ایدۀ «انفعال» و هندسۀ معرفتی رایج

آرش حیدری (عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ)
۳۱ شهریور ۱۳۹۹ | ۱۰:۵۳ کد : ۲۲۹۲۸ جستارهای فرهنگی
مسئلۀ انفعال، انحطاط، بی‌تفاوتی و مشتقاتش مفهومیش جزو پر تکرارترین مفاهیم در فهم روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان هستند. این مفاهیم و صفات دربارۀ ایرانیان آنقدر تکرار شده‌اند که به بدیهی‌ترین مفاهیم برای فهم وضعیت روانی-اجتماعی بدل گشته‌اند.
ایدۀ «انفعال» و هندسۀ معرفتی رایج

مسئلۀ انفعال، انحطاط، بی‌تفاوتی و مشتقاتش مفهومیش جزو پر تکرارترین مفاهیم در فهم روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان هستند. این مفاهیم و صفات دربارۀ ایرانیان آنقدر تکرار شده‌اند که به بدیهی‌ترین مفاهیم برای فهم وضعیت روانی-اجتماعی بدل گشته‌اند.
به عبارت دقیق‌تر، گویی با نظمی معرفتی سروکار داریم که ذیل ایدۀ انفعال و بی‌تفاوتی بسیاری از بحران‌های معاصر را توضیح می‌دهد. این ایده بر این فرض استوار است که تودۀ مردم به معنای عام دچار نوعی بی‌تفاوتی و رخوت و سکون گشته‌اند و این سکون و رخوت منجر به بازتولید وضعیت و عدم تغییر وضعیت می‌شود. اگر این گزاره و این مدعاها را در بین فعالان حوزۀ علوم انسانی در ایران به نظرسنجی بگذاریم احتمالاً با درصد بالایی از موافقت با این ادعاها مواجه باشیم.
پرسش‌هایی بنیادین در این زمینه وجود دارند؛ برای مثال، ایده‌هایی همچون انفعال و بی‌تفاوتی و... از چه بستر معرفتی‌ای ناشی می‌شوند؟ محصول چه شکل و ساختاری از نظم دانش هستند؟ چه چیزهایی را در حیات اجتماعی دیدنی می‌کنند و چه چیزهایی را نادیدینی می‌سازند؟
همانطور که فلسفۀ علم به خوبی به ما نشان می‌دهد اینطور نیست که واقعیتْ بی‌واسطه در پیش چشم ما حاضر شود. ادراک ماهیتی انتخابی دارد و بسته به وضعیت و چارچوبی که مشاهده‌گر در آن قرار دارد چیزهایی رؤیت‌پذیر و چیزهایی دیگر رؤیت‌ناپذیر می‌شوند.  برخلاف تصور پوزیتیویستی، اینطور نیست که ما به میدان مشاهده برویم و بی‌واسطه با واقعیت تماس حاصل کنیم، ما همواره درونِ منطقِ فکری و نظام ارزشی خاصی قرار داریم که فرایندهای مشاهده را جهت می‌دهند. فضای غالب اندیشیدن به امر اجتماعی در ایران معاصر چنان در فهم نظرسنجی و نگرش‌سنجی درغلتیده است که فراموش می‌‌کند منطق طرح پرسش‌ها و الگوی طراحی گویه‌ها پیشاپیش متأثر از نظم نظری و گفتمانی‌ای است که طراح پرسش در آن جای دارد. این بدان معنا نیست که منطقِ عمل اجتماعی قابل حصول نیست و همواره در تعلیقی مداوم قرار دارد. اتفاقاً مسئله بر سر این است که واقعیتِ مورد بررسی امری یکدست نیست و از افق‌های گوناگون قابل بررسی است؛ چه بسا تغییر منظرْ افقی را پیش روی ما بگشاید که در افق رایجِ مواجهه با پدیده به هیچ وجه دیدنی نباشد.
با این مقدمه، به نظر می‌رسد با ایدۀ انفعال در جامعه به معنای عام و انفعال در دانشگاه به معنای خاص می‌‌توان چنین برخوردی داشت. ایدۀ انفعال جامعه به معنای عام را اگر از منظر جنبش‌های اجتماعی 150 سال گذشته در ایران مورد بررسی قرار دهیم پوک بودن بسیاری از ادعاهای مبتنی بر انفعال را خواهیم دید. انبوه جنبش‌های اجتماعی در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و تغییرات وسیع و گستردۀ فرهنگی در ایران 150 سال گذشته خط بطلانی است بر ادعای عامِ «ایرانیِ منفعل». مروری بر تغییرات فرهنگی و تحولات عمیق اجتماعی طی یک قرن گذشته نشان از پویایی وسیعی در جامعۀ ایران دارد که نه تنها از ایدۀ انفعال دفاع نمی‌‌کند که آن را به چالش نیز می‌کشد. به عبارت دیگر، ایدۀ «جامعۀ منفعل» نمی‌‌تواند تغییرات و تحولات اجتماعی، همچون شاهدی تجربی و متعین در تاریخ ایران، را توضیح دهد؛ از این رو در بسیاری اوقات بیش از آنکه یک رویکرد فکری و عالمانه باشد نوعی ایدئولوژیِ خلقیات پژوهانه است که عجز خود از توضیح و فهم تغییرات و تحولات اجتماعی را ذیل ایدۀ انفعال پنهان می‌سازد.
با این اوصاف همچنان باید بر این گزاره پای فشرد که از کجا و از چه موضعی به جامعه به معنای عام می‌نگریم؟ ناخودآگاه گفتمانی‌ای که تعیین کنندۀ منظر اجتماعی ناظر است چه ساختاری دارد؟ اگر اینگونه باشد آنگاه به جای طرح این پرسش که آیا «ما» منفعل هستیم؟ باید این پرسش را طرح کرد که طی چه فرایندی «ما» منفعل دیده و مفهوم‌پردازی می‌‌شویم؟ کارکردهای منفعل دیدنِ «ما» برای منطق رایج سیاست‌گذاری و مشتقاتش چیست؟
ایدۀ انفعال جامعه و فرد منفعل پیشاپیش دست انواعی از سیاست‌گذاری‌های یک طرفه را باز می‌‌گذارد. در بسیاری از اوقات انواعی از مقاومت‌ها، تلاش‌ها، تکاپوها و رفتارهای اجتماعی نه تنها همچون نوعی فعل و کنش دیده نمی‌‌شوند که همچون انواعی از انحراف مفهوم‌پردازی می‌شوند. دقیقاً در همین نقطه است که بخش بزرگی از کنش‌های اجتماعی به معنای عام از اساس در تیررس نگاهی که بر ایدۀ انفعال و عدم و آگاهی و... پای می‌فشارند جای ندارند.
به نظر می‌رسد چنین منطقی تلاش دارد دانشگاه به معنای عام را نیز توضیح دهد و از ایدۀ انفعال دانشگاه سخن می‌گوید. پرسش مرکزی اینجا است که دانشگاه را از چه افقی می‌نگریم؟ اگر از سازوکار و دم و دستگاهی اداری به نام دانشگاه حرف می‌زنیم که درگیر در شبکۀ وسیعی از بحران‌ها و فرایندهای دست‌وپاگیر بورکراسی در معنای عام است یا از فرایندهای پویای حیات اجتماعی در فضاهای غیر رسمی نیز سخن می‌گوییم؟ منطق رسمی نهاد دانشگاه دچار نوعی تصلب در فرم شده است که محتواهای بدیل را مدام به پس می‌راند، چرایی آن را باید در ساختار و سازوکار بورکروکراتیک و اهداف تعریف شدۀ آن در ایران معاصر جستجو کرد. سازوکار نهادی و بورکراتیک و اهداف تعریف شدۀ آن لزوماً با تحولات و تغییرات اجتماعی نسبتی هم‌افزا برقرار نمی‌کنند و در بسیاری از اوقات نسبتی نفی‌کننده نیز دارند. از این رو منطقِ عمل نهادی در برخورد با تغییرات اجتماعی همواره در تلاش است که آن را اصطلاحاً به ریل برگرداند بی‌آنکه دربارۀ خودِ ریلی که تعریف کرده است بی‌اندیشد. از این رو همواره شکست می‌خورد چراکه مسیر و جریانِ تعریف شدۀ آن با شدت و گسترۀ تغییرات اجتماعی هم‌ارز نیست.
نمود بارز آن را در مسئلۀ نوع، محتوا و کیفیت آموزش، الگوی کار فرهنگی در دانشگاه، مواجهۀ منطق رسمی دانشگاه با تغییرات نسلی، نیازهای فرهنگی، دگرگونی‌های نگرشی و... می‌‌توان دید. از این حیث بین فضای رسمی و غیر رسمی دانشگاه چنان شکافی ایجاد شده است که بدنۀ دانشجویی فضاهای خودش را، بی‌توجه به منطق رسمی دانشگاه، خلق می‌‌کند (از الگوی مطالعه و یافتن نیازهای آموزشی خود گرفته تا نیازهای فرهنگی و حوزۀ عمومی)؛ و فضای رسمی دانشگاه نیز در چارچوب ضوابط، قواعد، آیین‌نامه‌ها  و سایر فرایندهای بورکراتیک خود عمل می‌کند. دقیقاً در همین نقطه است که نگاهی که از درونِ فضای رسمی دانشگاه به دانشجو می‌نگرد فضای دانشجویی را منفعل می‌‌بیند و تصلب و سنگینی خود را به فضای غیر رسمی و حوزۀ عمومی دانشگاه فرافکن می‌کند.
با این مثال، وقتی از ایدۀ انفعال دانشگاه سخن می‌گوییم باید مشخص کنیم که زمانی که از دانشگاه به معنی عام سخن می‌گوییم دقیقاً از چه چیز سخن می‌گوییم؟ دانشگاه فضایی یکدست نیست، انبوهی از تمایزها و تفاوت‌ها را در خود دارد و نسبت دادن انفعال و یا هر صفت دیگری به معنای عام به این فضای چند وجهی چندان دقیق نخواهد بود.
اگر اینگونه باشد، آنگاه به جای طرح این پرسش که آیا دانشگاه منفعل است یا نه باید به سمت این پرسش حرکت کنیم که در زیست‌جهان دانشگاهی چه لایه‌هایی، چگونه و طی چه فرایندهایی چه کنش‌هایی دارند؟ و در مرحلۀ بعد با درون‌فهمی منطق این کنش‌ها و شیوه‌های اجرای آن‌ها پیرامون کارکردها و نتایج آن‌ها سخن بگوییم. اینکه چه دسته‌ای از این کنش‌ها در جهت بازتولید وضعیت عمل می‌کنند؟ چه دسته‌ای را می‌توان کنش‌های تحول‌خواه دانست؟ چه رابطه‌ای بین این شبکۀ کنش در دانشگاه وجود دارد؟ انواع تضاد‌ها، تقابل‌ها، هم‌ارزی‌ها و تناقض‌های درونیِ این شبکۀ کنش چیستند؟
با این وصف با میدانی به نام دانشگاه مواجهیم که اتفاقاً در پویایی و پیچیدگی بسیار گسترده‌ای قرار دارد. حال مسئله این است که در این میدانِ چندوجهی چه نیرویی غالب است و طی چه فرایندی الگوی عمل سایر نیروها را جهت می‌دهد، محدود می‌کند، شکل می‌دهد و... . اگر اینگونه باشد آنگاه پرسش ما نه در بارۀ انفعال دانشگاه به معنای عام که در مورد منطق عمل و برایند نیرویی است که از درونِ دانشگاه تولید می‌شود. به عبارت دقیق‌تر از یک سو با میدانی به نام دانشگاه مواجهیم که اتفاقاً میدانی است بس پیچیده و بسیار پویا که محل برخورد انبوهی از نیروهای اجتماعی-تاریخی است و در سطوح متفاوتی در حال فعالیت است. از منطق سیاست و ایدئولوژی گرفته تا اقتصاد سیاسی دانشگاه و روابط قدرت رسمی-غیر رسمی باعث می‌شود که دانشگاه را عرصۀ اجتماعی بسیار فعالی ببینیم که نیروهای مختلفی در آن در حال فعل و انفعال هستند. سطح دیگر به برایندی باز‌می‌گردد که ناظر بیرون از دانشگاه می‌بیند. اینکه دانشگاه در معنایی عام چه پیامی و چه صدایی به بیرون می‌فرستد. به نظر می‌‌رسد، در اینجا است که مسئلۀ انفعال و یا کنشگری طرح می‌شود. به عبارت دیگر بی‌آنکه به فرایندهای پویا، چندوجهی، تضادها و هم‌ارزی‌ها و کثرت نیروهای میدان دانشگاه توجه شود تنها بلندترین صدا آن هم از فضای رسمی ملاک قرار می‌گیرد. فضای رسمی دانشگاه تلاش دارد خود را نمایندۀ همۀ اصوات دانشگاه نشان دهد این در حالی است که، با توجه به سطور قبل، به نظر می‌رسد که نهاد دانشگاه و فضای رسمیش دچار بدکارکردی نظام‌مندی است که توانِ نمایندگی این اصوات را نه تنها ندارد که در عمل در حال تبدیل شدن به نهادی اقتصادی-سیاسی است (اگر تاکنون تبدیل نشده باشد). با این وصف از یک سو با ساختاری به نام دانشگاه مواجهیم که تَعَین نهادمندش را در ساختمان‌ها و فضاهای دانشگاهی می‌توان دید و از دیگر سو با میدانی مواجهیم که درونِ این فضا شکل‌بندی شده است. نیروهای درونِ این فضا  در بسیاری از اوقات در حال کنش، مقاومت، تولید و سایر فعل و انفعلاتِ پویای یک زیست‌جهان اجتماعی هستند و نهاد و ساختارِ رسمی دانشگاه در حال تکرار فرایندهای ساختاری خویش است. به عبارت دیگر با تضادی عمیق بین فرم و محتوای دانشگاه مواجه شده‌ایم. جریان‌‌های پویای زندگیِ دانشگاهی تلاش دارند از فرمِ متصلب و خستۀ رایج فراتر روند و فرمِ متصلب و خسته به واسطۀ گره‌خوردگیش به شبکۀ وسیعی از فرصت‌های منزلتی، اقتصادی، سیاسی و... میل به حفظ و تداوم خود دارد. صد البته فرمِ غالب دچار نوعی تکرار بی‌تفاوت و یکسان شده است اما محتوای آن همواره در حال تکاپو برای یافتنِ مجراهای جدیدی برای بروز و ظهور خود است.
دقیقاً در این فضا است که ایده‌ای به نام منطقه‌الفراغ دانشگاه قابل طرح است. منطقه‌الفراغ دانشگاه لزوماً بیرونِ دانشگاه نیست بلکه آن فضایی است در درونِ دانشگاه که تلاش می‌کند از فرم‌های متصلب رایج فراتر برود و فرایندی را خلق کند. در حالی که فضای رسمی دانشگاه ذیل نوعی زیست‌دوگانۀ مدیر-دانشگاهی متصلب شده است و منطقِ رسمی سمت دانشگاهی میل به سوی ادغام در سمت‌های اجرایی و کشوری دارد، فضای دیگری نیز در دانشگاه وجود دارد که فرد در عین اینکه دانشگاهی است، منطق عمل و کنش او (از تولید علم گرفته تا کنشگری مدنی) فراتر از نظم متصلب دانشگاهی است. به عبارت دیگر با نوعی فعالیت و کنشگری از جانب شخصیت‌های دانشگاهی (که تجلی نیروهای دانشگاهی هستند) مواجهیم که لزوماً در مرزهای دانشگاه باقی نمانده و فضاهای موازی دیگری را خلق می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی بستر اصلیِ چنین کنشگری‌هایی هستند. در حالی که فضای رسمی دانشگاه برای تضارب آرا، گفتگو، مباحثه و ... درگیر در فرایندهای بوروکراتیک خود است، منطق مناقشات، مباحثات و مناظرات دانشگاهی-عمومی به بیرون از فضای رسمی سرریز شده‌اند به عبارت دیگر نیرویی که درونِ دانشگاه است از مرزهای دانشگاه فراتر رفته و فضاهایی موازی را برای کنشگری برگزیده است. انبوه کانال‌ها، صفحات مجازی، تحلیل‌ها و... (فارغ از جنس و درستی یا غلطی تحلیل‌ها) نشان از فعل و انفعالی وسیع دارد که اتفاقاً بخش عمدۀ آن از جانب جایگاه‌های دانشگاهی صورت می‌پذیرد.
باید توجه کرد که در اینجا مسئلۀ ما نمی‌تواند این باشد که آیا این تحلیل‌ها و کنشگری‌ها درست هستند یا غلط چراکه خودِ فرایند مسئلۀ ما است و نه محتوای صادق-کاذب آن. مسئله این است که میلی عمیق به تضارب، گفتگو، مباحثه و فعالیت وجود دارد که در فقدان بستر رسمی در فضای دانشگاهی به درون فضای مجازی کشیده شده است و اتفاقاً فضایی است چندوجهی که توان بسیار بالایی در مسئله‌یابی، مسئله‌سازی، جریان‌سازی و... دارد. بنابراین مسئله را نباید به مسئله‌ای مَدْرسی فروکاست  که آیا مباحث طرح شده صادق‌اند یا کاذب. صد البته بسیاری از تحلیل‌ها و مباحثات از نظر علمی و اصول منطقی می‌توانند کاذب باشند. اما کاذب بودن آن‌ها از نظ منطقی لزوماً بر بی‌اثر بودن آن‌ها دلالت ندارد و نشان از انفعال نیز نمی‌تواند باشد.  مسئله بر سر فهمِ خودِ فرایند و میل به تحلیل، مباحثه و فرایندهای هم‌ارز آن است، میلی که اتفاقاً نه تنها نشانگر انفعال نیست که نشان از تمایل وسیعی به کنشگری نیز دارد.
اگر با این افق به وضعیت بنگریم آنگاه باید مسئلۀ فرم دانشگاه، منطق عمل نهادی دانشگاه و فرایندهای رسمی دانشگاه را در نسبت با نیروها، صداها و جریان‌های حیاتی دانشگاه تحلیل کنیم. اینجا است که ایدۀ انفعال را باید در افقی دیگرگون ببینیم، انفعال در این معنا کارکرد و منطقِ عمل فرم و منطقِ نهادی دانشگاه در چارچوب‌های رسمیش است و نه ویژگیِ زیست‌جهانی چندوجهی و پویا به نام دانشگاه.
 

 

کلیدواژه‌ها: جستار آرش حیدری انفعال دانشگاه نیازهای فرهنگی دفتر مطالعات دفتر مطالعات فرهنگی جهاد دانشگاهی معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی


نظر شما :