیز بی اثر نیست. در غیاب یک برنامه ی اساسی مجموعه¬های نهادی، یک فرد چگونه می توانست از این انفعال بیرون جهد؟ یک پزشک، یک پرستار، متخصص ارتباطات، فیلسوف، روانشناس و ... چگونه می توانستند به عنوان یک دانشگاهی از طریق ساختار دانشگاه به فعالیت در جامعه بپردازند. گذر دوران نشان داد که برخی از فعالان دانشگاهی و فارغ التحصیلان، در غیاب خلاقیت و عاملیت ساختارهای نهادی دانشگاه، در فضاهای اجتماعی و مدنی به فعالیت پرداختند و چون فضاهای اجتماعی غیرفیزیکی را عملا فضای مجازی شمرده اند، هیچ برنامه ی رسمی برای فعالیت (به جز برنامه ی آموزشی) نداشت . همایش های فرهنگی و مناسبات ارتباطات غیررسمی، پژوهش و حتی انعطاف در تغییر به سوی مطالعه ی میدانی، به جز برنامه های درمانی که آخرین سنگر مواجهه با حقیقت بود، صورت نگرفت. تقریبا به جز مشارکت های مدنی کاریزماتیک برخی فارغ التحصیلان در فضاهای اجتماعی و امور خیریه، که در ترکیب با سایر اعضای جامعه صورت گرفت، غالب ساختارهای دانشگاهی امر مورد مواجهه ی کرونا را عملا نادیده گرفتند.
فعالیت دانشجویی که به صورت ساختارهای رسمی دارای انجمن ها و مراکز دانشجویی در زمان عادی در دانشگاه فعالیت می نمود، در ذیل غیبت ساختاری قرار گرفته و در زمانه ی اپلیکیشن و پلتفرم های فعال، توانایی چندانی برای عرضه ی خود نداشت، به زعم این که عموم دانشجویان در سیل جمعیتی جامعه، در این فضا فعال بودند، اما به نظر می رسد حضور و مشارکت آن ها در خارج از نقش دانشجویی شان صورت گرفته وارتباطی با دانشگاه میسر نشده است. جنبش دانشجویی غایب ترین بخش مواجهه با کرونا بود.
پرتو های پیامبرانه
می توان فعالیت مدنی را به فعالیت حاملان اندیشه منجمله پیامبران، فلاسفه و روشنفکران نسبت داد. وقتی انفعال در سراسر جامعه فراگیر شده باشد و دانشگاه به عنوان ساز و برگ دولتی توانایی مداخله ی فرهنگی، مدنی و حتی پژوهشی را نداشته باشد، طبیعتاً جا برای مداخله و فعالیت های خارج از ساختارهای رسمی و عرصه های باز می شود. در واقع نهادهای عمل گرای جامعه از عمل باز می مانند و تنها بخش های انتهایی یعنی نظام درمان در کنج مبارزه با واقعیت مواجه می شود، نوبت انسان هایی می رسد که فراتر از ساختارهای موظفی به شکستن قفل های بر دهان زده بپردازند. قفل هایی که به قول هانا آرنت دستور زبان ها بر دهان می زنند. دستور زبان های دانشگاهی که امر آکادمیک را به جای تجربه ورزی درمیان پدیده ی واقعی، به امر انتزاعی و غیبت ازواقعیت تبدیل کردند، چنان که می توان گفت، کرونا درغیاب دستور زبان دانشگاهی دوران کرونا به تاخت و تاز در معنا و عاملیت ایرانی پرداخت. عاملیتی که دراین جابه مراقبت از خویشتن و پرواداری ازجامعه را در دست داشته و لذا ا مرگ عزیزان وخردمندان مواجهه کند؟غیبت مواجهه با امر واقعی چیزی است که پیشتر هم در دانشگاه مشهود بود ولی امر کرونایی آن را عیان تر و عریان تر نمود.
حالا هستنده ی ایرانی تنها در میان جامعه ای که امر کرونایی او را به محاق مرگ آلود راز و رمز فرو می برد مانده بود. برای زنده ماندن، و زنده ماندن در میان زندگان، او بایست چه می کرد؟ آیا امکان رهایی از زندان دستورات تربیتی و امر روزمره، چون پیامبران و ائمه ی شیعه از زندان های مصر و بغداد، را داشتند؟ بدیهی بود حرکت هایی که در پسادانشگاه شکل گرفت، حرکت های موثر کاریزما، مشفقانه و مسئولانه ولی نه چندان اثر گذار بود، چنان چه به سختی می توان آن را پیامبرانه و رهایی بخش دانست. می توان از نوعی خرده روشنفکری و خرده مسئولیت دانشگاهیان در پسادانشگاه در مواجهه با کرونا به مثابه ی «شرّ» صحبت کرد، یعنی فارغ التحصیلان و دانشجویانی که در طرد یا ترک دانشگاه به مشارکت در رهایی جامعه از امر کرونایی و بازگرداندن امر روزمره به آن پرداختند.  
یونس علیه السلام، در برابر قومی که شرارت و بلا را درکو دریافت نمی کردند، حاضر بود و آن ها را وعده به بلا هم داد، اما توجهی نکردند، تا این که بلا بر آن ها ناذل شد، چرا که نظیر چنین بلایی در داستان ابراهیم هم بود، شرّ در داستان ابراهیم، در امر ایمانی بود، وقتی که او به جهت چالش انگیختن در ذهن مردم زمانه ی خود اسیر طرد و بی وطنی گشت؛ چرا که بت هایی شبیه بت های نمایشخانه در آن زمان به شریر تبدیل شده و ابراهیم را در کوره ی آتش می انداخت. سفر یا هجرت درونی و بیرونی هر یک از انبیا در برابر بحران های بزرگی چون بلایای طبیعی  و انسانی  بوده که بشریت زمانه را تهدید می کرده است.
هر یک از انبیا که نام شان آمد، در پرتو رسالتی زندگی ایمانی و سلامتی مردم را در برابر بحران های بت ها به سر منزل مقصود برسانند. حال آن که دیگر اعضای جامعه یا خود بحران بودند یا آفریننده ی بحران. برخاستن و آگاه کردن جامعه علیه چنین بلاهایی از دست بتهای نمایشخانه نظیر خیزش پیامبران که می توان پرتویی از آن را در جامعه ی بحران زده ی کرونا و در برابر دستور زبان عادت که بر جامعه و دانشگاه مستولی شده است، بر می خیزند و این کار اگرچه مانند آتش نمرود بر ابراهیم بزرگ و مهیب است، اما به زعم خاموش نشدن آن، تنها چیزی که می تواند مراقب آدمی باشد، دل سپردن به پیام حقیقت است تا در عین تندی آتش/کرونا جامعه ی تحت پوشش این پرتو در برابر آن ایمنی یابد.
حال دانشگاه به مثابه‌ی نهاد ساختاری و شامل مجموعه های انسانی با وظائف و دستور زبان عملی مورد تصور ما است که در بند شر و اهریمن، در بند کرونا که به عنوان یک اپیدمی جهانگیر بر آن غلبه کرده است، چه مصادف با داستان حضرت یونس و چه برابر داستان حضرت ابراهیم، درسی از انبیا برای خویش کاری  دانشجویان، دانشمندان و مدیرانی است که مسئولیت تنظیم ساختارهای اداری دانشگاه را بر عهده دارند، درسی که بتوانند در برابر شر از انفعال در آمده و به عنوان یک کردار اخلاقی در میان خیر و شر احساس مسئولیت و رسالت تاریخی بکنند. آن چه که بیش از همه بر عهده ی جریان نقادی و جنبش دانشجویی در قلب دانشگاه است.

 

کلیدواژه‌ها: محمد زینالی بحران کرونا اپیدمی جهانگیر انفعال دانشگاه


( ۱ )

نظر شما :