آرامش روانی و سیستم ایمنی

دکتر ضیاءالدین تابعی (استاد تمام و مدیر گروه اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز)
۱۷ اسفند ۱۳۹۹ | ۱۲:۴۲ کد : ۲۸۸۹۶ اسلایدر جستارهای فرهنگی
دکتر ضیاءالدین تابعی، چهره ماندگار علمی کشور به تشریح گام‌های آمریکا برای استیلای همه‌جانبه بر دنیا پرداخت.
آرامش روانی و سیستم ایمنی

در سال 1980میلادی دو پدیده مهم در دنیا ظهور کرد که یکی کشف بیماری ایدز و دیگری انقلاب ایران بود.
 یکی از متفکرین ژاپنی معتقد است که در قرن بیستم، امید جهانیان به خصوص غربی‌ها وابسته به 5 پدیده‌ای بود که انسان‌ها به دنبال آن هستند و سبب ایجاد بهشت برین می‌شود، که در اصل چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
این متفکر ژاپنی بر این باور است که این 5 مسئله برای ایجاد بهشت موعود در زمین اکنون تبدیل به 5 زنجیر برای اسارت بشر تبدیل شده است که این پدیده‌ها شامل علم، اقتصاد، حالت توقف در زمان، خودخواهی و خودپرستی و پدیده ناسیونالیست افراطی است که در نهایت این 5مورد از جمله مشکلات جدی است که جهان در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است.
نکته بسیار مهم این است که با پیدایش پدیده‌های علمی، توجه زیادی به سمت ایمنی بدن جلب شد که باتوجه به پیشرفت‌های اخیر علمی می‌توان به سیستم دفاعی بدن لقب سیستم گفت و گو را نیز اختصاص داد. اگر گفت و گوی بیماری‌ها و میکروب‌ها با بدن انسان متعادل باشد، انسان دچار بیماری نخواهد شد، اگر سیستم ایمنی بدن در مواجهه با بیماری‌ها به صورت افراطی عمل کند، بدن دچار بیماری‌های حاد خواهد شد و حتی اگر سیستم دفاعی بدن دچار کمبود هایی باشد، بدن دچار برخی بیماری هایی همچون ایدز خواهد شد.
اکثر بیماری‌ها ریشه در روان و اعصاب انسان دارد که در همین راستا یک رشته جدیدی در علم برای بررسی این پدیده به وجود آمده است.
در برخی از مراکز علمی جهان اخیرا به مسئله روح نیز توجه شده است که بر این اساس می‌توان تئوری جدیدی مبنی بر ارتباط روح با ژن ارائه داد.
در سال 2009 کتابی تحت عنوان پزشکی ژرف نوشته شد که به مسائل روحی روانی اشاره شده است؛ همچنین ما نیز معتقدیم باید طب متعالی با الهام‌گیری از حکمت متعالیه ملاصدرا پایه ریزی شود.
 در خصوص ضرورت کاربرد طب متعالی باید عوارض طب‌های سنتی و تکنولوژی‌های مدرن را حذف کرد و با نگهداشتن قسمت‌های مثبت آنها و انضمام روح انسان به آن، طبی را تحت عنوان طب متعالی به دنیا معرفی کرد. هم‌اکنون برای رسیدن به این طب پژوهش‌های لازم در حال انجام است تا به زودی شاهد دستاورد‌های عظیم آن باشیم. پدیده کرونا خیلی از آن فرضیه‌های پیشین علوم تجربی، اقتصاد وغیره که فکر می‌شد بشر را نجات می‌دهند را زیر سؤال برد.
این ویروس به هر دلیل که بوجود آمده باشد ضعف بشر را از نظر تکنولوژی و همچنین از نظر مسائل سیاسی و اقتصادی نشان داد، به طوری که چین به کمک مسئله دیکتاتوری نظامی توانست قرنطینه کامل را انجام دهد و بیماری را مهار کند، بنابراین تعدادی از افراد به این نتیجه رسیدند که در بعضی مناطق نمی‌توان خیلی از دموکراسی استفاده کرد و بهتر است که از روش دیکتاتوری نظامی بهره برد.
اگر چه درحال حاضر مسئله کرونا به منزله تهدید است اما اگر متفکران بخصوص آن گروه که ادعای روشن فکری دینی دارند شامل حوزویان و دانشگاهیان از بحث‌هایی شبیه به بحث‌های ابتدای دوران رنسانس دست بردارند و به دین جور دیگری نگاه کنند؛ شاید بتوان گذشته را مجددا احیا کرد.
شروع رنسانس در غرب معادل است با همان زمانی که ابن سینا در ایران زندگی می‌کرده؛ یعنی در ابتدای هزاره دوم. یکی از دانشمندان آمریکایی معتقد است پزشکی فعلی که از رنسانس به بعد به وجود آمده را ابن سینا آغاز کرده و به ما آموخت که به مسائل پزشکی به صورت علت و معلول نگاه کنیم زیرا پیش از دوران رنسانس طب توصیفی بود، مانند طب چینی، ایرانی، هندی، یونانی و طب بین‌النهرینی.
بعد از رنسانس پزشکی از چهار دوران عبور کرده که در دوران اول مسائل روحی و روانی حصر شد و با دیدگاه متریالیستی به انسان و همانند حیوانات نگاه شد. در این زمان مشخص شد که خیلی از مطالعات فیزیولوژیک، تشریحی و مطالعاتی که امروزه داریم به کمک تجربیاتی است که روی حیوانات انجام و به انسان منتقل شد و با مدارکی که از آزمایشات روی حیوانات به دست آمد کم کم پزشکی بر مبنای بیولوژی شکل گرفت.
بعد از مدتی مشخص شد که انسان و حیوانات علاوه بر جسم چیز دیگری به نام روان یا نفس دارند، ولی نفس شناسی که در این دوران آغاز شد شبیه نفس شناسی‌هایی که فلاسفه در قدیم می‌گفتند قابل قبول نبود و گفته شد که روانشناسی باید برمبنای تجربی باشد و خیلی از این مسائل روانشناسی را با تجربیات حیوانی به دست آوردند. بدین ترتیب دوره طب به دوره بایوسایکولوژیکال متحول شد.
وی عنوان کرد: بعد از آن هم متوجه شدند که روان انسان با روان حیوان قابل تطبیق نیست و انسان موجودی اجتماعی با نیازهای بسیار است بنابراین پدیده روانشناسی اجتماعی باید مورد مطالعه قرار می‌گرفت و بدین ترتیب روانشناسی اجتماعی نیز وارد پزشکی و به بایوسایکوسوشال متحول شد.
سال 1980 رئیس سازمان بهداشت جهانی گفت هنوز هم پزشکی ما ناقص است و مسئله‌ای را به نام سلامت مذهبی در سازمان بهداشت جهانی مطرح کرد، در آن زمان که شوروی چون سعی می‌کرد مذهب را از سیستم خارج کند، علیه وی اقدام کرد.
بنابر این نحله فکری تسلط دین بر دنیا به چشم آمد. نکته دوم اینکه از طریق از بین بردن تمدن شرق آسیا و تمدن اسلام است که این را هم باید انجام دهیم و آخرین موضوع این است که کماکان علم و تکنولوژی در قرن بیست و یکم حرف اول و آخر را خواهد زد و اخیرا کتاب هایی نیز در این نحله فکری نوشته شده در ایران هم ترجمه شده و به چاپ بیستم نیز رسیده است.
طبق این نحله فکری به وسیله این علم و تکنولوژی مخصوصا دانش‌هایی مثل نوروساینس و سایر دانش‌ها که ما در دست داریم می‌توانیم بر اذهان مردم مسلط شویم و همچنین تکنولوژوی را در خدمات جایگزین انسان کنیم که عملا دنیا شامل دو قسمت خواهد شد یکی اینکه جمعیت دنیا نیاز نیست زیاد باشد و باید کاهش پیدا کند و دیگری اینکه همان جمعیت کم نیز به دو قسمت تقسیم می‌شوند. یک گروه ابر مردانی که تکنولوژی‌ها را در دست دارند و افراد را به بردگی تکنولوژی‌ها فرا خواهند خواند و گروه دیگر افراد معمولی هستند که کاملا تحت کنترل سیستم تکنولوژی خواهند بود.
کتاب‌هایی که در مورد موضوع آخر نوشته شده معمولا با نام‌های انسان خردمند، انسان خدا گونه، پول و بالاخره پیش بینی حوادث قرن بیست و یکم در بیست و یک پیش بینی انجام شده می‌باشند.
همزمان این پدیده هایی که از نظر انقلاب اسلامی به وجود آمد و همچنین پدیده ایدز یک نحله چهارم فکری هم وجود دارد که احتمالا نحله اصیلی است اما متاسفانه چون این نحله وصل به قدرت نیست افراد زیادی از این نحله اطلاعی ندارند و سیستم‌های سلامت ما کاملا با این نحله بیگانه هستند زیرا مقالاتی که اینها منتشر می‌کنند در مجلات خاصی منتشر می‌شود که دانشگاهیان ما هم به جز رشته‌های تخصصی معمولابه آنها دسترسی ندارند.
این نحله فکری عبارت از این است که برای سلامت ما باید به ۴ بعد انسان نظر داشته باشیم و اگر این ۴ بعد را در نظر نداشته باشیم سلامت انسان تامین نخواهد شد.
این ۴ بعد عبارتند از بعد جسمانی، بعد نفسانی، بعد روحی و بعد روانی که باید در این ابعاد جسمی، روانی، هوشی و معنوی سرمایه‌گذاری کنیم.
آمریکا در پی سیطره بر کل جهان است و این هدف را با همگانی کردن ابعاد مذهب جهانی، اقتصاد و سیاست جهانی و نطامی‌گری جهانی پیگیری می‌کند.
در پایان قرن بیستم با افول شوروری و منحل شدن بلوک شرق و کمونیست از صحنه دنیا مواجه شدیم، آمریکا نیز با شروع قرن بیستم در اتاق فکر خود با هدف سیطره بر کل جهان از طریق ایجاد مذهب جهانی، اقتصاد و سیاست جهانی و بالاخره نظامی‌گری جهانی سعی دارد کل جهان را در چنگال قدرت خود قرار دهد.
در حال حاضر در کل بلوک غرب این چهار محور اتاق فکر آمریکا سیطره دارد، بطوریکه در زمینه مذهب جهانی نئوجولوکریستین یا آونجیلیسما در آمریکا با رهبری بوش پسر تشکیل و هدایت می‌شود که مسئله آرمگدون و آخرالزمان را مطرح کرده که می‌گوید دنیا نیاز به مسبب و منجی جهانی یعنی حضرت عیسی دارد.
با توجه به مورد قبول بودن حضرت عیسی(ع) نزد تمامی ادیان زنده دنیا طبق شواهد به دست‌آمده از سرتاسر جهان به نظر می‌رسد حضرت عیسی قابل پسند همه دین‌داران دنیا خواهد بود، به‌طوریکه مسیحیان بدون هیچ تردیدی این مسئله اعتقادی را می‌پذیرند، کلیمیان نوظهور نیز معتقدند حضرت عیسی(ع) هنوز ظهور نکرده و مسلمانان نیز طبق احادیث و روایات پذیرفته‌اند که حضرت عیسی قبل از امام زمان(عج) ظهور خواهند کرد.
بین ادیان غیر ابراهیمی همچون بودایی و شرق آسیا نیز به دلیل نزدیکی دین مسیح به مسائل سایکولوژیست می‌توان این پدیده را فراگیر کرد تا پایه‌های اعتقاد به مسیح در فکر و مذهب آنها ایجاد شود.
پدیده دومی که وجود داشت پدیده برخورد تمدن هاست چراکه تمام مردم دنیا از اعتقادات یکسانی برخوردار نیستند و فیلسوف این جریان فکری به نام هانتینگتون با نگاه فلسفی خود این جریان را برخورد تمدن‌ها نامید.
در حال حاضر سه تمدن فکری به نام تمدن غرب، تمدن شرق آسیا و تمدن اسلام در کل جهان وجود دارد و تمدن غرب که از لحاظ علم، اقتصاد و تکنولوژی نسبت به سایر تمدن‌ها برتری دارد باید برای حفظ ارجحیت خود بقیه تمدن‌ها را منهدم کند و از بین ببرد.
با توجه به حادثه برج‌های دوقلو آمریکا در ۱۱ سپتامبر که مورد اصابت هواپیما قرار گرفت، آمریکا بلافاصله با سوءاستفاده از این جریان کشورهای عراق و افغانستان را موردتهاجم قرار داد و با مستقر شدن در خاک افغانستان در پی حمله به چین بود و با متمرکز شدن در عراق نیز مضمحل کردن تمدن اسلام را انتظار می‌کشید.
در واقع با تفکر عمیق نسبت به این جریانات می‌توان نتیجه گرفت که با توجه به احداث دو سفارت‌خانه بزرگ آمریکا در کشورهای کوچکی چون عراق و افغانستان که در هیچ جای دنیا چنین سفارت خانه‌ای ندارند و با توجه به اینکه این دو کشور هم از نظر وسعت، هم سیاسی و اقتصادی بسیار مشکل دارند موید این بحث تلاش برای شکل دهی به برخورد تمدن‌ها است.
در سال 1980میلادی دو پدیده مهم در دنیا ظهور کرد که یکی کشف بیماری ایدز و دیگری انقلاب ایران بود. یکی از متفکرین ژاپنی معتقد است که در قرن بیستم، امید جهانیان به خصوص غربی‌ها وابسته به 5 پدیده‌ای بود که انسان‌ها به دنبال آن هستند و سبب ایجاد بهشت برین می‌شود، که در اصل چنین چیزی اتفاق نیفتاد. این 5 مسئله برای ایجاد بهشت موعود در زمین اکنون تبدیل به 5 زنجیر برای اسارت بشر تبدیل شده است که این پدیده‌ها شامل علم، اقتصاد، حالت توقف در زمان، خودخواهی و خودپرستی و پدیده ناسیونالیست افراطی است که در نهایت این 5مورد از جمله مشکلات جدی است که جهان در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است.
نکته بسیار مهم این است که با پیدایش پدیده‌های علمی، توجه زیادی به سمت ایمنی بدن جلب شد که باتوجه به پیشرفت‌های اخیر علمی می‌توان به سیستم دفاعی بدن لقب سیستم گفت و گو را نیز اختصاص داد.
اگر گفت و گوی بیماری‌ها و میکروب‌ها با بدن انسان متعادل باشد، انسان دچار بیماری نخواهد شد، و اگر سیستم ایمنی بدن در مواجهه با بیماری‌ها به صورت افراطی عمل کند، بدن دچار بیماری‌های حاد خواهد شد و حتی اگر سیستم دفاعی بدن دچار کمبود هایی باشد، بدن دچار برخی بیماری هایی همچون ایدز خواهد شد.
اکثر بیماری‌ها ریشه در روان و اعصاب انسان دارد که در همین راستا یک رشته جدیدی در علم برای بررسی این پدیده به وجود آمده است. در برخی از مراکز علمی جهان اخیرا به مسئله روح نیز توجه شده است که بر این اساس می‌توان تئوری جدیدی مبنی بر ارتباط روح با ژن ارائه داد.
در سال 2009 کتابی تحت عنوان پزشکی ژرف نوشته شد که به مسائل روحی روانی اشاره شده است؛ همچنین ما نیز معتقدیم باید طب متعالی با الهام‌گیری از حکمت متعالیه ملاصدرا پایه‌ریزی شود.
در خصوص ضرورت کاربرد طب متعالی باید عوارض طب‌های سنتی و تکنولوژی‌های مدرن را حذف کرد و با نگهداشتن قسمت‌های مثبت آنها و انضمام روح انسان به آن، طبی را تحت عنوان طب متعالی به دنیا معرفی کرد. هم اکنون برای رسیدن به این طب پژوهش‌های لازم در حال انجام است تا به زودی شاهد دستاورد‌های عظیم آن باشیم. پدیده کرونا خیلی از آن فرضیه‌های پیشین علوم تجربی، اقتصاد وغیره که فکر می‌شد بشر را نجات می‌دهند را زیر سوال برد.
این ویروس به هر دلیل که بوجود آمده باشد ضعف بشر را از نظر تکنولوژی و همچنین از نظر مسائل سیاسی و اقتصادی نشان داد، به طوری که چین به کمک مسئله دیکتاتوری نظامی توانست قرنطینه کامل را انجام دهد و بیماری را مهار کند، بنابراین تعدادی از افراد به این نتیجه رسیدند که در بعضی مناطق نمی‌توان خیلی از دموکراسی استفاده کرد و بهتر است که از روش دیکتاتوری نظامی بهره برد.
اگر چه درحال حاضر مسئله کرونا به منزله تهدید است اما اگر متفکران بخصوص آن گروه که ادعای روشن‌فکری دینی دارند شامل حوزویان و دانشگاهیان از بحث‌هایی شبیه به بحث‌های ابتدای دوران رنسانس دست بردارند و به دین جور دیگری نگاه کنند؛ شاید بتوان گذشته را مجددا احیا کرد.
شروع رنسانس در غرب معادل است با همان زمانی که ابن سینا در ایران زندگی می‌کرده؛ یعنی در ابتدای هزاره دوم. یکی از دانشمندان آمریکایی معتقد است پزشکی فعلی که از رنسانس به بعد به وجود آمده را ابن سینا آغاز کرده و به ما آموخت که به مسائل پزشکی به صورت علت و معلول نگاه کنیم زیرا پیش از دوران رنسانس طب توصیفی بود، مانندطب چینی، ایرانی، هندی، یونانی و طب بین‌النهرینی.
بعد از رنسانس پزشکی از چهار دوران عبور کرده که در دوران اول مسائل روحی و روانی حصر شد و با دیدگاه متریالیستی به انسان و همانند حیوانات نگاه شد. در این زمان مشخص شد که خیلی از مطالعات فیزیولوژیک، تشریحی و مطالعاتی که امروزه داریم به کمک تجربیاتی است که روی حیوانات انجام و به انسان منتقل شد و با مدارکی که از آزمایشات روی حیوانات به دست آمد کم کم پزشکی بر مبنای بیولوژی شکل گرفت.
بعد از مدتی مشخص شد که انسان و حیوانات علاوه بر جسم چیز دیگری به نام روان یا نفس دارند، ولی نفس‌شناسی که در این دوران آغاز شد شبیه نفس‌شناسی‌هایی که فلاسفه در قدیم می‌گفتند قابل قبول نبود و گفته شد که روانشناسی باید برمبنای تجربی باشد و خیلی از این مسائل روانشناسی را با تجربیات حیوانی به دست آوردند. بدین ترتیب دوره طب به دوره بایوسایکولوژیکال متحول شد.
بعد از آن هم متوجه شدند که روان انسان با روان حیوان قابل تطبیق نیست و انسان موجودی اجتماعی با نیازهای بسیار است بنابراین پدیده روانشناسی اجتماعی باید مورد مطالعه قرار می‌گرفت و بدین ترتیب روانشناسی اجتماعی نیز وارد پزشکی و به بایوسایکوسوشال متحول شد.
سال 1980 رئیس سازمان بهداشت جهانی گفت هنوز هم پزشکی ما ناقص است و مسئله‌ای را به نام سلامت مذهبی در سازمان بهداشت جهانی مطرح کرد، در آن زمان که شوروی چون سعی می‌کرد مذهب را از سیستم خارج کند، علیه وی اقدام کرد.
بنابر این نحله فکری تسلط دین بر دنیا به چشم آمد. نکته دوم اینکه از طریق از بین بردن تمدن شرق آسیا و تمدن اسلام است که این را هم باید انجام دهیم و آخرین موضوع این است که کماکان علم و تکنولوژی در قرن بیست و یکم حرف اول و آخر را خواهد زد و اخیرا کتاب هایی نیز در این نحله فکری نوشته شده در ایران هم ترجمه شده و به چاپ بیستم نیز رسیده است.
طبق این نحله فکری به وسیله این علم و تکنولوژی مخصوصا دانش هایی مثل نوروساینس و سایر دانش‌ها که ما در دست داریم می‌توانیم بر اذهان مردم مسلط شویم و همچنین تکنولوژوی را در خدمات جایگزین انسان کنیم که عملا دنیا شامل دو قسمت خواهد شد یکی اینکه جمعیت دنیا نیاز نیست زیاد باشد و باید کاهش پیدا کند و دیگری اینکه همان جمعیت کم نیز به دو قسمت تقسیم می‌شوند. یک گروه ابر مردانی که تکنولوژی‌ها را در دست دارند و افراد را به بردگی تکنولوژی‌ها فرا خواهند خواند و گروه دیگر افراد معمولی هستند که کاملا تحت کنترل سیستم تکنولوژی خواهند بود.
کتاب هایی که در مورد موضوع آخر نوشته شده معمولا با نام‌های انسان خردمند، انسان خدا گونه، پول و بالاخره پیش بینی حوادث قرن بیست و یکم در بیست و یک پیش بینی انجام شده می‌باشند.
همزمان این پدیده هایی که از نظر انقلاب اسلامی به وجود آمد و همچنین پدیده ایدز یک نحله چهارم فکری هم وجود دارد که احتمالا نحله اصیلی است اما متاسفانه چون این نحله وصل به قدرت نیست افراد زیادی از این نحله اطلاعی ندارند و سیستم‌های سلامت ما کاملا با این نحله بیگانه هستند زیرا مقالاتی که اینها منتشر می‌کنند در مجلات خاصی منتشر می‌شود که دانشگاهیان ما هم به جز رشته‌های تخصصی معمولابه آنها دسترسی ندارند.
این نحله فکری عبارت از این است که برای سلامت ما باید به ۴ بعد انسان نظر داشته باشیم و اگر این ۴ بعد را در نظر نداشته باشیم سلامت انسان تامین نخواهد شد.
وی افزود: این ۴ بعد عبارتند از بعد جسمانی، بعد نفسانی، بعد روحی و بعد روانی که باید در این ابعاد جسمی، روانی، هوشی و معنوی سرمایه‌گذاری کنیم.
آمریکا در پی سیطره بر کل جهان است و این هدف را با همگانی کردن ابعاد مذهب جهانی، اقتصاد و سیاست جهانی و نطامی‌گری جهانی پیگیری می‌کند. در پایان قرن بیستم با افول شوروری و منحل شدن بلوک شرق و کمونیست از صحنه دنیا مواجه شدیم، آمریکا نیز با شروع قرن بیستم در اتاق فکر خود با هدف سیطره بر کل جهان از طریق ایجاد مذهب جهانی، اقتصاد و سیاست جهانی و بالاخره نظامی‌گری جهانی سعی دارد کل جهان را در چنگال قدرت خود قرار دهد.
در حال حاضر در کل بلوک غرب این چهار محور اتاق فکر آمریکا سیطره دارد، بطوریکه در زمینه مذهب جهانی نئوجولوکریستین یا آونجیلیسما در آمریکا با رهبری بوش پسر تشکیل و هدایت می‌شود که مسئله آرمگدون و آخرالزمان را مطرح کرده که می‌گوید دنیا نیاز به مسبب و منجی جهانی یعنی حضرت عیسی دارد.
مورد قبول بودن حضرت عیسی نزد تمامی ادیان زنده دنیا طبق شواهد به دست‌آمده از سرتاسر جهان به نظر می‌رسد حضرت عیسی قابل پسند همه دین‌داران دنیا خواهد بود، بطوریکه مسیحیان بدون هیچ تردیدی این مسئله اعتقادی را می‌پذیرند، کلیمیان نوظهور نیز معتقدند حضرت عیسی هنوز ظهور نکرده و مسلمانان نیز طبق احادیث و روایات پذیرفته‌اند که حضرت عیسی قبل از امام زمان(عج) ظهور خواهند کرد.
بین ادیان غیر ابراهیمی همچون بودایی و شرق آسیا نیز به دلیل نزدیکی دین مسیح به مسائل سایکولوژیست می‌توان این پدیده را فراگیر کرد تا پایه‌های اعتقاد به مسیح در فکر و مذهب آنها ایجاد شود.
پدیده دومی که وجود داشت پدیده برخورد تمدن هاست چراکه تمام مردم دنیا از اعتقادات یکسانی برخوردار نیستند و فیلسوف این جریان فکری به نام هانتینگتون با نگاه فلسفی خود این جریان را برخورد تمدن‌ها نامید.
در حال حاضر سه تمدن فکری به نام تمدن غرب، تمدن شرق آسیا و تمدن اسلام در کل جهان وجود دارد و تمدن غرب که از لحاظ علم، اقتصاد و تکنولوژی نسبت به سایر تمدن‌ها برتری دارد باید برای حفظ ارجحیت خود بقیه تمدن‌ها را منهدم کند و از بین ببرد.
با توجه به حادثه برج‌های دوقلو آمریکا در ۱۱ سپتامبر که مورد اصابت هواپیما قرار گرفت، آمریکا بلافاصله با سوءاستفاده از این جریان کشورهای عراق و افغانستان را موردتهاجم قرار داد و با مستقر شدن در خاک افغانستان در پی حمله به چین بود و با متمرکز شدن در عراق نیز مضمحل کردن تمدن اسلام را انتظار می‌کشید.
در واقع با تفکر عمیق نسبت به این جریانات می‌توان نتیجه گرفت که با توجه به احداث دو سفارت‌خانه بزرگ آمریکا در کشورهای کوچکی چون عراق و افغانستان که در هیچ جای دنیا چنین سفارت خانه‌ای ندارند و با توجه به اینکه این دو کشور هم از نظر وسعت، هم سیاسی و اقتصادی بسیار مشکل دارند موید این بحث تلاش برای شکل دهی به برخورد تمدن‌ها است.

 

کلیدواژه‌ها: آرامش روانی اخلاق جستار


نظر شما :