زوال عمل علمی خوب در دانشگاه، دال بر انفعال این نهاد است
دکتر کیوان الستی (عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)
انفعال دانشگاه یعنی؛ دانشگاه را تبدیل به نهادی کنیم که هرچند کارکردهای خاصی را به خوبی انجام میدهد (و نمودهای بیرونی خوبی دارد) اما عمل علمی خوب در آن رایج نیست.
از واژه انفعال دانشگاه دو برداشت خاص و عام میتوان داشت. در برداشت خاص این مفهوم در مقابل مسئولیت اجتماعی قرار میگیرد. منظور این است که جامعه از دانشگاه انتظاراتی دارد که مثلا نسبت به محیط اطرافش مسئولیتهایی داشته باشد، و بخشی از مشکلات و مسائلی را که قرار است برای آنها راه حلی پیدا کند از محیط اطرافش انتخاب کند. به عبارت دیگر صرفاً محیطی بسته نباشد که مسائل آن در محدوده دیوارهای آن انتخاب و در همان محیط محدود نیز به آن پاسخ داده میشود. اگر دانشگاه با محیط پیرامون خود تعاملاتی نداشته باشد و اگر این مسئولیت اجتماعی را نداشته باشد دانشگاه ما یک دانشگاه منفعل خواهد بود.
در ابتدا دانشگاه را در سطح کلانتر (و در ابعاد بینالمللی) ببنیم. اگر به تاریخ دانشگاه دقت کنیم خواهیم دید که همیشه اینگونه نبوده است که مسئولیت اجتماعی دانشگاه (در معنای خاصی که مطرح شد) وجود داشته باشد. در دوره های خاصی حتی معتبرترین دانشگاهها نسبت به محیط پیرامون خود بی اعتنا بوده اند. به عنوان مثال در انتهای قرن نوزدهم (یعنی زمانی که رشتههای دانشگاهی بیشتر از هر زمان دیگری از هم تفکیک شده بود و جامعه علمی خاصی به نام جامعه همتایان در هر رشتهای شکل گرفته بود) دیواری مجازی دانشمندان در رشتههای خاص را از کسانی که در آن موضوع متخصص نبودند مجزا میکرد. دانشمندان متخصصانی بودند که غیرمتخصصان در فعالیت آنها دخالت نداشتند و فعالیت متخصصان نیز مورد علاقه غیرمتخصصان نبود. این دیوار، مولد بودن آن شاخه علمی را نیز تضمین میکرد، چرا که از یک سو، اجازه نمیداد غیرمتخصصان (که ابزار مشاهده آنها کمتر ورزیده بود) در روند فعالیت متخصصان وارد شده و در آن خللی ایجاد کنند و از سوی دیگر مانع از این بود که محتویات دانش حاصل، تا زمانی که کیفیت آن مورد تایید جامعه متخصصان قرار نگرفته به بیرون منتشر نشود.
دیوار مجازی میان دانشمندان و عامه همچنین، آزادی آکادمیک دانشمندان را (در انتخاب و شیوه حل مسائل) تضمین میکرد و همچنین اطمینان میداد که تا حد امکان، علاقه و غرضی از بیرون دانشگاه (حاصل از ملاحظات مالی و قدرت) فعالیت علمی دانشمندان را تحت تاثیر قرار ندهد.
اما شرایط دانشگاه به این منوال باقی نماند. از جنگ جهانی دوم به بعد لزوم ارتباط بیشتر بین دانشگاه، مردم و صنعت، بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشد و به آرامی تغییراتی در این جهت در دانشگاه ایجاد شد.
دانشگاه مدام در حال تغییرات است در قرن نوزدهم که دانشگاه مسئولیت اجتماعی کمتری داشت انتظار کمتری نیز در این مورد برای آن احساس میشد. به همین صورت در قرن بیستم، انتظارات بیشتر برای تعامل، در فعالیتهایی که در دانشگاه متحقق شده بود به چشم می خورد. به عبارت دیگر در هر تاریخی، انتظارات جامعه از دانشگاه در تطابقی نسبی با عملکرد دانشگاه قرار داشته و کمبودی نیز به چشم نمیآید
با این حال در مورد دانشگاه ها در کشور های نزدیک تر به ما، کشورهایی همانند هند، چین، ترکیه و در نهایت ایران، ما همواره از دانشگاه انتظاراتی داریم که برآورده نشده است. مبتنی بر همین انتظارات برآورده نشده، همواره مشغول سیاستگذاریها و انجام تغییراتی در این دانشگاه هستیم و بودهایم. ولی باز احساس میکنیم که کمبود هایی وجود دارد. حلقه های گمشده ای وجود دارد که باید پیدا شود. جاهای خالی وجود دارد که باید پر شود. در کنار این دغدغه ها، تغییرات و سیاستگذاریها گاهی باعث خللهایی نیز در برخی کارکردهای قبلی دانشگاه نیز شده است ، و برخی فسادها را (همانند سوءرفتارهای علمی) را ایجاد کرده است.
اگر در سامانه دانشگاه های بین المللی واژه هایی همانند (research integrity) (Academic integrity) یا (scientific integrity) را جستجو کنید به محتویات بسیاری دسترسی پیدا خواهید کرد. این واژه را شاید بتوان یکپارچگی یا وحدت ترجمه کرد. از سوی دیگر این واژه در پزشکی و در خصوص ارگانیزمها و موجودات زنده نیز به کار میرود و گاهی با عبارت «سلامت» از آن یاد میشود. سلامت و یکپارچگی در واقع اشاره به مفهوم واحدی دارند، به اینکه سلامت یک سیستم یا یک نهاد (با همه پیچیدگیهای خود) حاصل یکپارچگی اجزا و زیر سیستمهای خود است. این همکاری در درجه اول باعث میشود که آن موجود بتواند با محیط پیرامون خود تعامل داشته، تغییر کرده و در عین حال تاب آوری داشته باشد. این موجود (یا سیستم) یکپارچه، قابلیت این را خواهد داشت که کارکردهای متفاوتی را متحقق کند.
زمانی که از یکپارچگی آکادمیک (Academic Integrity) صحبت میکنیم در واقع در مورد سیستم، و نهاد واحدی صحبت میکنیم که هنجارهای (غالبا اخلاقی) خاصی را دارا است. تبعیت کردن از این هنجارها، را «عمل خوب علمی» مینامند. عمل خوب علمی همان فعالیت اصلی است که دانشگاه باید انجام دهد. نتیجه فرعی این فعالیت ممکن است متحقق شدن کارکردهایی باشد که نمود آنها را میتوان در مقالاتی که چاپ میشود، تحقیقهایی که به پایان میرسد، دانشجویانی که تربیت میشوند، نیروی کاری که وارد بازار کار میشود و الی اخر مشاهده کرد.
همه نکته این است که اگر سیستم خوب کار کند، و هنجارها جدی گرفته شوند و سلامتی و یکپارچگی در آن سیستم وجود داشته باشد و عمل دانشگاهیان عمل خوب علمی باشد، آنگاه این کارکردها نیز (در حد معقول و قابل قبول خود) تحقق خواهند یافت. اما (و صد اما) الزاما این گونه نیست که اگر این کارکردها (به نحوی) متحقق شوند، حتما سیستم سلامت و یکپارچهای نیز در پس آن وجود داشته باشد. به عبارت دیگر اگر بخواهیم یک هویت و ماهیت مشخصی برای دانشگاه قائل شویم قطعاً این هویت، مجموعه کارکردهای دانشگاه (و نمودهای بیرونی آن) نخواهد بود.
این وضعیتی است که در کشورهای نوع دوم (مثلا هند، چین و ترکیه) وجود دارد. این کشورها شرایط ویژهای دارند یعنی کمی دیرتر از کشورهای اروپایی با پدیده علم یا نهاد دانشگاه مواجه شده اند. از سوی دیگر لزومی در میان سیاستگذاران این کشورها احساس شد که باید چنین نهادی شکل بگیرند. همچنین احساس کردند که برای رسیدن به آن وقت کمی دارند. و در نهایت اینکه برای رسیدن به این هدف نیازمند طی کردن مسیرهای میانبر هستند.
این لزوم در ایران در زمان جنگهای ایران و روسیه در زمان فتحعلی شاه ایجاد شد. شرایط ارتش روسیه برای عباس میرزا آنقدر غیرمنتظره بود که سریعا تصمیم به اعزام چند دانشجو برای علوم نظامی و فنی گرفتند. با این حال نکته این بود که عباس میرزا، (نه فرایند و تاریخ طی شده برای رسیدن به این شرایط بلکه) نتیجه و نمود بیرونی آن را میدید. به عبارت دیگر او تنها نتیجه و حاص کارکردهای متحقق شده در طول چند قرن اخیر اروپا را مشاهده میکرد. تلاشی که بعد از آن تا به امروز نیز صورت گرفت تلاش برای متحقق کردن کارکردهایی بود که بتوانند چنین نمودهایی را به همراه داشته باشند. برای همین اولویت گذاریهایی در این مورد انجام شد. و رویکردی شکل گرفت که در دورههای مختلف، کسانی که مسئولیت آموزش عالی را برعهده گرفتند نیز وجود داشت و به نظرمن چنین رویکردی ریشه چیزی است که به معنای وسیعتر بشود به آن نام انفعال را گذشت.
تلاشی که سیاستگذران ما تا به امروز انجام داده اند تلاش برای متحقق کردن کارکردها است از آن دوره تا به امروز کسانی هستند که خارح از دانشگاه برای دانشگاه هدفگذاری میکنند، یعنی برای هر آنچه که در دانشگاه به عنوان کمبود میبینند از بیرون از دانشگاه هدف گذاری هایی میکنند و دانشگاه و دانشگهیان را برای رسیدن و متحقق کردن آن (با سیاست ها و قانون ها و آیین نامه ها) تشویق میکنند. نتیجه این نوع سیاست هرچند نتایج خوبی نیز به همراه دارد
به طور مثال؛ سیاستگذار در دوره ای فکر میکند که می خواهد دانشگاه ها در رقابت در چاپ مقاله با دانشگاه های موجود در منطقه بالاترین رتبه را داشته باشد. این موضوع، به عنوان یک هدف تعریف میشود و مشوق ها و تنبیه هایی برای آن در نظر گرفته میشود. بعد از انجام این هدف گذاری، فرایندی شبیه به فرایند انتخاب طبیعی رخ خواهد داد. برای متحقق کردن این کارکرد، آدمهای دانشگاهی متفاوت با رفتارهای مختلف را میتوان تصور کرد. روشن است که کسی میتواند در این بازی دوام پیدا کنند که این کارکرد را با عدد و رقم بیشتر و بالاتری متحقق کنند و افراد دیگر حذف خواهند شد. با این حال هیچ تضمینی وجود ندارد که آن یک رفتاری که از میان صد رفتار متفاوت دانشگاهیان انتخاب شده است یک رفتار یا عمل علمی خوب دانشگاهی باشد. از آنجایی که افراد دانشگاهی همه تلاش خود را (نه برای حفظ یکپارچگی و سلامت دانشگاهی بلکه) برای متحقق کردن این کارکرد و هدفِ تعریف شده صرف کردهاند، دانشگاه به مرور بخشی از سازوکارها و رفتارهای خوب علمی خود را از دست میدهد و رفتاری نشان میدهد که شاید (از زاویه دید ملاک های سلامت دانشگاهی) سوءرفتار محسوب شود. از سوی دیگر اعمال علمی خوب دیگر که نتیجه آن مثلا مسئولیت پذیری اجتماعی، پرورش دانشجو با ویژگیهای خاص، به وجود آوردن استادی با خصلت های واقعی استادی است به واسطه از بین رفتن یکپارچگی دانشگاهی به مرور از بین خواهد رفت.
در ابتدای کار موضوع قابل حل به نظر میرسد: سیاستگذار همه این موارد را میبیند و سعی میکند آنها را حل کند. سوءرفتارهای علمی و کمبودهای ساختاری دیگر. با این حال رویکرد سیاستگذار ما همچنان همان هدف گذاری کردن از بیرون دانشگاه و متحقق کردن کارکردها و نمودهای بیرونی است. لذا راه حل او برای سوءرفتارهای علمی (نه تقویت هنجارهای درونی بلکه) استفاده از اهرمهای حقوقی است (که تنها برای حذف اعمال مجرمانه و فریبکارانه و نه نهادینه کردن عمل علمی خوب کاربرد خواهد داشت) و از سوی دیگر برای رسیدن به کارکردهای متحقق نشده دیگر نیز با هدفگذاریهای مجزا و از بیرون دانشگاه و با همان رویکرد پیشین استفاده میشود. با ادامه چنین رویکردی ممکن است کارکردهای متفاوتی که از یک دانشگاه یکپارچه انتظار داریم (و در نتیجه نمودهای آن همانند تعداد مقالات، تعداد فارغ التحصیلان و آمارهای رسمی محقق شود، اما یکپارچگی و سلامت و عمل خوب علمی (که باید منشا این امور باشد) وجود نداشته باشد.
اگر چنین شرایطی ادامه داشته باشد، نتیجه ای که برای دانشگاه حاصل خواهد شد این است که دانشگاه بیشتر از اینکه شبیه به یک ارگانیزم یکپارچه و سلامت باشد، شبیه به یک چاقوی سوئیسی خواهد شد. چاقوی سوئیسی، چاقویی است همانند چاقوهای تاشوی معمولی، با این تفاوت که به جای تنها یک تیغه، چندین و چند تیغه متفاوت با کارکردهای مجزا را (مثل قیچی، شانه، انبر، سوهان و ...) دارا است. تیغه ها کاملا مجزا هستند و وظیفه دستگاه اصلی تنها این است که این تیغه ها را کنار هم نگاه دارد. در چاقوی سوئیسی هیچ سیستم یکپارچه ای وجود ندارد. و دانشگاهی که کارکردهای معمول آن به صورت مجزا و با سیاستگذاری های مجزا ساخته شده باشد نیز شرایطی مشابه چاقوی سوئیسی پیدا خواهد کرد. انفعال دانشگاه یعنی؛ دانشگاه را تبدیل به نهادی کنیم که نمودهای بیرونی یک دانشگاه را دارد و کارکردهای مجزای آن را به خوبی انجام میدهد اما عمل علمی خوب در آن رایج نیست. به جای اینکه سلامت علمی داشته باشد بیشتر شبیه چاقو سوئیسی عمل میکند که تنها ساختارهای مجزایی را کنار یکدیگر نگاه میدارد تا نمودهای بیرونی مشخصی را داشته باشد. به عبارت دیگر دانشگاهی خواهیم داشت که بیشتر تظاهر میکند که کلیت، . یکپارچگی و ویژگیهای اصلی یک دانشگاه را دارا است.
روشن است که اگر چیزی را بخواهیم از بیرون و مبتنی بر نمودهای بیرونی آن درست کنیم، ممکن است تنها همان نمودهای بیرونی درست میشود. انگار حجم بیشتر یک کوه یخ شناور را که در زیر آب پنهان است، در نظر نگیریم و تنها به بخش بیرونی آن بها دهیم.
در مقابل این رویکرد پیشنهاد این است که دانشگاه به عنوان نهادی مستقل، خود و با تعامل با محیط خود هدف و رویکردش برای آینده را پیدا کند. زمانی که من به عنوان دانشگاه بگویم میخواهم با محیط تعامل داشته باشم به این علت است که باید تغییرات رخ دهد و این تغییرات رخ نمیدهد مگر اینکه تعامل با شرایط محیطی به من بگویید باید تغییر را در خود ایجاد کنم و چه جهت و رویکردی برای این تغییر باید اتخاذ کنم. اگر این رویکرد از طریق شرایط و باز اندیشی به دست نیامده باشد من به عنوان دانشگاه تضمینی ندارم که بتوانم ساختارها و سازوکارهای درونی خوب خود را حفظ کنم. و در آینده، ممکن است دانشگاه به یک چاقوی سوئیسی تبدیل شود که هرچند کارکردهایش را به درستی انجام میدهد اما یکپارچگی خود را حفظ نکرده است. هدف گذاری درونی با تعاملات و مفاهمه ای که میان دانشگاهیان برقرار خواهد بود و بازاندیشی هایی که دانشگاه (به عنوان یک ذهن جمعی) خواهد داشت انجام میشود. دانشگاه در قرون وسطی نیز از زمانی شکل میگیرد که دولتها این حق را به دانشگاه میدهند که برای خود تصمیم بگیرد.
با چنین رویکردی (بر خلاف رویکرد میانبری که در سیاستگذاری آموزش عالی شکل گرفته) به علوم انسانی به شدت نیاز پیدا خواهد شد. علوم انسانی (که امروز توجه کمتری به آن وجود دارد) باید همپای علوم فنی مورد توجه قرار گیرد.
نظر شما :